eitaa logo
سلام فرشته
162 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
11 فایل
خدایا، قلب هایمان را آماده سلام کردن به فرشته هایت بگردان رمان ، داستان و کلیپ و پادکست هاي #تولیدی هشتک خورده انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. فهرست مطالب: https://eitaa.com/salamfereshte/2162 نویسنده: #سیاه_مشق
مشاهده در ایتا
دانلود
💦 محتاج تر ⚡️هر سال، از قبل از ماه رجب، کارهای نیمه تمامش را تمام می کرد. کار طولانی مدت دست نمی گرفت و فرصت هایش را یکی یکی خالی می کرد تا به ماه شعبان و ماه مبارک که می رسد، خلوت و خلوت تر شود. وقت هایش را برای عبادت و دعا و مناجات باز می کرد و هر سال، توفیق دعاهای خالصانه و اشک های شبانه خاصی را داشت. 🔹امسال هم مانند همه سالها، همین تصمیم را داشت اما نشد. حالا ماه مبارک بود و او به خاطر بنده ای از بندگان خدا، دو ماه پیاپی، عمده وقت هایش را برای او صرف کرده بود. منتی نبود. انتخاب خودش بود که به آن بنده خدا رسیدن، واجب تر از خواندن صد رکعت نماز مستحبی است که فلان مقدار ثواب دارد. هر بار انتخاب خودش بود که زمان خلوتش را به خاطر نیازی که می دید، صرف او کند. هر روز ماه مبارک، ساعتی که به حرم عبدالعظیم حسنی می رفت و به خواندن دعای عرفه و ابوحمزه می پرداخت، با سعید قرار می گذاشت. حرف هایش را می شنید و برایش نکته هایی که بلد بود را می گفت. کتاب معرفی می کرد و گاهی با هم کتابی را می خواندند. نکاتش را توضیح می داد و وقتی به خودش می آمد، همه چهارساعت مناجاتش، رفته بود. خداحافظی می کرد و به خانه برمی گشت. 🌱در تمام طول این سه ماه، خیلی کم توانسته بود آنطور که دلش می خواست؛ با خدا مناجات کند. نمی توانست سعید را رها کند. به او نیاز داشت. ماه رمضانش، همه شده بود سعید. رسیدگی به کارهایش و درست کردن تفکراتش و رابطه هایش و ... تمام شد. حالا عید فطر شده بود و او، حتی یک بار نتوانسته بود ابوحمزه را کامل بخواند. سر نماز عید، اشک ریخت و در دلش، با ماه مبارک رمضان خداحافظی کرد. دلش برای نجواهای داخل حرم حرت عبدالعظیم الحسنی، تنگ بود اما پشیمان نبود زیرا حالا نماز عید را با سعیدی می خواند که مدتی بود نمازش را ترک کرده بود. 🌸عنِ النَّبِىِّ صلي الله عليه و آله قالَ: وَاللّهِ لَقَضاءُ حاجَةِ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ صِيامِ شَهْرٍ وَاِعْتِكافِهِ. ☘️از پيامبر گرامى اسلام صلي الله عليه و آله است كه فرمود: بخدا قسم كه برآوردن حاجت مؤمن از روزه يك ماه و اعتكاف يك ماه در مسجد بهتر است. 📚بحار الأنوار، ج 74، ، ص285 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
📍خوش عینکی 🔺سخت بود. هر حرف و رفتاری می زد، برداشت دیگری می شد و مجبور می شد برای به دست آوردن دل همسرش عذرخواهی کند. رفته رفته سکوت را به حرف زدن ترجیح داد. سکوتی که در آن غم و ناراحتی بود. حرف هم اگر می زد، باز هم همان غم و ناراحتی بود. پس فرقی نمی کرد حرف بزند یا سکوت کند. لااقل در سکوتش، دیگری ناراحت و دل شکسته نمی شد. 🌱او اما حرف می زد. هر حرفی که دلش می خواست می گفت. هر شوخی ای که دلش می خواست را می کرد. لبخند می زد و از اینکه جلوی حرف زدن همسرش را نگرفته، خوشحال بود. 🌼کنارش نشسته بودم و به عمق چشمان ناراحتش، نگاه کردم. قلبش را حس کردم که چقدر دردمند است. لبخند می زد اما از ته قلبش شاد نبود. دستش را گرفته و نگرفته گفتم: - سخته آدم با عزیزترین فرد زندگی اش نتونه دو کلام حرف بزنه چون برداشت بد می شه. اما تو بی تقصیری. - چطور؟ - به این فکر کردی که چرا فقط تو نمی تونی حرف بزنی؟ در حالی که همسرت حرف می زنه؟ - من از حرفاش ناراحت نمی شم ولی اون می شه. - چون تو حسن ظن می کنی. حتی حرفهایی که بوی کنایه و تحقیر داره. 🌸نگاهش روی من قفل شده بود. شاید به تمام حرفهای تحقیرآمیزی فکر می کرد که از همسرش شنیده بود و همه را به حساب شوخی یا خستگی و فشارهای کاری گذاشته بود و ناراحت نشده بود. فکر کرد دنیای او چه زیباست که هر خار و آجری را تبدیل به گل می کند و دنیای همسرش، چه سخت است که هر گلی را تبدیل به خار می کند و خودزنی دارد. 🌺عن علی بن ابیطالب عليه السلام : حُسنُ الظَّنِّ يُخَفِّفُ الهَمَّ، و يُنجِي مِن تَقَلُّدِ الإثمِ ☘️امام على عليه السلام : خوش بينى، اندوه را مى كاهد و از افتادن در بند گناه مى رهاند . 📚غرر الحكم : 4823. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🖇 تفاوت اندیشه ها 🔹هر دو در یک اداره کار می کردند. هر دو یک سمت را داشتند. امکاناتشان یکی بود. حقوقشان یکی بود اما حالا پای یکی شان به خاطر رشوه، به اتاق رئیس کشیده شده بود و دیگری، تشویق رئیس، نصیبش شده بود. با توجه به یکسان بودن مقدمات، علت تفاوت شان در چه بود؟ ✍️هر تصمیم و به تبع آن، روشی که انتخاب می کنیم، از خرد و آگاهی ما انسان ها برمی خیزد و در زندگی مان جاری می شود. اندیشه ای که نسبت به خودم، نسبت به جهان پیرامونم، و حتی باوری که نسبت به وجود جهانی دیگر دارم، باعث می شود راه و روش های خاصی را انتخاب کنم. 📌انسان الهی که نگاه اندیشه اش به رضایت خدا و ملاقات با او در جهان آخرت است؛ در موقعیت یکسان با انسان مادی، راه بقا را انتخاب می کند. 📌انسان مادی با نگاه لذت و منفعت طلبی این دنیایی اش، هر راهی را که به این دو برسد، برمی گزیند. ☘️إنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا(1) ما راه را به او نشان داديم خواه شاکر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس ⚡️هر بذری، میوه ای دارد. بذر اندیشه صالح است که منجر به عمل صالح می شود. پی نوشت: 1. سوره انسان، آیه 3 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
✨تغییرات آب و هوایی 🌨حال و هوای دلش بدجوری گرفته بود. ابری شده بود و هر از گاهی هم بارانی ریزش می کرد. چند روز، آب و هوا همین بود و آفتاب و نوری، بر چهره اش نمی تابید. غنچه دهانش به لبخند باز نشده بود و سگرمه هایش، در هم فرو رفته بود. به نداشته هایش فکر می کرد. به چیزهایی که دوست داشت و نداشت، فکر می کرد. غم، وجودش را گرفته بود و دست و دلش به هیچ کاری نمی رفت. 🔖روبروی برگه برنامه روزانه اش نشسته بود و به سه روزی که تیک نخورده، خالی مانده بود نگاه می کرد و از خود می پرسید چرا هیچ کاری نکردم؟ چرا اینقدر حالم بده؟ تا کی قراره این طور بمونم؟ کارامو چه کنم پس؟ ⚡️تصمیم گرفت خودش را از این آب و هوا برهاند. تصمیم گرفت به نداشته هایش فکر نکند. امکانات و موقعیت و چیزهایی که دارد را ببیند ولو اینکه تنها داشته اش، خودش باشد و کتاب هایش. تصمیمش را با نوشتن عملی کرد. برگه ای برداشت و هر چه دارایی داشت، نوشت. دست . پا. مغز. فکر. احساس. قلب. ماهیچه. رباط. عصب... هر خُرده چیزی که داشت را نوشت. برگه های بسیاری پر شد آنقدر که او خسته شد اما داشته هایش، تمام نشده بود. 