eitaa logo
صالحین تنها مسیر
234 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
271 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۳۶ شروین لبخند زد. - حسابت رو رسید؟ چند نمره افتادی؟ شروین که دوباره یادش آمد چه ات
پارت۳۷ از جیب من؟ و اگه باختی؟ - و حتماً - جهنم، یه ماه دیگه می خرم بازی هایشان در حد هم بود. یکی شروین، یکی سعید، توپ آخر مال شروین بود. اگر توپ نارنجی را در پاکت می انداخت برده بود. نگاهی به سعید کرد. لبخندی زد. توپ را زد. توپ سفید و نارنجی با هم داخل پاکت افتاد.باخت. پول را به سعید داد. بابک گفت: - خیلی شل بازی کردی - باید پولش جور می شد - رفیق با حالی داری سعید آرش گفت: - مگه اینجا بالیووده؟ شروین نگاهی به سعید کرد، با سر اشاره ای به آرش کرد و خندید... سوار ماشین که شدند شروین گفت: - قیافش رو دیدی؟ خیلی دیدنی بود - خوب سوسکش کردی. داشت منفجر می شد - حیف شد. کاش بیشتر شرط بسته بودم - خب می بستی - دیگه باید براش چک می کشیدم - بابا ما کلی برات کلاس گذاشتیم، می خوای آبروی ما رو ببری؟ - من چقدر بذارم تو جیبم آبروی شما حفظ می شه؟ - یه قدری بذار که آرش دیگه سر این یکی دستمون نندازه - باشه، دفعه دیگه دسته چکم رو همرام میارم فعلا بریم یه چیزی بخوریم که دارم از گسنگی می میرم. این را گفت و فرمان را چرخاند. سعید کمی از نوشابه اش را سر کشید و گفت: - خوبه، راضی هستید؟ - خسیس بازی درآوردی یه شب شام دادی ها، پیتزا؟ - کم با کلاسه؟ تو که همینم ندادی آلزایمر! اون قلیون و دیزی رو کی حساب کرد؟ - ها؟ چی می گه؟ بابا بیا پولت رو پس بگیر. اگر از شانس منه از امشب این مسیر رو عوارضی می بندن - فکر کنم تا دو سه هفته دیگه نتونم جم بخورم سعید گازی به پیتزایش زد و با نگاهی پرسشگر به شروین خیره شد. - جناب استاد مسئله ها رو برای دو هفته دیگه می خوان - بی خیال، چهار تا شو حل کن بگو نتونستم - اونم می گه آره جون خودت. تو راه حل ندی سنگین تری - وقتی داشت می بردت می دونستم یه کاری دستت میده. گفتم بیام دنبالت اما فکر نمی کردم اینقدر خل باشی. - اصلا نفهمیدم چی شد. خودم هم نمیدونم چرا قبول کردم. نتونستم بگم نه! - آخه آدم کم بود؟ - یارو فکر کرده من خیلی بارمه. می گفت نمره های پارسال رو دیده - همون هایی که از رو دست محمد نوشتی؟ شروین شانه ای بالا انداخت: - حتماً، یه بار تقلب کردیم. افتاده بودیم بهتر بود - نتیجه اخلاقیش این می شه که هیچ وقت تقلب نکن. همیشه نون بازوت رو بخور، ... قیافشو! - حالا کجاش رو دیدی! - خوشم می آد خودت هم میدونی چه افتضاحی بار آوردی سعید پول را به صندوق داد وگفت: - حالا خیلی ناراحت نباش. می ری کنارش از گل و بلبل می گید. تو هم که بدت نمیاد. هی ازت حال و احوال می پرسه تو هم حال کن شروین خندید. * کلاس که تعطیل شد صبر کرد تا خلوت شود. رفت سر میز. - سلام - سلام آقای کسرایی ادامه دارد.... ✍
صالحین تنها مسیر
#رمان_هاد پارت۳۷ از جیب من؟ و اگه باختی؟ - و حتماً - جهنم، یه ماه دیگه می خرم بازی هایشان در حد هم
پارت۳۸ تعدادی برگه روی میز گذاشت. - اینا جواب سوال های فصل اول شاهرخ برگه ها را گرفت و با لبخندی حاکی از سپاس گفت: - ممنون - البته من چند تائیش رو نتونستم حل کنم. کنارش علامت گذاشتم - عیبی نداره. برای همین ها هم ممنون آسون بود - گفتم اگر فصل ها رو جدا جدا بیارم وقت دارید اشکالاتش رو برطرف کنید. این فصل نسبتاً اسون بود ولی فصل های بعد سخت تره. فکر کنم اشکالاتش بیشتر بشه - هرچقدرش رو بتونید حل کنید کمک بزرگیه بعد کیفش را برداشت و گفت: - اگر مشکلی داشتید می تونید بیاید دفترم، اکثر مواقع اونجا هستم از کلاس که بیرون آمد دم در ایستاد و گفت: - در ضمن خونه من رو هم که بلدید. خوشحال می شم خداحافظی کرد و رفت. سعید که از دور کلاس را می پائید وقتی دید شاهرخ رفت وارد اتاق شد. - گفتی؟ - گیر تر از این حرفاست که فکر کنی - شاید متوجه منظورت نمیشه . واضح تر بگو - عمراً ، من دهنم رو باز کنم تا تهش رو می خونه. نمی خواد به خودش بگیره - پس دوباره بایکوت؟ شروین سر جنباند.... در زد. کمی طول کشید تا در باز شود. - سلام، شمائید؟