#عاشقانہ_شہدا 🌹
باوجود همه خستگـیها،😞 بیخوابـےها و دویدنها، همیشه با حالتے شاد 😊بدون ابراز خستگی به خانہ💒 وارد میشد و اگر مقـدور بود در كارهاے خانه به من كمك می كرد؛☺️ لباس میشست، ظرف میشست🚿 و خودش كارهای خودش را انجام میداد. 😇💚
#شهید_مهدی_باکرے🌸
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
دیروز کانالها را بہ سختی کندند تا مقابلہ کنند باهجوم دشمن، هم نگهبانی خط مرزی را مےدادند، هم نگهبان
باید از طایفه عشق
اطاعت آموخت...
زدن کوچه به نام
شهدا کافی نیست...
#خواب_کیلومتری_شهيد_همت!!
🌷تا دو، سه ى نصفه شب هى وضو مى گرفت و مى آمد سراغ نقشه ها و به دقت وارسيشان مى كرد. يك وقت مى ديدى همان جا روى نقشه ها افتاده و خوابش برده. خودش مى گفت: «من كيلومترى مى خوابم.»
🌷واقعاً همين طور بود. فقط وقتى راحت مى خوابيد كه توى جاده با ماشين مى رفتيم. عمليات خيبر، وقتى كار ضرورى داشتند، رو دست نگهش مى داشتند. تا رهاش مى كردند، بى هوش مى شد. اينقدر كه بى خوابى كشيده بود.
❌ مسئولين خيانتكار و غارتگران سفره انقلاب، مُهرِ داغ ننگِ شرمندگى روى پيشانى هايتان.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#ما_سپر_بلاى_اوييم....
جلوی دادگستری شعار می دادند: «مرگ بر بهشتی». بهشتی هم می شنید. یکی ازش پرسید: «چرا امام ساکت است؟ کاش جواب این توهین ها را می داد.»
....بهشتی گفت: «قرار نیست در مشکلات از امام هزینه کنیم، ما سپر بلای اوییم، نه او سپر ما.»
🌹 شهيد مظلوم سيد محمدحسين بهشتى
❌ تكرار تاريخ، حواسمان هست!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
test.mp3
2.19M
نواهنگ زیبای «گل نرجس»
با نوای استاد#فرهمند
و #علی_فانی
گل نرگس آبروی دو عالم
خیالت کی می رود ز خیالم
جمالت جلوه الله
بیا جانا طی کن این شب هجران
@salambarebrahimm
#جواز_کربلا
خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم، اما پدرم موافق نبود. اما باز هر بار که حرف از رفتن میشد باز پدرم راضی نمیشد. چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود. دلم شکست و با همان حال به دانشگاه رفتم. در گوشهای باخودم خلوت کردم. عکس محمدرضا را روبرویم گرفتم و شروع به درد و دل کردم و از او خواستم دست مرا بگیرد. ظهر که شد، برادرم خبر داد پدر راضی شده، من زائر کربلا شدم.
راوی: دوست شهید محمد رضا دهقان
#کتاب_ابووصال
@SALAMbarEbrahimm
🌹 #میخواهم_مانند_ابراهیم_باشم :
ابراهیم در مقابل مردم و دوستان
بلد نبود بد برخورد کند
یعنی تمام #برخورد های او خوب
و حساب شده و خیر خواهانه بود
هر کسی هر چیزی از او میخواست نه نمیگفت.
عاشق این بود که دل #مردم را بدست
بیاورد.
📚سلام برابراهیم2
@SALAMbarEbrahimm
#تلنگر
هیچ مکانی به اندازه #غسالخانه و هیچ زمانی به اندازه زمان خواندن کلمات #تلقین، بیدار کننده و هشدار دهنده نیست.
و مایی که همچنان عبرت نمیگیریم گویی #مرگ تنها برای دیگران است.
