فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تفحص_پیکر مطهر شهیدی که جمع آوری تکه های بدنش دو ساعت به طول انجامید
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
ایمان یعنی وقتی #خدا گفت:
من این کارو دوست ندارم تو هم دوست نداشته باشی دیگه...!!
#چقدرمومنیم؟!
Hossein Sibsorkhi - Mishe be man ejaze bdi biam_5816757320884947950.mp3
9.43M
نور قلبمو نگات عوض کرد...
میشه بریم جلوی امام زمانمون وایسیم و بگیم:
آقا جان آخرین گناهم یادم نمیاد...!!
وقتی کسی را همه طرد کردند، آنوقت خدا او را پناه میدهد و میگوید خودم تو را میخواهم...
#میرزا_اسماعیل_دولابی
کانال کمیل
📚 #گلستان_یازدهم 💕خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان #قسمتچهارم...✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.mp3
14.14M
📚 #گلستان_یازدهم
💕خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان
#قسمتپنجم...✨
🍃 #شهید_حسین_معز_غلامی :
✨جدی گرفتهایم زندگیِ دنیایی را
و شوخی گرفتهایم قیامت را
کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند،
بیدار شوید...
هستے رفیق؟!
دیدی گاهی میری یہ جا مهمونے
دیدی غذاکم میاد!؟
صاحبخونہ بین اون همه جمعیت
میاد بہت میگه:
اگہ میشہ تو غذا ڪم تر بخور
بذار بہ دیگران برسہ آخہ تو واسہمایے😉🍃
ولے اونا غریبہان...!
وقتےواسہ #امامزمان باشے!
✨آقا میگن ڪھ میشہ ڪمتر بخورے!؟
✨میشہ بیشتر سختے بڪشے!؟
✨بیشتر کار کنی !؟
✨ از خودگذشته ، ایثارگر و جهادی باشی!؟
🍃بذار دیگران استفادہ ڪنند..
آخہ تو واسہ مایے...🍃
🌱بچہها بیاین ڪارے ڪنیم
امام زمان(عج)
برنامہ هاشو روے ما پیادہ ڪنہ..❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدبارم ببینیش باز کمه...💔
کانال کمیل
صدبارم ببینیش باز کمه...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دنیا بی تو به درد من نمیخوره...💔
اون دنیا با تو حسابی دست من پره...🍃
#سلامبرابراهیم❤️🕊
#امتحانالهی 🍃
✍روز بعد خانمی تماس گرفت و گفت: دیروز کولر منزل مادرم را تعمیر کردید. اگر ممکن است امروز کولر منزل ما را سرویس نمایید. با یکی از رفقا به آدرسی که داده بود رفتیم، مشکل خاصی نداشت و خیلی سریع کار انجام شد.
اما آن خانم جوان، اصرار داشت که کلید برق کولر را هم از داخل خانه سرویس کنیم. به دوستم گفتم: برو پایین، موتور را روشن کن، من الان میام.
یا الله گفتم و وارد خانه شدم. ظاهراً کسی داخل خانه نبود. دیدم کلیدکولر مشکل خاصی ندارد یکی دو بار روشن و خاموش کردم و دیدم مشکلی نیست.
گفتم: خانوم این کلید سالمه، مشکلی نداره
🚷 این خانم جوان تشکر کرد و یک لیوان شربت برایم آورد و نزدیکتر آمد تا خواستم شربت را بگیرم یکباره چادرش را انداخت! او یک لباس نامناسب پوشیده و شروع به عشوه گری کرد و...
✨ در دلم یک یا زهرا سلام الله علیها گفتم و شربت را روی میز گذاشتم و سریع به بیرون از خانه رفتم.
🌱 خدا می داند که به خاطر این ترک گناه حاضر و آماده، چه برکات و توفیقاتی نصیب من شد
✨من در بررسی اعمالم دیدم که به خاطر این چشم پوشی از حرام، خداوند درجات و توفیقاتی در دنیا و آخرت نصیب من کرد که گفتنی نیست. اما اگر این وسوسه شیطانی را قبول میکردم زندگی مشترک من که تازه آغاز شده بود دچار مشکلات بسیاری میشد.
