eitaa logo
دخـتـࢪان مـھـ³¹³ـدو؎•
125 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
944 ویدیو
39 فایل
بہ‌نآم‌اللھ مہدے...💚! {همه چی از ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ شروع شد} ♡312+1=313♡شاید آقا منتظر توست..!💚 به مجمع دختران مهدوے خوش آمدید!🤝💚 کپے🤔؟آزاده‌رفیق،رگباری‌ممنوع🙂💜:) پیج روبیکا: https://rubika.ir/mahdavi313girls ◉اللّهم س‍‌ریـ؏ برس‍‌ان‍ ظـ‍‌هور م‍‌‍‌ـهدے◉
مشاهده در ایتا
دانلود
°•💔•° آرام بخواب رقیه جان ! دیگر تازیانه ای در کار نیست در آغوش پدر به دور از دلتنگی ها ، آرام بخواب؛ آرامِ آرام 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دخـتـࢪان مـھـ³¹³ـدو؎•
#رمان #فدایی_عشق💔🕊 قسمت چهل و نهم9⃣4⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان
💔🕊 قسمت پنجاهم0⃣5⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خواندن رمان بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم🌸 امیدوارم لذت ببرید❤️ ‌‌╰━━━⊰•‌‌🍃⃟🕊‌•⊱━━━╯ کمیل نفسی کشید و گفتخب نگفتی چیشده؟ همه ماجرا رو + حس اینکه دیگه نمیتونم ببینمش گفتم. کمیل:توکل به خدا.انشاءلله هرچی که خیره. _مگه سرکار نبودی؟ کمیل:دیدم خونه تنهایی گفتم بیام پیشت. بد کردم؟میخوای برم؟من رفتم.خداحافظ! _عه کمیل؟ کجا میری؟اتفاقاً خوب شد اومدی داشتم از ترس قبض روح می شدم. رفتم سمت یخچال. گفت: دارم از گشنگی چپ می کنم!چیزی نداری بخورم؟ _چرا زودتر نگفتی؟ بیا اینور ببینم چی میتونم پیدا کنم؟ در یخچال رو باز کردم.چشمم خورد به قابلمه کشک بادمجون😉 _کشک بادمجون میخوری داداش؟ دویید سمتم گفت:دمت گرم.الحق که آجی خودمی! عاشق کشک بادمجون های توام. بقیه رو قبول ندارم😋 _خوش سلیقه ای بس که😌 قابلمه رو گذاشتم روی گاز و میز رو چیدم خودم هم شام نخورده بودم.وقتی غذارو شروع کردیم کمیل گفت:خیلی وقت بود کشک بادمجون نخورده بودما؟🙃 _ بمیرم...اونجا همش غذاهای حاضری میخورین؟ کمیل:اکثرا.ولی وقتی شیفتم صبح غذا میبرم واسه خودم...ولی جدا راست میگن غمخوار برادر خواهرشه.تورو نداشتم چیکار میکردم؟ _ هیچی با زن نداشتت درد و دل می کردی! کمیل اخم مصنوعی کرد:دارم جدی میگم😕 _خو منم جدی گفتم اخوی😐!چرا زن نمیگیری؟ کمیل: کی میاد زن ما بشه؟ _ خیلی هم دلشون بخواد. پسر به این مهربونی خوشگلی خوش تیپی خیلی هم دلشون بخواد😒 کمیل: با این وضع کارما که نمیتونیم یه وقت کوچولو واسه زنو زندگیمون بزاریم کی حاضر میشه خونه امن باباشو ول کنه بیاد تو خونه نا امن ما؟الان خودت!وحشت نمیکنی اینطوری؟ _ چرا اگر دلشوره داشته باشم!در ضمن اون زنت تورو داره.ترس چی؟ _بالاخره... ساعت شده بود یازده و نیم اما علی هنوز نیومده بود😰 نشسته بودم کنار تلفن منتظر زنگ بودم.که یهو صدای گریه زهرا بلند شد ___________ پ‌ن:وااای خدایا قلبممم💔علی🖤 ___________ به قلم:خادم الزهرا ادامه دارد.... 《♥️@salammfarmande♥️》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 فیلم سینمایی《مرد بازنده》❤️ ماجرای پیدا کردن قاتل فردی به اسم شهاب و مشکوک بودن به بعضی اطرافیان شهاب.. کسانی مثل:اردلان،حسام و بهار ولی در آخر قاتل او کسی نیست جز‌کسی که.... پیشنهاد میکنم حتما حتما ببینید🖤 《♥️@salammfarmande♥️》
💚 ارسالی اعضا🌺 《♥️@salammfarmande♥️》
16.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشنهاد دانلود😭😭 حتما ببینید و برا رقیه ای ها بفرستید تو هنوزم وسط بازاری…💔😭 《♥️@salammfarmande♥️》
26.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میکس از فیلم سینمایی هناس منتشر شد💔 هنوز همون آدمم خودت بیا ببین هنوزم عاشقم....🖤💔 《♥️@salammfarmande♥️》
پیشنهاد دانلود👆💔
دخـتـࢪان مـھـ³¹³ـدو؎•
#رمان #فدایی_عشق💔🕊 قسمت پنجاهم0⃣5⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خ
💔🕊 قسمت پنجاه و یکم1⃣5⃣ ╭━━━⊰•🍃‌⃟🕊•⊱━━━╮ 🌸کپی تمامی پیام های کانال آزاده ولی کپی رمان و خواندن رمان بدون عضویت در کانال رو راضی نیستم🌸 امیدوارم لذت ببرید❤️ ‌‌╰━━━⊰•‌‌🍃⃟🕊‌•⊱━━━╯ صدای گریا زهرا بلند شد.کمیل رفت تو اتاق و با زهرا که داشت جیغ جیغ میکرد و دونه دونه اشک میریخت برگشت.هی تکونش میداد تا آروم شه. کمیل:جان؟جان؟آروم باش..چیه چی میخوای؟دایی جون آروم باش.. زهرام جیغ میزد: زهرا جان آروم باش.الان آقای همسایه میاد دعوا میکنه ها؟ کمیل:کی؟ بابی حوصلگی جواب دادم:این همسایه بغلیمون..اصلاا اعصاب نداره ها؟به کوچک ترین صدایی گیر میده.الاناس که پیداش بشه😒 صدای در زدن اومد. چادرم را برداشتم و رفتم جلوی در.سرمو انداختم پایین و جواب دادم:بله بفرمایید؟ آقای حمیدی با عصبانیت فریاد زد:خانم محترم صدای زرزر بچتو کم کن.ما اعصاب داریم ها؟ خیلی جدی گفتم: آقای حمیدی بچست دیگه! هرکاری می کنم آروم نمیشه.شما میگی چیکار کنم؟ آقای حمیدی:آخه این شوهره گرفتی خانم؟اصلا خونه نیست تو بچه داری کمکت کنه.. محکم گفتم:شما با این سنتون خجالت نمیکشین آمار رفت و آمد خونه مردم و در میارین؟؟درضمن اگه شوهرم بمونه خونه تو بچه داری کمکم کنه شما دیگه نمیتونی تو نوه داری به زنت کمک کنی.. آقای حمیدی: منظورت اینه که زندگی من بستگی داره به وجود شوهر بچه و جوون تو؟آرهههه؟ خواستم بگم آره که حرفمو خوردم.گفتم:آقای حمیدی شما با من کار داری چرا پای شوهرمو میکشی وسط؟ آقای حمیدی با عصبانیت به در کوبید: آخه این خونه خراب شده مرد نداره که! یهو کمیل با عصبانیت اومد و گفت:مرد داره خوبشم داره.یکی هم نداره دوتا داره..!مرد نداره مرررررد داره😡!حالا حرف حسابت چیه آقا؟ آقای حمیدی ابرو بالا انداخت:اووم شما کی باشی؟ کمیل همچنان عصبی بود:باید توضیح بدم؟ آقای حمیدی دست به کمر زد:بعله که باید توضیح بدی؟ بچه رو داد بغلم.رو به حمیدی گفت: تو صداتو روی خواهر عزیز دردونه من بلند کردی بعد من باید توضیح بدم؟یالا بگو اینجا چیکار داشتی؟🤬 آقای حمیدی:این بچتون خیلی ونگ ونگ میکنه.. کمیل پوزخندی زد: خودت داری میگی بچه...بچست نمیفهمه...نوزاده.. کل مشکلت همین بود؟ حمیدی:آره کمیل:خودتم بچه ای بابا و در رو محکم بست. هرچی هم حمیدی در زدو گفت ازتوت شکایت میکنم جواب نداد. _کمیل اگه شکایت کنه چی؟ کمیل:اینجور آدما ترسو میشن.از آن نترس که های و هوی دارد.از آن بترس که سر به توی دارد.. _ممنون❤️🌺 کمیل:این همیشه صداشو میندازه تو گلوش؟ _معمولا..اما اگه علی باشه چیز خاصی نمیگه به قلم:خادم الزهرا ادامه دارد.... 《♥️@salammfarmande♥️》