eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
.... 🌷قمقمه اش هنوز آب داشت.... نمـــی خورد! از سر کانال تا انتهای کانال می رفت و می آمد لب های بچه ها را با آب قمقمه اش تر مى کرد. ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد.... 🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد حاج محمد حسين خرازى ❌ براى اينكه عوضيها ارزشمند نشوند؛ نبايد بگذاريم ارزشها عوض شوند!
🌷 شهید مدافع حرم #امین_کریمی 🌷 در یکی از سفرهای استانی دختربچه‌ سرایدار، نامه‌ای به امین داد تا به آقای رئیس جمهور بدهد. امین به همکاران گفت تا این نامه به دفتر و مراحل اداری‌اش برسد زمان می برد، بیایید #خودمان_پول_بگذاریم و بگوییم رئیس جمهور فرستاده است! همین کار را کردیم. البته بیشترین مبلغ را امین گذاشت و هدیه در پاکتی به پدر بچه اهدا شد. اشک شوق پدرش دیدنی بود.
🌷آیت الله شهید #سید_محمد_بهشتی 🌷 بالای وضوخانه نوشته بودیم: « النظافة من الایمان» اما کمتر فرصت می کردیم داخل آن را نظافت کنیم. آقای بهشتی این را که دید، فورا تذکر داد که یا این #شعار را بردارید و یا مطابق آن #رفتار کنید و #نگذارید_اینجا_کثیف_باشد. 📚دانشجو شادی روحشان #صلوات
💠لقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في کَبَدٍ (همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم)💠 ⛔️یکی از بزرگترین وعده های دروغ در این دنیا 🔴وعده ی راحتی و آسایشه یبار دیگه میگم یکی از بزرگ ترین وعده های دروغ در این دنیا وعده ی راحتی و آسایشه هرکسی در هر جایی این وعده رو به شما داد بهش بگین که تو دروغ میگی خدا میگه ما انسان رو در رنج آفریدیم و این رنج در تمام مسیر این دنیا وجود خواهد داشت برای همه بعضیا فکر میکنن مدرسه تموم بشه رنج ها تموم میشه 🔸بعضیا با وارد شدن به دانشگاه 🔸بعضیا با تموم شدن سربازی 🔸بعضیا با ازدواج کردن 🔸بعضیا با شغل پیدا کردن 🔸بعضیا با بازنشسته شدن و ... فکر میکنن رنج هاشون قراره تموم بشه عزیز من این دنیا محل رنج و امتحانه انگار حواسمون نیستا❗️❗️ ما اومدیم توی این دنیا تا مجموعه ای از رنج و امتحان ها رو مدیریت کنیم تا بتونیم به آسایش واقعی در بهشت برسیم پس اون چیزی که خیلی از ماها توی این دنیا دنبالش هستیم مربوط به بهشته. نه اینجا ❗️
کانال کمیل
#از_همت_تاخدا 💠حالا که صدای نفَس های حاج همت به بچه ها جان می دهد، حالا که به جز صدا چیز دیگری ندار
#از_همت_تاخدا 💠حاجی وایسا ببینم چی شده؟؟؟؟ دکتر با کنجکاوی به دنبال آن دو می رود. سید، دست حاج همت را می گیرد و او را نگه می دارد. حاج همت، نگاه به چشمان سید انداخته، بغض آلود می گوید: توروخدا بزار برم سید. سید که چیزی از حرفهای او سر در نمی آورد، می پرسد: کجاداری میری؟ من نباید بدونم؟ می روم خط، خدا مرا طلبیده. چشمان سید از تعجب و نگرانی گرد می شود : خط!؟ خط برا چی؟ تو فرمانده لشکری؛ بشین تو سنگرت فرماندهی کن. حاج همت سوار بر موتور می شود و آن را روشن می کند. کو لشکر؟ کدام لشکر؟ ما فقط یک دسته نیرو تو خط داریم؛ یک دسته نیرو، که فرمانده لشکر نمی خواهد. فرمانده دسته هم باید همراه دسته باشه، نه تو قرارگاه. سید جوابی برای حاج همت ندارد. تنها کاری که می تواند بکند این است که دوان دوان به سنگر باز می گردد، یک سلاح بر می دارد و عجولانه می آید و ترک موتور حاج همت می نشیند. لحظه ای بعد، موتور به تخت گاز حرکت می کند. #شهید_ابراهیم_همت قسمت پنجم