📚شنود
کانال کمیل
#امتحانالهی 🍃 ✍روز بعد خانمی تماس گرفت و گفت: دیروز کولر منزل مادرم را تعمیر کردید. اگر ممکن است ا
✨خداوند در آن لحظات، به من نشان داد که در زمان وقوع امتحانات الهی، شیاطین با تمام توان و تمام یاران جنی و انسی خود به میدان میآیند و تلاش می کنند تا انسان در امتحانات الهی مردود شود. فقط تقوای الهی و توسل به اهل بیت در این این شرایط می تواند به داد انسان برسد.
من یقین داشتم که خداوند در مواقع خطر و آلودگی دست کسانی که به خداوند توکل کنند را خواهد گرفت و اجازه نمیدهد که گمراه شوند.
من دیدم کسانی میخواستند مرا بی آبرو کنند، اما خداوند متعال بود که هر بار مرا نجات می داد
📚شنود
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست
اصلا برای آمدنش بی قرار نیست...
ایها العزیز
زیارت روز جمعه_535259504695051547.mp3
3.81M
زیارت امام زمان عجل الله در روز #جمعه
کانال کمیل
📚 #گلستان_یازدهم 💕خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان #قسمتپنجم...✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.mp3
15.33M
📚 #گلستان_یازدهم
💕خاطرات همسر سردار شهید علی چیت سازیان
#قسمت_ششم...✨
بچه که بودم..
مادرم هیچوقت نمیگفت، پاشو نماز بخون!
میگفت: خدا منتظرته، دوست داری منتظرش بذاری؟!
منم مثل یه بچه ی ذوق زده میرفتم محکم خدا رو بغل میکردم...
منتظرش نذارید!
#التماس_دعا
چقدر خوبه وقتی میخوای با خدا حرف بزنی نیاز نیست بهش توضیح بدی چی به چیه، یا نگران نیستی که یه وقت بد برداشت کنه یا بهش بربخوره ...
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت...
#قسمت_اول
💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت، هجوم سرد و سنگین باد و خاک دست بردار نبود و سیاهیِ یکدستِ شب بیشتر آزارم می داد و باز هم هیچکدام حلاوت حضور در این هوای بهشتی را به مذاقم تلخ نمی کرد که حالا رؤیایم تعبیر شده و مدتی می شد که به عشق #دفاع از حرم، در خاک #سوریه برای خودم شور و حالی دست و پا کرده بودم.
حالا در ظلمت ظالمانه این خرابه ها به عزم مبارزه با #تکفیری ها گشت می زدیم تا محله ای را که همین امروز از تروریست ها باز پس گرفته بودیم، پاکسازی کنیم. هر چند در و دیوار در هم شکسته خانه ها به خاک مصیبت نشسته بود، اما دیگر خبری از حضور ذلیلانه اراذل تکفیری نبود که صدای تیزی، خوابِ خوشِ خیالم را پاره کرد و سرم را به سمت صدا چرخاند.
💠درست از داخل خانه ای که مقابل درش ایستاده بودم، چند صدای گنگ و مبهم به گوشم رسید و باز همه جا در سکوتی سنگین فرو رفت. فاصله ام تا بقیه بچه ها زیاد بود و خیال حضور #تروریستی در این خانه، فرصت نداد تا کسی را خبر کنم که با نوک پوتینم در آهنی و شکسته خانه را آهسته فشار دادم تا نیمه باز شود.
چراغ قوه کوچکم را به دهان گرفتم و اسلحه ام را آماده کردم تا اگر چشمم به چهره نحسش افتاد، شلیک کنم و خبر نداشتم در این خانه خرابه چه خبر است!
در شعاع نور باریک چراغ قوه، سایه زنی را دیدم که پشت به من، رو به قبله ایستاده بود و پوشیده در پیراهنی بلند و شالی بزرگ، به شیوه #اهل_سنت نماز می خواند و ظاهراً ردّ نور چراغ قوه را روی دیوار مقابلش دید که تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست.
فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشت زده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده که با صدایی بریده ناله می زد و به خیال خودش می خواست با همین نغمه غریبانه از خودش دفاع کند که کلماتی را به لهجه غلیظ محلی میان جبغ و گریه تکرار می کرد و من جز یک مفهوم مبهم چیزی نمی فهمیدم: «برو بیرون حرومزاده تکفیری!»
در برابر حالت مظلوم و وحشت زدهاش نمیدانستم چه کنم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد