#عاشقانه_شهدا❣
همسرم
شهید ڪمیل خیلی #با_محبت بود☺️
مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه
از من مراقبت میڪرد... یادمه تابسـتون بود
و هوا #خیلی_گرم بود
خسته بودم،
رفتم پنکه رو روشن کردم
وخوابیدم😴
«من به گرما خیلی حساسم»
خواب بودم واحساس ڪردم هوا خیلی گرم شدہ
و متوجہ شـدم برق رفته
بعد از چند ثانیه
احساس خیلی #خنکی کردم 🌱 و به زور چشمم
رو باز ڪردم تا مطمئن بشم برق اومدہ یا نه...
دیدم ڪمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم😇
ودوبارہ چشمم بسته شد ازفرط خستگی... شاید بعد نیم ساعت تا یکساعت خواب بودم
و وقتی بیدارشدم دیدم ڪمیل #هنوز دارہ اون ملحفه
رو مثل پنڪہ روی سرم می چرخونه تا خنک بشم...😳😢
پاشدم گفتم
ڪمیل توهنوز داری می چرخونی!؟
خسته شدی😞 گفت:
خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما #حساسی
میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی ودلم نیومد☺️
#شهید_کمیل_صفری_تبار🌷
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem
✏️به همرزمانش گفته بود:
🎙«من سی و سومین شهید
روستای بیشه سر هستم»✌️
💬به اطرافیان گفته بود برای شهادتش دعا کنند🌹و به همه سفارش می کرد تا در قنوت🤲 نمازشان، دعای فرج بخوانند😎و شهادت📿او را از خدا بخواهند.
🎤میگفت ''گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد''🎨🥇
#شهید_کمیل_صفری_تبار
🌷 #کانال_سلام_بر_ابراهیم
https://eitaa.com/salambarebraHem