کانال کمیل
@salambarebrahimm #کار_خیر ⬇️ 💠همیشه شنیدیم باید کار خیر کرد و به فکر آخرت بود. واسه
@salambarebrahimm ⬇️ ⬇️ 💠 هر چی به طرف می‌گی این کار به ضررته، این کار رو نکن، اصلاً فایده نداره و به حرفت گوش نمیده. هر چی سعی می‌کنی راهنماییش کنی، از خطرها آگاهش کنی فایده نداره و طرف کار خودشو می‌کنه. این جور وقت‌ها قرآن خیلی جالب می‌گه: 🔻سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ 🔻 چه هشدارشان بدهی چه ندهی فرقی برایشان ندارد. 📔بخشی از آیه ۶ بقره
کم نظیر در تاریخ ... امام خامنه‌ای: بنده از قدیم به برادران هزاره افغانستان نگاه ستایش‌گرانه‌ای داشتم.امید من این است که در قیامت از شفاعت شهدای شما [فاطمیون]بهره‌مند شویم
🌷همه لباس مخصوص جبهه پوشیده بودند به جز علیرضا. به سختی در میان جمعیت پیداش کردم. گفتم: علیرضا چرا لباس نپوشیدی؟! مگه نمیخوای بری جبهه؟! 🌷....گفت: من به خاطر خدا به جبهه مى رم. دوست ندارم کسی منو در این لباس ببینه و بگه پسر فلانی هم رزمنده ست. نمی‌ خوام کارم برای دیگران باشه. مى خوام فقط برای خدا به جبهه برم. 🌹خاطره اى به ياد شهید علیرضا نکونام، دانشجوی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ❌ پيكر اين شهيد معزز پس از ٣١ سال به ميهن بازگشت.
🌷 شهید #سید_محمدتقی_رضوی🌷 یک شرکت خارجی شش‌ماه وقت خواسته بود با کلی امکانات یک سایت پدافندی راه بیندازد. محمدتقی #دوازده_روزه_همان_سایت_را_ساخت، با امکانات و #هزینه_کمتر. بالای بلندی های اهواز شادی روحش #صلوات 📚یادگاران ، جلد ۱۷
🌷شهید #سید_حسین_علم‌الهدی🌷 فرماندهی بود که باارجاع به منابع قرآن و نهج‌البلاغه درس می داد ،اما وقتی در جمع خانواده می خواست مسئله ای را مطرح کند ،با #درک_شرایط_موجود و #تحلیل_نیازهاى_انسان_امروز از متفکرین دنیای معاصر هم نقل قول می کرد. هم مطالعه خوبی داشت هم بیان خوبی و هم عواطف خوبی به خانواده. در یک کلام؛ حسین #بصیرت بالایی داشت. #شادی_روحش_صلوات
کانال کمیل
#از_همت_تاخدا 💠حاجی وایسا ببینم چی شده؟؟؟؟ دکتر با کنجکاوی به دنبال آن دو می رود. سید، دست حاج همت
#از_همت_تاخدا لحظاتی بعد... گلوله ای آتشین بر نزدیک موتور فرود می آید موتور به سمتی پرتاب می شود و حاج همت و سید به سمتی دیگر. وقتی دود و غبار فرو می نشیند، لکه های خون بر زمین جزیره نمایان می شود. خبر حرکت حاج همت به بچه های خط مخابره می شود. بچه ها دیگر سر از پا نمی شناسند. می جنگند و پیش می روند تا وقتی حاج همت به خط می رسد، شرمنده او نشوند. همه در خط می مانند. بچه ها آنقدر می جنگند تا خورشید رفته رفته غروب می کند و یک لشکر نیروی تازه نفس به خط می آید. بچه ها از اینکه شرمنده حاج همت نشده اند؛ از اینکه حاج همت را نزد امام روسفید کرده و نگذاشته اند حرف امام زمین بماند، خوشحالند؛ اما از انتظار طاقت فرسای او سخت دلگیرند... #شهید_ابراهیم_همت #پایان
کانال کمیل
@salambarebrahimm ⬇️#گوش_نمیدن ⬇️ 💠 هر چی به طرف می‌گی این کار به ضررته، این کار رو نکن، اصلاً فا
@salambarebrahimm ⬇️ ⬇️ 💠اول که کار خلاف می‌کنه تنش می‌لرزه، بعد کم کم عادی می‌شه. یه روزی می‌بینی که تو گناه غرق شده ولی اصلاً متوجه نیست. یکی می‌دونه داره کار خلاف می‌کنه و هنوز امیدی هست که پشیمون بشه و نجات پیدا کنه، اما یکی دیگه اصلاً متوجه نیست که غرق شده. قرآن این آدم‌ها رو که غرق شدن این طوری معرفی کرده: 🔻اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون َ🔻بدانید که آن‌ها فاسد هستند اما متوجه نیستند . 📔 بقره 12
🔹محمدرضا دهقان‌امیری، متولد ۲۶ فروردین ماه سال ۷۴، فرزند دوم و پسر ارشد خانواده بود‌. از کودکی بسیار بازیگوش و پر جنب‌وجوش بود. خیلی شوخ طبع بود و در مدرسه و دانشگاه با دوستانش شیطنت می‌کرد. 🔹دوران دبیرستان را در دبیرستان امام صادق(ع) منطقه ۲ تهران در رشته علوم و معارف اسلامی گذراند. علیرغم علاقه بسیار زیادی که به رشته علوم سیاسی داشت نتوانست علاقه به قشر روحانیت را ندیده بگیرد؛ به همین دلیل، رشته فقه و حقوق را در مدرسه عالی شهید مطهری انتخاب کرد و به ادامه تحصیل در آن پرداخت. 🔹 دو دایی محمدرضا شهید شده بودند و او از کودکی با مفهوم شهید و شهادت آشنا شده و در این مسیر قرار گرفته بود و علاقه خاصی به مطالعه سیره شهدا داشت.  🔹شهید محمدرضا دهقان‌امیری از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که در ۲۱ آبان سال ۹۴، در سن ۲۰ سالگی، طی عملیاتی مستشاری در حلب سوریه، به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
مجتهدی (‌ره) 🔵 تاثیر آخرین عمل انسان در لحظه مرگ ⛔️بدبختی این است که آخرین عمل انسان گناه باشد و در این حال بمیرد وسعادت این است که انسان در حال عبادت بمیرد. مثلا در حال خواندن نماز شب سکته کند ، در راه مشهد و کربلا بمیرد . 🔶"حاج جواد اطمینان " به در خانه کسی رفت تا قباله بگیرد تا برای جهاز دختر آن خانواده قالی و یخچال تهیه کند، در همانجا سکته کرد ومرد. عمل آخری او کمک به بندگان خدا بود . این را در نامه عمل اومی نویسند. پس همیشه بعد از نمازهایتان از خدا بخواهید که : خدایا، عمل آخری ما را عمل خیر قرار بده زیرا اگر آخرین عمل شما خیر باشد خداوند به همان نگاه می کند و به اعمال قبلی نگاه نمی کند. بعضی ها هستند که وقتی به آنها نامه ای میدهید فقط اول وآخر نامه را می خوانند، خداوند هم همین طور، فقط به آخری نگاه می کند ، می بیند آخرین عمل خوب بوده ، می گوید: به بهشت برو. 💠لذا می گویند : این دعا را زیاد بخوانید :" اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا " اگر عربیِ این دعا را بلد نیستید ، بعد از هر نماز بگویید : " خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن ." یعنی آخرین عمل مرا عبادت قرار بده...