🔺خواست سر درسش برود اما باز، یار نداشته اش، یادش آمد. غصه خورد. یک لحظه تصمیمش یادش آمد. جریمه تعیین کرد و اولین جریمه اش را داخل صندوق صدقات انداخت. تا اخر شب، خیلی بهتر توانسته بود افکار اضافی رو حذف کند اما هنوز خانه دلش، غمزده بود. فکری به ذهنش آمد. املت درست کرد و به عنوان سحری خورد تا با روزه، هوای گرفته اش را آفتابی کند. 🌺امام علی علیه السلام: نِعمَ العَونُ عَلى أسرِ النَّفسِ وَ كَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ ؛ 🌸گرسنگى ، چه خوب ياورى براى اسير كردن نفْس و شكستن عادت آن است! 📚عيون الحكم و المواعظ : 494 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌟من هم کنار تو 🔹چند دقیقه ای فرصت خواست. روی صندلی داخل داهرو نشست. سرما به بدنش رفت و لرزش خفیفی وجودش را گرفت. دودل بود. می توانست نظرش را عوض نکند. اما چه دردی از او دوا می کرد. دل داغدارش را چه چیزی تسلی می داد. کیف پولش را از جیب کتش در آورد. باز کرد. نگاهی به عکس پسرنوجوانش انداخت. گریست. داغ نوجوان پشت لبش سبز نشده، داغ سختی بود. مقصر موتور سوار بود اما چه فایده. عزیزش که زنده نمی شد. 🍁تنها آمده بود. زنش نتوانسته بود قدم از قدم بردارد. از وقتی عزیزشان زیر خاک رفته بود، زنش هم پس افتاده بود. دستی روی عکس پسرش کشید و با صدایی که اگر کسی آن اطراف بود، به راحتی می شنید با پسرش حرف زد: - فایده مردنش چیه؟ مصطفی، تو که جات تو بهشته. بزار از خونت بگذرم که منم بیام پیشت تو بهشت. کمکم کن. 🍃دست روی زانو گذاشت و بلند شد. به جای رفتن به جایگاه، به سمت اتاق رئیس رفت. 🌺رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن عَفا عِندَ قُدرَةٍ عَفا اللّه ُ عَنهُ يَومَ العَثرَةِ . 🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كس هنگام قدرت [بر انتقام] گذشت كند، خداوند در روز لغزش از او در گذرد. 📚كنز العمّال : 7023. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
💦نیاز واقعی - چقدر طول می کشه؟ - دو ماه. - یا خدا. دو ماه. اونوقت تو این دوماه که قراره بریم طرح، پس من کی کار کنم و پول در بیارم؟ تو طرح که بهمون پول نمی دن؛ درسته؟ - درسته. کار جهادیه. 🔹یک هفته ای می شد در فکر بود برود یا نرود. اگر برود، کارهایش عقب می افتد و مهم تر از همه، فروشش کمتر می شود و ضرر می کند. اما اگر نرود، چنین موقعیتی برای دیدن یک پیرمرد روحانی را از دست می داد. تصمیم گرفت برود. رفت. دیوار مسجد را که بالاتر بردند، شب شده بود. حساب کرد تا حالا باید روزی چند میلیون در می آورد و حالا که اینجا آمده، غیر از دوتا پیرزن و پیرمرد و ی زدن و دوسه تا بچه، هیچ مراجعه کننده مهمی نداشت. فردای آن روز، دست هادی را گرفت و گفت: - به روستاهای اطراف خبر دادین؟ بیمار کمه ها. - بله خبر رسیده. این کتاب رو بخون حوصله ات سر نره بیمارها رو بشماری. خدا رو شکر که کمه. 📚کتاب را گرفت و مشغول خواندن شد. پرده خیمه ای که زده بودند بالا رفت. مرد میانسالی داخل شد. بچه ای را روی دست گرفته بود که دست هایش آویزان بود. کتاب را بست. از جا بلند و مشغول چک کردن علائم حیاتی بچه شد. بلافاصله مشغول احیا شد و التماسش را کرد که برگردد. بعد از یک هفته، بالاخره احساس مفید بودن به او دست داد. 🌺امام على عليه السلام : إنّكُم إلى إنفاقِ ما اكتَسَبتُم أحوَجُ مِنكُم إلَى اكتِسابِ ما تَجمَعونَ . ☘️شما به انفاق كردن آنچه به دست آورده ايد محتاجتريد تا به دست آوردن آنچه گرد مى آوريد. 📚 غرر الحكم : 3827. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
⚡️بهترین 🔹صندوق صدقاتی که در اتاق او بود، زودتر از همه صندوق ها، پر می شد. هر ماه سه بار آن را یواشکی به اتاق من می آورد تا کلید بیاندازم و صندوق کوچکش را در صندوق بزرگ تر خالی کنم. در کارش مانده بودم تا روزی که مجبور شدم به طور موقت، اتاق کارم را برای مدتی، ترک کنم. تعمیرات لازم داشت و می بایست جای دیگری می رفتم. به قصد سردر آوردن از کارش، اتاق او را به رئیس، پیشنهاد دادم. میزکوچکی که برای ارباب رجوع، داخل روهرو گذاشته شده بود را برداشتم و به اتاق نسبتا کوچک آن ها رفتم. فاصله ام با او زیاد نبود اما آنقدر هم نزدیک نبودم که بتوانم کارهایی که می کند را رصد کنم. فقط حواسم به این بود که دستش کی به صندوق روی میزش می رسد. اول صبح، صدقه انداخت. اول دفتر یادداشتم، ریز نوشتم: اول صبح. بار اول. 🔖 برگه ای را برداشت و چیزهایی یادداشت کرد. پوشه های رنگ و وارنگش را کمی زیر و رو کرد و روی هم، کنار دستش گذاشت. پوشه بالایی را برداشت. اتاق سکوت مطلق بود. بسم الله که گفت، صدایش را به سختی شنیدم. دستش به سمت صندوق صدقات رفت. پوشه را باز کرد و چهل دقیقه ای روی آن کار کرد. آن را بست. دوباره دستش به سمت صندوق صدقات رفت. حواسم از کارم پرت شده بود. کارهایی که تمرکز بالاتر می خواست را کنار گذاشتم و کارهای دم دستی تر را انجام می دادم. 📚پوشه بعدی را برداشت. مجدد صدقه داد. بیست دقیقه روی آن کار کرد. پوشه را که بست، مجدد صدقه داد. همین کار را برای همه پوشه ها کرد. ساعت کاری تمام شده بود. از کارش کلافه شده بودم. این همه صدقه برای چه؟ از اداره بیرون نرفته بود که مچ دستش را گرفتم. سلام و خداقوت گرمی گفت. سرسری جوابش را دادم. کنار کشیدمش و گفتم: - این همه صدقه برای چی می دی؟ - چی؟ منظورتون چیه؟ - قبل و بعد بررسی هر پوشه کاریت، صدقه می دادی. خودم دیدم. چرا؟ 🌸لبخند زد. دست پشتم گذاشت و از تعمیرات اتاقم پرسید. نگذاشتم بحث را عوض کند: - تا نگی نمی ذارم بری منصور. 🔹مکث کرد. نگاهش جدی شد. آرام زمزمه کرد: - به شرطی که به احدی نگی. - باشه. قول. - وقتی می خوام پوشه ای را شروع کنم صدقه می دم و از خدا طلب خیر می کنم که اشتباه نکنم. حقی پایمال نشه. عدالت رو رعایت کنم و نظر درست رو بدم. بعد از کار هم صدقه می دم که بهترین خیرها نصیب صاحب پرونده بشه و اگه اشتباهی قصوری بوده برام مشخص بشه که بتونم جبران کنم و اگر از این حکم، ناراضی هست، دلش نسبت به من نرم باشه و کینه ای به دل نگیره. - خب ی صدقه بده به نیت همه این ها. اول هر ماه. برای همه پرونده ها. - بله اونم می شه. فکر خوبیه. ممنون که گفتین. - الان یعنی ی مورد دیگه صدقه بهت اضافه کردم یا .. 🔸به حال زار خودم خندیدم. او کجا سیر می کرد و من کجا قدم برمی داشتم. التماس دعا گفت و رفت و من، گیج حرفهایش، به قدم برداشتن آرام و سبکش، نگاه کردم. ☘️علی بن ابیطالب علیه السلام: اسْتَخِرْ و لا تَتَخَيّرْ ، فكَم مَن تَخَيّرَ أمْرا كانَ هَلاكُهُ فيهِ 🌸امام على عليه السلام : از خدا طلب خير كن و بدون آن، كارى را انتخاب نكن ؛ زيرا بسا كسى كه [بدون طلب خير از خدا] كارى را انتخاب كرده و آن موجب نابودى او شده است . غرر الحكم : 2346 . 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
💠انتخاب منصفانه ⚡️رومیزی سفید و زردی خریده بود تا روی میزی بکشد که سعید، پایه شکسته اش را دیروز، چکش زده و تعمیر کرده بود. - سعید، به نظرت سفید و زرد قشنگ تره یا سفید و آبی؟ - به نظرم سفید و زرد. به فرش قهوه ای زیرش هم می یاد. - ولی به نظر من سفید آبی بهتره چون با پرده تقریبا ست می شه. - هر طور شما دوست داری منم دوست دارم. خدا روشکر میزی هست که رومیزی خوشگل بخاد. 📌وقتی بین چند مورد، قرار است یکی را انتخاب کنیم، ممکن است این انتخاب ما، مربوط به زدن چکش کنار یک مبنا و اصل و پایه ای باشد و ممکن است که نه، این انتخاب ها طبق سلیقه است که متفاوت می شود. 🌟اختلاف سلیقه ها، تفرقه افکن نیست اما اختلاف انتخاب در پایه و اصول، تفرقه افکن است. وقتی انسان الهی، پایه های فکری و رفتاری اش را بر اساس جهان بینی ای که دارد قرار می دهد و از آن ها تخطی نمی کند، خداوند هم او را تنها نخواهد گذاشت و امدادهای مختلفی را از همه طرف، برایش حواله می کند. یکی از این اصول رفتاری که در انتخاب و قضاوت ها هم نمود دارد، انصاف داشتن است. 🌺امام علي عليه السلام :اءَلا اِنَّهُ مَنْ يُنْصِفُ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللّهُ اِلاّ عِزّاً. ☘️بدانيد كه هر كس با مردم به انصاف رفتار كند، خداوند جز بر عزّت او نيفزايد. كافى ، ج 2، ص 144. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🖇 تفاوت اندیشه ها 🔹هر دو در یک اداره کار می کردند. هر دو یک سمت را داشتند. امکاناتشان یکی بود. حقوقشان یکی بود اما حالا پای یکی شان به خاطر رشوه، به اتاق رئیس کشیده شده بود و دیگری، تشویق رئیس، نصیبش شده بود. با توجه به یکسان بودن مقدمات، علت تفاوت شان در چه بود؟ ✍️هر تصمیم و به تبع آن، روشی که انتخاب می کنیم، از خرد و آگاهی ما انسان ها برمی خیزد و در زندگی مان جاری می شود. اندیشه ای که نسبت به خودم، نسبت به جهان پیرامونم، و حتی باوری که نسبت به وجود جهانی دیگر دارم، باعث می شود راه و روش های خاصی را انتخاب کنم. 📌انسان الهی که نگاه اندیشه اش به رضایت خدا و ملاقات با او در جهان آخرت است؛ در موقعیت یکسان با انسان مادی، راه بقا را انتخاب می کند. 📌انسان مادی با نگاه لذت و منفعت طلبی این دنیایی اش، هر راهی را که به این دو برسد، برمی گزیند. ☘️إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا(1) ما راه را به او نشان داديم خواه شاکر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس ⚡️هر بذری، میوه ای دارد. بذر اندیشه صالح است که منجر به عمل صالح می شود. پی نوشت: 1. سوره انسان، آیه 3 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
