eitaa logo
دخـتـࢪان مـھـ³¹³ـدو؎•
129 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
944 ویدیو
39 فایل
بہ‌نآم‌اللھ مہدے...💚! {همه چی از ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ شروع شد} ♡312+1=313♡شاید آقا منتظر توست..!💚 به مجمع دختران مهدوے خوش آمدید!🤝💚 کپے🤔؟آزاده‌رفیق،رگباری‌ممنوع🙂💜:) پیج روبیکا: https://rubika.ir/mahdavi313girls ◉اللّهم س‍‌ریـ؏ برس‍‌ان‍ ظـ‍‌هور م‍‌‍‌ـهدے◉
مشاهده در ایتا
دانلود
دخـتـࢪان مـھـ³¹³ـدو؎•
#رمان #فدایی_عشق💔🕊 قسمت بیست و ششم6⃣2⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رما
💔🕊 قسمت بیست و هفتم7⃣2⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خواندن رمان بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم🌸 امیدوارم لذت ببرید❤️ ‌‌╰━━━⊰•‌‌🍃⃟🕊‌•⊱━━━╯ دستمو گذاشتم روی قلبم. نفس زنان گفتم:واای خدایا نفسم داره بند میاد! علی با لوس بازی گفت:چقدر به فکرمن اینا!😍😂 آروم زدم تو سرش و گفتم: مسخره اگر اون شوخی مزخرف رو از خودت در نمی آوردی الان من داشتم چشمم رو می شستم!.چشمم میسوزه😐 صدای فاطمه اومد: الان یه کاری می کنیم که گریه کنی تا سوزش چشمت بیوفته! برگشتیم دیدیم هر سه تاشون بالا سر مونن. علی:چطور پیدامون کردین؟😐 ابروهاشونو انداختن بالا😏😌 مارو عین زندانی سیاسی بردن خونه🙊 بلاخره با پادرمیونی اعضای خانواده ما رو ول کردن. سه روز بعد همینطور که پای میز نشسته بودم و رمانم رو تایپ میکردم گوشیم زنگ خورد.عاطفه بود😐😂 جواب دادم: بَه سلااام خانم سلبریتی! نگی یه دوستی داری ما؟ مثل اینکه شهرت زیر زبونت مزه.... پرید وسط حرفمو با عصبانیت گفت: سلام و کوفت!صد بار گفتم بهم نگو سلبریتی😡😡 _خو سلبریتی دیگه بگم جلبک پس؟😂 تازه تو نبودی که عاشق سلبریتی شدن بودی؟ به قلم:خادم الزهرا ادامه دارد.... 《♥️@salammfarmande♥️》
یه توضیحی درمورد عاطفه بدم👇 ( عاطفه دوست دوران مدرسه و صمیمی ترین دوست کیمیاس. علاوه بر اون عاطفه امیری بازیگر تلویزیون هم هست که الان در حال بازی در یک سریال تلویزیونیه. عاطفه با پخش آخرین سریالی که بازی کرد و نقش اول بود خیلی معروف و محبوب شده بود) 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دخـتـࢪان مـھـ³¹³ـدو؎•
#رمان #فدایی_عشق💔🕊 قسمت بیست و هفتم7⃣2⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رم
💔🕊 قسمت بیست و هشتم8⃣2⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خواندن رمان بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم🌸 امیدوارم لذت ببرید❤️ ‌‌╰━━━⊰•‌‌🍃⃟🕊‌•⊱━━━╯ عاطفه نفس سردی کشید و گفت: قبلاً دوست داشتم اما الان چند روزیه که دارم به خودکشی فکر می کنم! لب پایینم رو به دندون گرفتم و گفتم: عـــاطفه؟! خاک توسر؟😂 چرت و پرت چرا میگی؟ میکشمتا؟! عاطفه با جیغ گفت: بیا بکش منو راحتم کن! 😡 _چت شده باز تو؟ نکنه شکست عشقی خوردی؟ 😂 عاطفه با حرص گفت: به خدا کیمیا میام رگتو میزنما؟ هیچی حوصله عکس گرفتن ندارمـ... تازه میخوام پیجمم پاک کنمو چند وقتی کم بازی کنم! 😒 _توروخدا از صدا و سیما بیرون نیا. همیشه سریال آت رو دنبال می کنم بس که مسخره بازی می کنی😂 حالا چیکار داشتی زنگ زدی؟ من و من میکرد: میگم... چیزه.... باهام میای سر صحنه؟ تنها نباشم اونجا؟ _ ماشاالله هزار ماشاالله چنان با همشون رفیقی که من اونجا افسرده میشم. تنها نباشم چیه؟ عاطفه: حالا بده تورو از اون اتاقت زیر پتو میکشم بیرون؟😜 _ خوب کی میایی دنبالم؟ من بیام یا تو؟ عاطفه: اممم؟... تو بیا. _باشه.. پس فعلا قطع کرد. سریع لپ تاپم رو بستم و حاضر شدم رفتم تو هال. مامان: کجا به سلامتی؟ باز با علی؟ بذار به کارش برسه مادر! _ مامان با عاطفه می خوام برم سر صحنه. علی کجا بود؟😂 مامان خندید و گفت: برو به سلامت! سریع رفتم سر خیابون. یک تاکسی گرفتم. رفتم سمت خونه عاطفه اینا. زنگ درو نزده عاطفه اومد. بیرون چرا اینطوری لباس پوشیده بود؟؟ با خنده گفتم: عاطی چرا این شکلی شدی تو؟؟ چادری شدی واس من؟ 😳😂 عاطفه سرشو سمت چپ کج کرد: ای مرض! نخنــد! _ آخه ماسک چیه؟ عینک دودی؟ چـــــادر؟ ناشناس تیپ زدی؟ 😂😜 عاطفه ماسک رو کشید پایین. عینکش رو در آورد و با اخم گفت: اول اینکه واسه خودم تیپ زدم تا کسی منو نشناسه. دوم اینکه تا سر صحنه باهام حرف نزن نمیخوام کسی بفهمه منم. مفهومه؟؟ 😡 به قلم:خادم الزهرا ادامه دارد.... 《♥️@salammfarmande♥️》