⭕️ شهیدی که رهبر معظم انقلاب جمله‌ی عمیق و دقیق او را، در سخنرانی های اخیر خود دوبار تکرار کرد!!!! 🌹 شهید #علی_چیت_سازیان: کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که از سیم خاردارهای نفس خویش عبور کرده باشد.
کانال کمیل
@salambarebrahimm
🇮🇷 شهدا بعد از فتنه ۱۸ تیر ۷۸ چه کردند؟ بعد از اون غائله 18 تیر 78 تهران و اتفاقاتی که افتاد، سردار باقرزاده از تهران تماس گرفت و گفت: "فلانی! با این اتفاقاتی که توی تهران افتاده، بچه های مذهبی بغض کرده اند و دارن تماس میگیرند که آقا یه تشییعی بذارید تا عطر شهدا توی این شهر پراکنده بشه و یه کم بچه ها آروم بشن" گفتم: "سردار! چیزی اینجا نیست! شهید نداریم " چند روزی گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد. خود سردار باقرزاده اومد اهواز و گفت: " برید توی سرزمینهایی که دارید تفحص میکنید؛ توی بیابونها داد بزنید و بگید: آی شهدا! اگه ولایت بر حقه، اگه ولایت رو قبول دارید، الان مملکت به شما نیاز داره. پاشید بیاید" گفتیم حالا شعاره دیگه، شعار قشنگیه... سردار کارش رو کرد و برگشت تهران ما هم رفتیم سر کارمون. چند روزی گذشت و آقای باقرزاده دوباره تماس گرفت با من که : "فلانی! خبری نشد؟" گفتم: "نه سردار!" گفت: "اون کاری که من گفتم رو کردید؟ رفتید داد بزنید؟" گفتم: " سردار بچه ها دارن زحمت خودشون رو میکشند. کسی پیدا نشده" گفت: "گفتم برید داااد بزنید و بگید آی شهدا به شما نیاز داریم، پاشید بیایید" من با دو سه تا سرباز رفتیم توی منطقه هور ، سرم رو از ماشین بیرون بردم مثل دیوونه ها داد میزدم و میگفتم: "آی شهدا به ما گفتن داد بزنیم و بهتون بگیم مملکت به شما نیاز داره. اگه ولایت رو قبول دارید پاشید بیایید." ما اینو گفتیم و برگشتیم اهواز وقتی رسیدیم بچه ها گفتند:"فلانی! از شلمچه خبر دادند که 16 تا شهید پیدا شده!" رفتیم شلمچه 16 تا پیکر رو برداشتیم و برگشتیم اهواز ، گفتند:"آقا! از هور هم 15 تا شهید پیدا شده!... شرهانی هم چند تا شهید پیدا شده." آقا شهدا شروع کردند به اومدن... یه شب من از منطقه برگشته بودم که سردار تماس گرفت که: "فلانی! چه خبر؟" گفتم: " سردار! بحمدالله خبرهایی شده و داره اتفاقاتی میفته" گفت: " چند تا شدن؟" گفتم: "هنوز نشمردم" گفت:" همین امشب راه بیفت و بیارشون تهران" گفتم:"یه چند روز صبر کنین..." گفت: "همین امشب راه بیفت بیا. حالا چند تا شدن؟" گفتم: "گوشی در گوشمه دارم میشمرم" شمردم. یه وقتی گفتم: "سردار به خدا قسم 72 تا...." اون طرف خط سردار به گریه افتاد و گفت: " الله اکبر! روز عاشورا هم 72 نفر پای ولایت ایستادند…" گفتم: "سردار من خودم بچه جنگم. ممکنه بگن شما دارین فیلم بازی میکنین. بذار 73 تا بشن. یا 74 تا .... بذار 70 تاشون کنیم... سردار باقرزاده گفت: ول کن! هر کسی هر چی میخواد بگه. ورشون دار بیار... نثار ارواح طیبه شهدا
احمدیان.mp3
1.89M
@salambarebrahimm 🇮🇷 شهدا بعد از فتنه ۱۸ تیر ۷۸ چه کردند؟ 🎙راوی: آقای احمدیان " تفحص شهدا "
می گفت: ما به اینجا نیامده ایم تا روی هر تپه ای سنگری بکنیم و خودمان را با زدن چهار تا گلوله مشغول کنیم! آمده ایم تا نَفَس دشمن را ببریم؛ قیمتش را هم با خون مان می دهیم... حالا باید گفت: ما اینجا جمع نشده ایم که اعضای کانال و یا بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را بسازیم؛ تا نفس را از نَفَس در بیاوریم...