بفرمائید سلام کرد و دست شاهرخ را که به طرفش دراز شده بود گرفت. از پله ها پائین رفت. کف حیاط آب پاشی شده بود. شاهرخ جلو رفت ،کنار تخت ایستاد رویش را برگرداند و گفت: - نمی شینی؟ نگاهی به تخت و بعد به شاهرخ کرد. جلو رفت. شاهرخ وارد ساختمان شد تا تلفن را که زنگ میزد جواب بدهد و شروین آرام گوشه تخت نشست و کیفش را توی بغلش گذاشت.نگاهی به دور تادور حیاط انداخت.ساختمان خانه به شکل ال بود. پنجره های چوبی و قهوه ای رنگ. از سمت چپ در ورودی تا نزدیک قسمت شرقی خانه باغچه بود. .باغچه ای پر از پیچک و گل های شب بود.گل ها آنقدر انبوه بودند که دیوار را کاملا پوشانده بودند. حتی تنه درخت سرو و اناری که در باغچه بود هم پیدا نبود و فقط از شاخه های بیرون زده درخت انار و میوه هایی که به آن آویزان بود می شد فهمید که این وسط درختی هم هست. روبروی تختی که شروین رویش نشسته بود حوضی بود مربعی شکل با کاشی های ادامه دارد.... ✍ میم - مشکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 اگر می‌خواهی عاشق خدا بشوی، راهش حرف گوش‌کردن از خداست! 🔘 اطاعت از خدا، کم‌کم ابهت و محبتِ خدا را به دلت می‌اندازد 🔻 (ج۲۳)-۲ 🔸 در محیط‌های نظامی، معمولاً اطاعت‌کردن از فرمانده، یک ابهت و حرمتی از فرمانده به دل انسان می‌اندازد به‌حدی که نیروی تحت امر، کم‌کم عاشق فرمانده‌ می‌شود و حتی حاضر است به‌خاطر او از جان خودش بگذرد! 🔸 «قدرتمندی» اگر معقول باشد، انسان آن را می‌پذیرد و بعد کم‌کم به منبع قدرت علاقه‌مند می‌شود. حالا این منبع قدرت اگر پروردگار باشد چه می‌شود؟ یقیناً عشق عجیبی نسبت به خدا پدید می‌آید. 🔸 اگر مدتی دستور خدا را گوش کنیم، کم‌کم ابهت خدا به‌عنوان یک «فرماندۀ قدرتمند» در دلِ ما می‌نشیند و عاشق او هم می‌شویم. 🔸 اگر کسی می‌خواهد عاشق خدا بشود راهش حرف گوش‌کردن از خداست، راهش این است که وقتی گناه کرد، از خدا به‌خاطر اینکه نافرمانی‌اش را کرده، خیلی عذرخواهی کند. 🔸 پیامبر(ص) می‌فرماید: نبین چه گناه کوچکی انجام دادی، ببین چه خدای بزرگی را نافرمانی کردی! (امالی‌طوسی/۵۲۸) اینجاست که «حرمت امر خدا» برای انسان مهم‌تر از کسب منفعت یا دفع ضررِ ناشی از گناه می‌شود. ادامه دارد در کانال 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌿•[هیچ زمانی آدم هایی که شما رو به خدا نزدیک تر می کنند رها نکنید! بودن آن ها یعنی خدا هنوز حواسش به شما هست ..]•🌱 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیدن به و 143 🔹✦🌺•┈•✾🌴 63 🔸راحت به خانم ها میگن تو میتونی بدون حجاب بیرون بیای ❌پس این حق توئه که بدون حجاب بیرون بری! 😒 🔻اینایی که مثلا چهارشنبه های سفید رو درست میکنن مبنای منطقشون همینه دیگه! 🔴میگن تو هر کاری که دلت خواست رو میتونی انجام بدی و این حق توئه!!!😒 ضمن اینکه میدونید که ما فرهنگ غنی خودمون رو داریم، و اصلا فطرت خانم ها همچین مسایلی رو نمیپذیره❌ 🔴اما باز هم یه عده ای تلاش میکنن این کارای غلط رو ترویج کنن. که حالا یا آدم های خائنی هستن یا خیلی ساده ان! 🔻چرا توی غرب خیلی راحت همجنس بازی قانون میشه؟ 👈میگه علاقه داره، میخواد، میتونه، پس حقشه.... آقا قانونش کنید!😒 البته اونایی که یه مقدار اهل مطالعه و دقت هستن میدونن اینا همش بازیه. 🔸اینا رو گفتیم که چی؟ ✔️✔️✔️ ❌ برای اینکه بگیم سعی کنید توی زندگی اخلاقی خودتون، "الکی برای خودتون حق قائل نشید". 🚫❌ هی به خودت نگو: تو میتونی بهتر زندگی کنی. تو حق داری راحت تر زندگی کنی!😤 🔻صبر کن ببینم! کی گفته حق داری راحت تر باشی؟! چرا الکی برای خودت حق درست میکنی؟ 😒 این همون احساس غلطی هست که توی وجود انسانه و این همه پیامبر اومدن برای اینکه این مطلب رو به ما بگن. ⭕️آقا برای خودت الکی حق قائل نشو!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃ما در این انبار، گندم می‌کنیم گندم جمع‌آمده، گم می‌کنیم می‌نیاندیشیم آخر ما به هوش که‌این خلل در گندم است از مکرِ موش موش تا انبار ما حفره‌ زده‌ است وز فَن‌اش، انبار ما ویران شده است اول ای جان دفع شرِ موش کن وانگهان در جمع گندم، جوش کن 🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا