shabe-farare-ghameh-navadiha-ir.mp3
4.34M
○•🌱
امشب فرار غمه
ماه و ستاره همه
میگن خوش اومد به تو
گل پسر فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 #اهمیت_نماز_اول_وقت
📹 در بیان آیت الله العظمی بهجت
🌷↪️ @Quranvahlebeyt
‼️گرفتن وام برای پول پیش خانه
🔷س 5268: می خواهم از بانک برای پول پیش خانه وام بگیرم ـ با ۱۸ درصد سودـ، با توجه به اینکه وام مضاربه است، آیا جایز است وام را برای این کار استفاده کنم؟
✅ج:
اولا: اگر برای استفاده در مورد خاصی وام داده شود، فقط در همان مورد می توانید استفاده کنید.
ثانیا: تسهیلات بانکی ـ غیر از وام قرض الحسنه ـ، غالبا به ملکیت مشتری در نمی آید بلکه مشتری از طرف بانک ـ مالک پول ـ مجاز است طبق قرارداد، آن را در محل معین شده ـ توسط بانک ـ مصرف کند، بنابر این استفاده از آن در محل دیگر، تصرف غاصبانه بوده و شرعاً غیر مجاز و موجب ضمان است.
📕منبع: leader.ir
🆔 @resale_ahkam
🔰 تا اسم صدقه دادن به فقیر می آید ، سریع بعضی از مومنین و مومنات عزیز می گویند ، حواستان باشد که طرف سید نباشد !!! چون دادن صدقه به سید حرام است !!!
❇️ این یک اشتباه فاحش است ، آن صدقه ای که بر سادات حرام است ، صدقه واجب ، یعنی زکات است. و همچنین زکات فطره که غیر سید نمی تواند به سید بدهد.
👈👈👈صدقه مستحبی که انسان می خواهد به فقرا بدهد برای رفع گرفتاری هایشان یا بسته معیشتی یا ... هیچ اشکال شرعی ای ندارد که به سید هم داده شود.
👈👈👈 پس خواهشا این مطلب را به دیگران بگویید تا فقیر ساداتی با این تفکر غلط ، از بسته معیشتی یا کمک مردم، جا نماند.
✅ سؤال از دفتر مقام معظم رهبری:
سؤال: آیا صدقه مستحبی به سادات می رسد؟
جواب: دادن صدقه مستحبی به سادات اشکال ندارد.
✅ سؤال از دفتر آیت الله العظمی سیستانی:
پرسش: آیا می توان صدقات مستحبی را به سادات فقیر داد؟
پاسخ: اگر کم و ناچیز نباشد اشکال ندارد.
✅ سؤال از دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
پرسش: با توجّه به این که صدقه بر سادات حرام است، اگر شخص سیّدی از ما تقاضای کمک مالی کند، اگر به او بدهیم اشکال دارد؟
پاسخ: صدقه مستحب را می توان به سادات داد.
✅ سؤال از دفتر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی:
پرسش: آیا صدقات مستحبی و کفارات را میتوان به سادات داد؟
پاسخ: دادن صدقات مستحبی به سادات جایز است، اما کفاره غیر سیّد را به سیّد ندهند.
🆔 @howza2
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🎥توبه حقیقی
🗣استاد #عالی
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤﷽❤
🎥راه های معنوی حفظ خود و خانواده از بلاها چیست
#پرسمان_اعتقادی
#حرز_ها #بلا_ها
#راهکار #حرز_امام_جواد
#صدقه #معنویت
#شبکه_جهانی_ولایت
#استاد_محمدی
🔶️کانال پرسش و پاسخ استاد محمدی
🔴پرسمان اعتقادی
✔استاد محمدی پاسخ میدهند
💠【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
کانال ایتای استاد محمدی
🔴 #فرمول_زیبای_قرآنی
💠 با همسرم آیهی هفتم سوره ابراهیم علیهالسلام را میخواندیم:
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِى لَشَدِيدٌ»(و به یادآورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکرگزارى کنيد، نعمتم را بر شما میافزایم و اگر ناسپاسى کنيد، مجازاتم شديد است!)
💠 به #همسرم گفتم پس اگر بخواهم کاری کنم که خوبیهای شما بیشتر شود باید از خدا بابت نعمتهایی که از طریق شما به من داده تشکّر کنم و اگر بخواهم با نق زدن و توقّعات زیاد، #ناسپاسی کنم طبق فرمایش قرآن وضعیت زندگیمان عذابآور خواهد شد.
💠 با هم قرار گذاشتیم چند دقیقه به نوبت این فرمول را #اجرا کنیم:
خدایا شکر که همسرم #مهربان است! خدایا ممنونتم که همسرم مودّب است! الحمدلله که همسرم #سالم است و درگیر بیماری نیست! خدایا شکرت که همسرم بچهها را خوب تربیت میکند! الحمدلله که همسرم آبروی مرا #حفظ میکند! خدایا سپاس که همسرم بیکار نیست! خدایا ممنونتم که توان جسمی به همسرم دادی تا برای همسر و فرزندانش #آشپزی کند! خدایا شکر که پاهای سالم به همسرم دادی تا برای خرید و امور خانه بتواند رفت و آمد کند! الحمدلله که به من #چشم دادی تا از دیدن همسرم لذّت ببرم! الهی شکر که راهنماییام کردی تا به نعمتهایی که از طریق همسرم به من عطا کردی توجّه کنم! خدایا...
💠 اقرار میکنم بعد چند دقیقه، دلم چنان #لطیف و رقیق شد که اشک شوق، اشک خجالت از خدا بر گونههایم سرازیر گشت و لذّت #مناجات با خدا را چشیدم.
💠 فقط پنج دقیقه در روز این فرمول زیبا را #تمرین کنید!
🍃❤️@SabkeZendegi6
🌱حکایت شب اول قبر
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
دوستان
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.