کانال کمیل
🔹محمدرضا دهقان‌امیری، متولد ۲۶ فروردین ماه سال ۷۴، فرزند دوم و پسر ارشد خانواده بود‌. از کودکی ب
خواهر شهید دهقان از برادرش می‌گوید: 🔹"دفعه‌های آخر در ارتباطات تلفنی، خیلی غُر می‌زد از اینکه خسته شده. من احساس می‌کردم از دوری خانواده و یا سختی جا خسته شده. این مدل حرف زدن‌ها از محمدرضا خیلی بعید بود. منتها جدی حرف نمی‌زد و خیلی کم مظلوم می‌شد، یعنی اغلب با شیطنت‌های خاصی و با شوخی و خنده حرف‌های جدی‌اش را می‌گفت. 🔹آخرین بار سه‌شنبه بود که تماس گرفت. گفت پنجشنبه، جمعه برمی‌گردم اگر نشد تا دوشنبه خانه هستم و با مظلومیت خاصی گفت خیلی خسته‌ام دیگر نا ندارم. به او گفتم دو، سه روز دیگه می‌آیی؟ من و مامان خیلی ذوق داشتیم باهاش حرف بزنیم و گوشی تلفن دست دوتایمان بود. در همین حین مامان شروع به صحبت با محمدرضا کرد. یکسری حرف‌هایش برایم خیلی سنگین بود, خصوصا که مدت زیادی بود ندیده بودیمش و توی خطر بود و حرف‌هایش بوی خاصی می‌داد. 🔹بعد که صحبتش با مامان تمام شد, دوباره با من صحبت کرد و گفت: "مامان و بابا را راضی کردی"؟ چون از من قول گرفته بود بعد از دو ماهی که برمی‌گردد مادر و پدر را راضی کنم که برایش به خواستگاری برویم و من هم شب قبل اعلام رضایت را گرفته بودم. 🔹به خاطر حرف‌هایی که به مادرم زده بود از دستش عصبانی شدم و گفتم «محمد یا منو مسخره کردی یا خودت را آدم یا شهید می‌شود یا زن می‌گیرد دوتایش با هم نمی‌شود». بعد یک حالت جدی به خودش گرفته و مثل کسانی که استاد هستند و با شاگردشان حرف می‌زنند به من گفت: "تو خجالت نمی‌کشی! من باید برای تو هم حدیث بخوانم". گفتم: "حالا چه حدیثی را به من می‌گویی"؟ گفت: «امیرالمومنین می‌فرماید برای دنیایت جوری برنامه‌ ریزی کن تا ابد زنده‌ای و برای آخرتت جوری کار کن که همین فردا می‌خواهی بمیری». من خیلی امیدوار شدم و گفتم الحمدلله باز حواسش به این دنیا هست. گفتم: «بابا راضی شد حله!» بعد ذوق کرد و همان راضی‌ام ازت‌ها را شروع کرد و گفت: *"به نیابت از تو یک زیارت خوب در حرم حضرت زینب(س) به جا می‌آورم".* 🔹این یک هفته آخر من و خانواده حال خیلی بدی داشتیم. دقیقا یک هفته قبل از شهادتش خواب دیدم که در منزلمان یک مراسمی برگزار شد و عکسی از محمد که لباس سبز پوشیده که الان در فضای مجازی منتشر شده را به دیوار زدند. آنقدر این عکس به نظرم قشنگ آمد که در خواب دو، سه بار سوال کردم که این عکس زیبا از کجا آمده, اما هیچ کس جوابم را نمی‌داد. بعد گفتم که اصلا عکس محمد را برای چه اینقدر بزرگ کردیم و در دیوار زدیم؟ این را که پرسیدم یک شخصی که نمی‌دانم چه کسی بود از پشت جوابم را داد و گفت «خبر شهادت محمدرضایتان آمده». در تمام آن یک هفته در اضطراب بودم. 🔹سه‌شنبه که تماس گرفت یادم است فقط بهش می‌گفتم: "محمد مراقب خودت باش داری چه کار می‌کنی کار خطرناکی که نمی‌کنی"؟! می‌گفت: "مگر اینجا چه خبر است که بخواهیم کار خطرناک کنیم"؟! اینقدر این حرف را به او گفتم که آخر عصبانی شد و گفت: "چرا اینقدر می‌گویی مراقب خودت باش"؟!...
🌷شهید #محمدعلی_رهنمون 🌷 درس پزشکی اش که تمام شد چند جا برای تخصص قبول شد اما نرفت می گفت؛ #جبهه رو ول کنم برم تخصص بگیرم که چی بشه؟ هیچ وقت راه نمی رفت توی بیمارستان؛ #همیشه_می‌دوید ، می دوید که یک موقع دیر نشود و به خاطر معطل کردنش یک مجروح دیگر از دست نرود. 📚یادگاران، ج ۱۶ 🌸 شادی روحش #صلوات
🌷 شهیده #مریم_فرهانیان 🌷 دوستش می گه یه روز وارد خونه شدم و مريم را رو به قبله ديدم وقتی جلوتر رفتم، ديدم مريم روی دستانش می زند و از او سؤال كردم كه مشكلی پيش آمده، چيزی نگفت. اما بعدها براي من تعريف كرد كه من هر روز اعضای بدنم را مواخذه می كنم و از آنها می پرسم كه #امروز_برای_خدا_چه_كاری_انجام_داد‌ه‌ايد⁉️ شادی روحش #صلوات
!! 🌷رسیدیم منطقه، اما هیچ کدام اسلحه نداشتیم! به مافوقمان گفتیم: ما را بدون اسلحه آورده اید اینجا چه کار؟! گفت: اسلحه نداریم یا باید مال زخمی ها را بردارید یا غنیمت بگیرید.... 🌷ناراحت گوشه ای نشسته بودم که متوجه شدم یک اسلحه نو که کمی با مال بقیه متفاوت بود گوشه ای افتاده بود، حسابی خوشحال شدم، دویدم و اسلحه را برداشتم اما خوشحالی ام دوام زیادی نداشت چون.... 🌷.... چون بعد از چند دقیقه فهمیدم اسلحه، اسلحه فرمانده است!! راوی: رزمنده دلاور حسن هنروری
🌷توی یکی از عملیات ها، همه سنگرهای عراقی را گرفته بودیم وارد سنگر فرماندهی که شدیم فرمانده عراقی هاج واج روی صندلی چرخ دار پشت میزش نشسته بود و تکان نمی خورد، یک سرتیپ هیکلی و سن و سال دار. 🌷یکی از جغله های بسیجی چهارده، پانزده ساله، اسلحه گرفته بود روبرویش اما هر کار می کردیم فرمانده از جایش بلند نمی شد. بالاخره با کلی ضرب و زور بلندش کردیم که دیدیم بله!! آقا خودش را خیس کرده است....! راوی: رزمنده دلاور باقر نوری زاده