#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهدا خلوت هاشون هم خاصه
🔹↫محمدرضا اکثر مواقع رو با #رفقاش میگذروند ولی "خلوت" های خاص خودش رو داشت...
🔸↫مثلا قدم زدن های #تنهاییش...
حتی بعضی وقت ها از جمعمون جدا میشد و مسیری که ما با ماشین میرفتیم رو اصرار داشت " #تنها" و پیاده بره.
🔹↫ یکی از جاهایی که برای خلوت کردن پیدا کرده بود " #هیات" بود!
درسته که هیات معمولا جای شلوغیه ولی بهترین خلوت برای#محمدرضا روضه های #اباعبدلله (علیه السلام) بود...
🔸↫گاهی هم انقدر دلش پر می زد برای شهدا که تنهایی با موتور می رفت " #گلزارشهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)" تا با عشقش رسول(شهیدرسول خلیلی) خلوت کنه.
نقل از دوست شهید
#شهیدمحمدرضادهقان🌷
♥️ @SALAMbarEbrahimm
#خاطرات_شهدا🌷
💠 به روایت همسر شهید
🌷یکی از دوستانش گفت من #شهادت مرتضی را دیدهام و حتی بخشی از #اعضای_بدن مرتضی را در چفیهای جمع کردم و...
🌷هرکس روایتی از شهادت مرتضی داشت، ⚡️اما واقعیت آن است که هنوز هیچیک از آن حرفها من را #آرام نکرده. با این حال زیبایی روایتها، #خاطرات همزمانش از او بود.
🌷یکی دیگر از دوستانش میگفت #دستش که زخمی شد، دستکشی پوشید تا روحیه نیروهایش از دیدن مجروحیت💔 او کم نشود و با همان دستها کارش را ادامه میداد.
🌷میگفتند بعد از شهادتِ🕊 نیروهایش بهم میریخت و همیشه میگفت «پدر و مادرهایشان این بچهها را به من #سپردهاند. من نمیتوانم جواب آنها را بدهم!» مخصوصاً بعد از شهادت « #شهیدمجیدقربانخانی» که تک پسر خانواده بود.
🌷برای منی که هیچگاه حتی در تصوراتم💭 هم به نداشتن «مرتضی» فکر نمیکردم، #شهادتش بسیار سخت بود. مرتضی تمام دلخوشی و داشته زندگی من بود. اما، اکنون آرامم و راضی.
🌷من از شهادت #مرتضی خوشحالم. خوشحالم که حتی اگر نیست، در راه هدف و خاندانی او را دادهایم که تمام عالم آرزوی #فدایی شدن برای آنها را دارند. قطعاً مرتضی در هر دو دنیا دست ما را خواهد گرفت. جای مرتضی خالی است، اما من و #دخترانم به داشتن «مرتضای شهید» افتخار میکنیم.
🌷 خیلی به او وابسته بودم. با اینکه اغلب اوقات #تنها بودیم و به ناچار کارهایم را خودم انجام میدادم، اما اینها از وابستگی من به او کم نکرده بود! شاید همیشه امید این را داشتم که روزی همه این سختیها تمام میشود و ما هم زندگی آرامی خواهیم داشت... 12 روز بعد از رفتنش به #شهادت رسید، 21 دی ماه!
#شهید_مرتضی_کریمی_شالی
♥️ @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
دلی که از رفیقای شهیدش جامونده😭 #حاج_مهدی_سلحشور 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...😔
#خمار جرعه ای امن یجیبم...📿
شهیدانِ خدایی #بیقرارم...😰
#خدایا طاقت ماندن ندارم...💔😔
چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...😞
شما رفتید تا #افلاک چالاک...
مرا #تنها رها کردید و رفتید...😣
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا #غریبم...😔
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....
#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!❤️
تأسی کن مرا #قربان دستت...
#روایت_عشق
قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂
روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم . از او خواستم که
#همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓
البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم
#سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌
از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به
کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود.
حتی از جوانی
و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس
💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن
همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست.
سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و
طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار
است در این خانه بمانی...نه من....😔
آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور
#امام_زمان(عج)😍😌
#شهید_محمدجواد_قربانی🌷
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
🌹شهید مصطفی چمران : در دنیا آدم هایی هستند که به ظاهر زندهاند، نفس میکشند، زندگی میکنند اما در حق
#شهید_مصطفی_چمران
خوش دارم #گمنام و #تنها باشم...
تا
در غوغای #کشمکش های #پوچ مدفون نشوم.
ولادت:١۰ مهر ۱۳۱١ تهران
شهادت: ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ دهلاویه
مزار: بهشت زهرا(س)قطعه ۲۴
کانال کمیل
#شهید_محسن_حججی #قسمت_هشتم دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊
#شهید_محسن_حججی
#قسمت_نهم
قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش. یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت.
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند. به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامهدارد...
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ...
خدایت تو را رها نکرده و #تنها نگذاشته
ضحی ۳
نه حدیث است!
نه سخن بزرگان!
این را خدا مستقیما بدون واسطه به بندهاش
می گوید در قرآن:
تو را ،رها نکردهام !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃از قافله های شهدا
#جاماندیم🕊😔
رفتند رفیقان و چه
#تنها ماندیم😞💔
افسوس که در زمانه
#دلتنگی😔
مجروح شدیم
#اسیر_دنیا ماندیم💔
🌷#شبتون_شهدایی
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
تموم مشکل بشر اینه که
فکر میکنه #ظهور یکی از راه های
نجاته درحالیکه #تنها راه #نجاته..!
مهمان #جمعه ی ما نشدی آقا جان!!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یه نکته رو بگم قابل توجه رفقا
یه وقت با خوندن مطلب ته دلتون یکی نگه بابا ما که عشق خدا و اهل بیتیم
خدا تو دلمونه...
#خدا تو دلمون هست (بر منکرش لعنت!)
اما
#تنها نیست!!
هنوز خیلی راه داریم تا خدا بشه تمام وجودمون و خواسته مون...
حواست به نَفست باشه
#مشغله_هرکس_عشقشه
یه نکته رو بگم قابل توجه رفقا
یه وقت با خوندن مطلب ته دلتون یکی نگه بابا ما که عشق خدا و اهل بیتیم
خدا تو دلمونه...
#خدا تو دلمون هست (بر منکرش لعنت!)
اما
#تنها نیست!!
هنوز خیلی راه داریم تا خدا بشه تمام وجودمون و خواسته مون...
حواست به نَفست باشه
#مشغله_هرکس_عشقشه
#اشتباه_بزرگ
اشتباه بزرگ شیعیان در سال ۶۰ و ۶۱ هجری ، این نبود که در مقابل سپاه امام حسین علیه السلام ایستادند و اینکه در سپاه ابن زیاد و پسر سعد بن ابی وقاص حضور داشتند ...
در تاریخ نیامده است که از شیعیان واقعی و مشهور اهل بصیرت ،کسی در جنگ علیه امام حسین علیه السلام شرکت کرده باشد.
اما اما اما ... اشتباه بزرگ و غیرقابل جبران شیعیان این بود که #نماینده امامشان را #نفهمیدند و #درک نکردند و #تنها گذاشتند
با این عنوان که👈 مگر مسلم ابن عقیل معصوم است که به همه دستوراتش عمل کنیم؟!
با این عنوان که👈 تو دستور مستقیم جهاد و ایستادن در مقابل دشمن را نداری!!
با این عنوان که👈 او جوان است و تجربه ندارد!!
با این عنوان که👈 ما منتظر میمانیم تا امام معصوم بیاید و آن گاه برای او جان خواهیم داد!!
راست هم میگفتند ، جان میدادند
اما قتلگاه "عین الورده" و توابین کجا ! و کربلای سیدالشهدا کجا..؟!
با نبودِ مختارها و هانی ها .. ، و با ایجاد شک و شبهه ها و تحلیلات نادرست و القاء ترس از جنگ و تبعاتش در جامعه ی آنروز ، نماینده ی امام را تنها گذاشتند و شد آنچه که میدانید ...
و قرنهاست عبرت نگرفتهایم ! هنوز میشنویم
مگر ولی فقیه معصوم است؟!
هنوز میشنویم که، می مانیم تا امام زمان عجل الله بیاید و برایش جان خواهیم داد ...
اهل کوفه نبودن یعنی : تا وقتی حسین علیه السلام نیامده ، مسلم ولی امر است
تا بصیرت ...قرن ها باید رفت ؛ تا بصیرت ... حسین بن علی ها به مسلخ میروند.
«توابین» وقتی باید میآمدند، نیامدند... وقتی آمدند که کار از کار گذشته بود. آنها برای امام حسین علیه السلام جان فدا کردند ، اما جانفشانی شان به موقع نبود ؛ لذا اثر کارشان یک هزارم ِکار شهدای کربلا نبود .
اگر آنها همان جان فشانی را در زمان ورود حضرت مسلم انجام میدادند چه بسا "مسیر_تاریخ" عوض میشد .
این یعنی هر حرکتی در #زمان_خودش چقدر اساسی و مهم است .
بیایید مانند توابین نباشیم؛ اماممان به ما احتیاج دارد ..
این قسمت از وصیت نامه حاج قاسم را که فراموش نکردهایم 👇👇
حضرت آیتالله خامنهای را مظلوم و تنها میبینم.
او نیازمند همراهی شماست....
پس شاخص ما فقط #ولایت_فقیه است که ،
نه جلوتر برویم و نه عقب تر.
«وَ اللَّازِم لَکُم لاحق»
و ان شاء الله همه مان جزو لازمین این مسیر باشیم و وظیفه مان را #به_موقع انجام بدهیم.
#بصیرت_نیاز_جامعه