☄️راحت اما مرگ آور 🔹هنوز به سر پیچ جاده نرسیده، از فریبا پرسید: - از کودوم طرف باید برم؟ مسیر اینوری هم خوشگله ها. چه عطری از این ور می یاد. - اون جا باغه. خونه ما این طرفته. وقتی بپیچی جاده اصلی مشخص می شه. 📌راه، یکی است. همان راه اصلی و کوتاهی که در کمترین زمان، و به بهترین حالت، ما را به مقصد می رساند. اما مدام از این راه اصلی، راه های فرعی منشعب می شوند. و تو ثانیه به ثانیه باید تصمیم بگیری از انشعاب بروی یا در راه اصلی بمانی. شاید از یکی از انشعاب ها، آواز خوشی بشنوی. شاید بوی خوشی احساس کنی. آواز و بویی که در راه اصلی، تا به این لحظه نشنیده بودی و حالا به حساب آن آواز زیبا و بوی خوش، دو دل شده ای که از کدام سمت، مسیر را ادامه دهم. ⚡️اگر توانستی بر تمایلاتت فائق آیی، دنبال بو و آواز و .. نرفتی و در راه ماندی و استقامت ورزیدی، آوازی زیباتر و بویی خوش تر، خواهی شنید. ☘️امام علي عليه السلام :اِنَّ الْحَقَّ ثَقيلٌ مَرِى ءٌ وَ اِنَّ الْباطِلَ خَفيفٌ وَبِى ءٌ. 🌸حق ، سنگين ولى گواراست ، و باطل ، سبك امّا بلاخيز و مرگ آور. 📚نهج البلاغه ، ح 368، ص 1265. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
📌چند مکث معنا دار 🍃نمی دانست باید بخندد یا نه. حرف بسیار خنده داری بود اما پر از مسخره و استهزاء بنده ای از بندگان خدا. خواست لبخند بزند یاد تاثیری که این لبخند، در جرئت پیدا کردن گوینده افتاد. با انگشت، نوک بینی اش را خاراند تا حواسش از بامزگی آن حرف پرت بشود و بتواند جلوی خنده اش را بگیرد. ابروهایش را کمی به هم فشرد و در هم کرد تا اخم حاصل از این فشردگی، نهیبی بشود بر خودش و بتواند جلوی انفجار خنده ای که لحظه به لحظه به فضای دهانش نزدیک تر می شد را بگیرد. اما به یکباره، حالش عوض شد. اخمش را بیشتر کرد و مقتدرانه و کمی ناراحت گفت: - حیف وقتی که گذاشتم برای شنیدنش. - ئه. خوشت نیومد؟ چرا؟ - طنز رو با لودگی اشتباه گرفتی اخوی. طنز آخر حکمته نه مسخره کردن این و اون و قاه قاه خندیدن. 💎برای به دست آوردن الماس، قبل از آن لحظه های ناب انتخاب های طلایی، چند لحظه مکث، تعیین کننده سنگی است که از منبع استخراج می کنیم. طلا؟ مس؟ الماس؟ زغال سنگ؟ 🌸اگر می توانستیم جلوی خودمان را بگیرم و مکث کنیم و به این فکر کنیم که هر ذره کار ما، هم این دنیا و هم آن دنیایمان را می سازد و تغییراتی در آن ایجاد می کند، الماس فروش شده بودیم. 🌺فَمَنْ يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يرَهُ - وَمَنْ يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يرَهُ(1) ☘️پس هر که هموزن ذره‏اي نيکي کند [نتيجه] آن را خواهد ديد. و هر که هموزن ذره‏اي بدي کند [نتيجه] آن را خواهد ديد 1. سوره زلزال، آیات 7 و 8. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
⚡️لحظه انتخاب 🌼ظاهرش، موجه بود. رفتارهایی هم که از او دیده بودم – اگرچه خیلی کم او را می دیدم اما – همه خوب و قابل قبول بود. حالا البته گاهی ایرادی به ذهنم می رسید اما به نظرم خیلی مهم نبود. اما این بار، متعجب شدم وقتی شنیدم همه چیز را رها کرده و به راهی رفته که صد درجه با راه قبلی اش متفاوت است و مفهوم سقوط از ایمان، آنجا بود که برایم مجسم شد. ☘️علت برخی انتخاب هایی که با عقاید ما انسان ها، زاویه دار است، برمی گردد به گرایش ها وتمایلات آشکار و پنهانی که داریم و لحظه انتخاب، نتوانسته ایم از آن ها بگذریم و مدیریت شان کنیم. گاهی میل به برتری جویی، حسادت ها و ... انتخاب هایی را برایمان رقم می زند که لاجرم، سقوط را در پی دارد. (1) 1. سوره نمل، آیه 14: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ. و با آنکه دلهايشان بدان يقين داشت از روي ظلم و میل به برتری جویی، آن را انکار کردند پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte