#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهدا خلوت هاشون هم خاصه
🔹↫محمدرضا اکثر مواقع رو با #رفقاش میگذروند ولی "خلوت" های خاص خودش رو داشت...
🔸↫مثلا قدم زدن های #تنهاییش...
حتی بعضی وقت ها از جمعمون جدا میشد و مسیری که ما با ماشین میرفتیم رو اصرار داشت " #تنها" و پیاده بره.
🔹↫ یکی از جاهایی که برای خلوت کردن پیدا کرده بود " #هیات" بود!
درسته که هیات معمولا جای شلوغیه ولی بهترین خلوت برای#محمدرضا روضه های #اباعبدلله (علیه السلام) بود...
🔸↫گاهی هم انقدر دلش پر می زد برای شهدا که تنهایی با موتور می رفت " #گلزارشهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)" تا با عشقش رسول(شهیدرسول خلیلی) خلوت کنه.
نقل از دوست شهید
#شهیدمحمدرضادهقان🌷
♥️ @SALAMbarEbrahimm
تازه یه تصادف سخت کرده بود و شده بود سوژه ی اون روز ها ؛ پشت کمرش کشیده شده بود روی آسفالت خیابان و از اصطکاک کمرش سوخته بود.
نمیتونست کمرش رو خم کنه برا همین اگر هوس آب می کرد باید یکی اینطوری آبش میداد که هم آبش میدادیم و هم حسابی سر به سرش میذاشتیم😂
تو همون ایام بود که بهش گفتم واقعا این دفعه داشتی میمردیا...😐
دست تو جیبش و کیف پولش رو درآورد یه کاغذ درآورد گفت: این وصیت ناممه هر وقت بگن بیا برو آماده ام!!
فرق ما و شهدا اینه که ما از اهالی حرفیم و آنها از اهالی عمل...
راوی: دوست شهید
#شهیدمحمدرضادهقان🌷