4_5987567551771574828.mp3
1.95M
درد دل جانسوز شهید علمدار😔
💔🌷شب جمعه و یادشهدا با ذکر #صلوات
تاریخ تولد و تاریخ وفات دست خودت نیست
ولی تاریخ تحول دست خودته...
کی میخوای بشی؟
همونی که خدا می خواد؟!
کمی بهخودمون این حرفا رو بزنیم..
مداحی_آنلاین_وقتی_که_تو_نیستی_با_280520224250.mp3
7.69M
@salambarebrahimm
با اشکام حرف میزنم
#کلام_شهید
🌹شهید ابراهیم هادی
ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت.
بارها به من می گفت:
💓طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشند
💓می گفت:
این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.
بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره
💓آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره
🌸 زینب اولین نفر از خانوادهاش بود که با حجاب شد. اولین نفر بود که چادر رو انتخاب کرد و چادرش باعث کینهی دشمن شد؛ منافقین تو یه کوچه بعد از نماز مغرب و عشا آنقدر گرهی روسریش رو کشیدند تا به #شهادت رسید در حالیکه فقط ۱۴ سال سن داشت.
هشتم خردادماه سالروز تولد شهیده #زینب_کمایی
در طلاييه
🌹 سه شهيد پيدا كرديم
پاهايشان با سيم تلفن
كلاف شده بود
و دستهايشان از پشت
بسته شده بود
🔺 خاک ها را كنار زدند متوجه شدند استخوانهای سينه و جمجمه
اين بچه ها روی زمين
كتاب شده است
🔺بعد معلوم شد كه دست و پای اين شهدای عزيز را
قبل از شهادت بستند
كنار هم خواباندند
🥀 با شنی تانک از روی سينه و جمجمه بچه ها رد شدند...
❓اين نوع جان كندن آسان است ؟
❓كه انسان تقاضای بازگشت كند؟
✅ اينجا سِری در كار است كه
چنين جان كندن بسيار سخت و دشوار دوباره طلب می شود....!؟
#توجه_به_پیکر_شهدا
پانزده شهید، بدون پلاک، صورت های متلاش شده، مانده بودند پنچاه متری خط عراق از روزهای اول جنگ بودند بعضی ها وسط میدان مین، بعضی ها گوشه و کنار سیم خاردارها. شناسایی تمام شده بود. مصطفی منطقه را دیده بود. برای عملیات آماده بودیم. قبول نمی کرد میگفت: « تا شهید هایی که تو خط موندن روعقب نیاریم، از عملیات خبری نیست » بیست روزی طول کشید. جمعشان کردیم، فرستادیم عقب.
🌷 #شهید_مصطفی_ردانی_پور
📚 یادگاران ، جلد هشت
#صاحبنا
حالا دیگر
دنیا با همه ی بزرگی اش؛ برایم کوچک شده!
می توانم بگویم که دیگر کم آورده ام!
باران که می بارَد دلتنگم...
آفتاب که می تابد دلگیرم...
انگار هیچ چیزی دیگر خوشحالم نمی کند
نمی شود بیایی؟
قرارِ دل های بی قرار
جمعه
دلم به هر بهانه ای، بهانه ی تو را میگیرد!
#امام_زمان
سر قبر نشسته بودم..
باران می آمد؛ روی سنگ قبر نوشته بود:
🌷شھید مصطفی احمدی روشن..🌷
از خواب پریدم!
مصطفی ازم خواستگاری کرده بود،
ولی هنوز عقد نکرده بودیم.
بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم..
زد به خنده و شوخی گفت:
بادمجون بم آفت نداره. ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم:
کی شھید میشی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : ۳۰سالگی..
باران می بارید؛ شبی که خاکش می کردیم..
همسر شھید مصطفی احمدی روشن
بعضی وقتا هم
باید بشینی سر سجاده،
بگی: خدا...
لذت گناه کردن رو ازم بگیر
میخوام باهات رفیق شم...
رفقا ...
بیاید یجوری زندگی کنیم که هرکی ما رو دید بگه بوی کربلا میدی ...
بوی حسین (ع)...
خدایا با اینکه این
همه گناه کردیم بازم
مثلِ همیشه،
انقدر آبرومون رو حفظ میکنی
که همه بهمون میگن #التماس_دعا
شبتون مهدوی
یا علی
راهشان #خون میطلبد
" مرد " کیست ؟
تصویر کمتر دیده شده از
#شهید_محمدرضا_حقیقی
شهیدی که در قبر خندید ...
#در_محضر_سرداران_شهید
#حاج_کاظم_رستگار
#فرمانده_لشکر_سیدالشهدا
#گمنام_بی_ادعا_خاکی_افتاده
شهيد رستگار فرمانده لشگر 10 سيدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از اين سمت حاجی، هيچ اطلاعي نداشتند. يك روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگيرد. حاج كاظم، قرار بود صحبتی برای نيروها داشته باشد. وقتی از جايگاه اعلام شد:
« فرمانده لشگر 10 برای صحبت بيايند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جايگاه حركت كرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره می كرد كه « چرا در ميان جمعيت بلند شدی؟»
حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعايت نظم و انضباط را نمی كند.»
حاجی با اشاره جواب داد كه الان
می نشينم. خلاصه صحبت ايشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحير و سرگردان مانده بود. حاج كاظم به برادرش سفارش كرد كه جريان فرماندهی او را برای كسی نگويد.
اگر چه خانواده اش بالاخره فهميدند.
#کجایند_مردان_بی_ادعا
#کجایند_مردان_خوب_خدا
يَومَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ المَبثُوثِ
روزی که مردم مانند پروانه های پراکنده
به هر سو ميدوند.
القارعه/۴
- وقتی هیچ کجا
برای ماندن
امن نیست !
- جز آغوش تو ..! #خدا
#السلام_علیک_یااباعبدالله_الحسین
قسم به این ساعات
که دلتنگی
دمار از روزگارِ
آدمیزاد در میاورد !
دلتنگتم آقا جان♥️
#صبحتون_حسینی