@SALAMbarEbrahimm
همیشه میگفت فرمانده باید #خونسرد باشه تا بتونه خوب فکر کنه و نیروهاش رو تو #بدترین شرایط جمع و جور کنه
فرمانده که تو میدون #آروم باشه نیروهاش هم راحتتر میجنگند...!
بعد از درگیری یک ساعته با مهاجمین #داعشی از ناحیه #پهلو مورد اصابت قرار گرفت، گلوله وارد #ریه سمت چپ ایشان شد که باعث خونریزی شدید شده و بعد از حدود بیست دقیقه ایشان به #شهادت می رسد.
#شهید_مرتضی_حسین_پور
❤️ @SALAMbarEbrahimm
4_473160900434462003.mp3
5.76M
🔉 #مداحی
برادر #امیر_عباسی 🎤
🔺هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
┏ ◆ 🌷 ◆ ↫ ━━━┓
@Salambarebrahimm
┗━━━ ↬ ◆ 🌷 ◆
🌺پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه..
زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو...
اما عبدالحسین فرار می ڪرد...
پیر زن داد می زد میگفت:
نرو... میڪشنت... بدبختت میڪنن...
وایسا خانوم میگه نرو...
اما اونجا ڪه یاد خدا نیست قرار نه فرار باید ڪرد...
بعد یڪ روز آوارگی خودش و رسوند پادگان...
آخه اهل روستا بود ،شهر رو بلد نبود.
اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی ڪرد...بازداشتش ڪردند...
سرباز و آوردن جلو فرمانده...
فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد...
عبدالحسین فقط نگاه ڪرد
بهش گفت باید برگردی خونه ،
نوڪریه خانوم و ڪنی...
خانوم امر بر تو هست...
هر چی ڪه خانوم گفت:
باید بگی چشم
عبدالحسین گفت:
نه ، هر چی خدا گفت بگم چشم.
من تو اون خونه برنمیگردم...
تو اون خونه یه زن نامحرم هست.
تو اون خونه یه زنی هست ڪه حجاب و حیا رو رعایت نمیڪنه...
فرمانده گفت:
حالا ڪه نمیری باید صبح تا شب،
شب تا صبح دستشویی های پادگان رو بشوری...
(دستشوییای پادگان ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...)
شبانه روز عبدالحسین تنهایی دستشوییا رو میشست...
بعد ده ، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیڪار میڪنه.
صدای عبدالحسین رو شنیدم...
داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست...
نزدیڪ تر رفتم دیدم داره گریه میڪنه...گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میڪنه...
یه چیزیم زیر لب میگه...
👈هی میگفت:
دستشویی میشوروم ،
ڪثافتا رو میشوروم،
اما " #دل_آقام رو #نمیشڪونوم... "👆
روایتی از زندگی سردار بزرگ سپاه اسلام ...
#شهید_عبدالحسین_برونسی 🕊
@SALAMbarEbrahimm
4_168269993954247300.mp3
1.74M
📚کتاب صوتی سلام برابراهیم
#تسبیحات
@SALAMbarEbrahimm
🔴اربعینی ها اولین سپاهیان عصر ظهور
از آنجا که سپاه حضرت حجت(عج) فراملیتی خواهد بود،باید افراد آن اعم از عرب و عجم و ترک و لاتین و...بطور طبیعی یکدیگر را درک کنند و با هم احساس غریبی نکنند
اینها شرائط طبیعی و قهری شکلگیری سپاه حضرت حجت (عج) باشند که با تحقق آنها فقط باید منتظر ظهور فرمانده بود.
#اربعین_رمز_ظهور
4_5931446360871011117.mp3
2.54M
@salambarebrahimm
🌴تو دلمه حرفی که خیلی ساله با کسی نگفته بودم
🌴اگه امام رضا نبود هنوزم کربلا نرفته بودم...
#بنی_فاطمه
#آخ_كربلاى_پنج....!!
🌷پسر فوقالعاده بامزه و دوست داشتنى بود. بهش مى گفتند: «آدم آهنى» يك جاى سالم در بدن نداشت. يك آبكش به تمام معنا بود. آنقدر طى اين چند سال جنگ تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجاى بدنش مى گذاشتى جاى زخم و جراحت كهنه و تازه بود.
🌷اگر كسى نمى دانست و جاى زخمش را محكم فشار مى داد و دردش مى آمد، نمى گفت مثلاً (آخ آخ آخ آخ آخ) يا ( درد آمد فشار نده) بلكه با يك ملاحت خاصى، عملياتى را به زبان مى آورد كه آن زخم و جراحت را آنجا داشت.
🌷....مثلاً كتف راستش را اگر كسى محكم مى گرفت مى گفت: «آخ بيت المقدس» و اگر كمى پايين تر را دست مى زد، مى گفت: «آخ والفجر مقدماتى» و همينطور «آخ فتح المبين»، «آخ كربلاى پنج و...»
🌷....تا آخر بچه ها هم عمداً اذيتش مى كردند و صدايش را به اصطلاح در مى آوردند تا شايد تقويم عمليات ها را مرور كرده باشند....
📚 كتاب فرهنگ جبهه (شوخى طبعى ها)، صفحه ٤٨
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
یک آرزو دارم که آن هم اربعین
سجده شکری کنم پای ستون آخرین
السلام علیک یا اباعبدلله ع
#جامانده_ام😔
کانال کمیل
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_مهدی_قاضی_خانی 💐✍به روایت همسر قسمت: 2
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
💐✍به روایت همسر
قسمت: 3
وقتی میدیدم چطور با خانوادهام در مورد ازدواج صحبت میکند حالت مردانهاش خیلی به دلم نشست. زمانی هم که قرار شد با هم صحبت کنیم گفت: حجاب شما از هر چیزی برایم مهم تر است، دوست ندارم کسی صدای ما را بشنود قبول کردم و از او خواستم اجازه دهد تحصیلاتم را ادامه دهم که مهدی هم قبول کرد.
★★★★★★★★★★
سال 85 که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم. داخل کاغذ نوشته بود دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند. من هم امضا کردم.
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت این پسر خیلی سخت گیر است اما من ناراحت نشدم چون فهمیدم میخواهد زندگی کند. و واقعا هم زندگی با او به من مزه می داد.
★★★★★★★★★★
تا قبل از شروع زندگی مشترک دانشگاه رفته بودم، بیرون می رفتم و می خواستم تحصیلاتم را هم ادامه بدهم اما وقتی با مهدی ازدواج کردم و بچه دار هم شدیم آن قدر در خانه خوش بودم که دلم نمی خواست جایی بروم. تا جایی که همه می گفتند: تو چی از خونه می خوایی که چسبیدی به کنجش؟! آنقدر جو خانهمان را دوست داشتم که دلم نمیخواست رهایش کنم. ماندن در این چاردیواری برایم لذت داشت آنقدر که حتی تصمیم گرفتم جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خانه بمانم داخل بیشتر مادر و همسر باشم.
ادامه دارد
منبع:
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلام بر ابراهیم...
🔹ابراهیم هادی و کسانی که تحت تاثیر قرار داد..
@SALAMbarEbrahimm
4_5778320722250171482.mp3
993.9K
شبتون آروم با نوای #قرآن که آرامش بخش دلهاست❤️
💫آرامش بعد نـــمـاز . . .
🌻یه روز که خسته از محل کار به خونه بر می گشتم دیدم بچه ها دعواشون شده و صداشون تا دم در میاد.
🌼عباس که نمازش تموم شد، با عصبانیت گفتم:
شما خونه ای و بچه ها آنقدر شلوغ می کنن؟
🌺با مظلومیت خاصی معذرت خواهی کرد، بعد که آروم شدم فهمیدم بچه ها از نماز خوندن عباس سوء استفاده کرده بودن و سرو صدا به راه انداخته بودن.
🌾به روایت همسر شهید عباس بابایی
📚راز و نیاز شهدا ص ۶۸
@SALAMbarEbrahimm