فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
آتشبهاختیاری یعنیچه؟
رهبر انقلاب :
آتشبهاختیار به معنی کار فرهنگی خودجوش و تمیز است؛ اینی که ما گفتیم معنایش این است که در تمام کشور، جوانها و صاحبان اندیشه و فکر، صاحبان همّت، خودشان با ابتکار خودشان، کار را -کارهای فرهنگی را- پیش ببرند، منافذ فرهنگی را بشناسند و در مقابل آنها، کار انجام بدهند.
#سلامتی_فرمانده_صلوات
هیچوقتازتوبہخستهنشوید ؛
آیاهربار
کهلباستانکثیفمیشودآنرانمیشورید؟
گناههماینچنینبایدپشتسرهماستغفار
کردتاگناهانپاکشود .🌧
ازشستنگناهانخستہنشو😉👌🏻
#تلنگـــــــر_و_تفکــــــر
محاسبه را اهميّت بدهيد.
《 حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا 》
يعنى حساب كنيد از صبح تا شب چند تا كار بىفايده و چند تا كار پرفايده انجام دادهايد فردا ديگر آن كار بىفايده را انجام ندهيد.
محاسبه معنايش اين است:
فلان حرف بيهوده را زدم ديگر حرف بيهوده نزنم.
فلان جا را بيهوده نگاه كردم ديگر نگاه نكنم
و يا خداى نكرده فلان گناه را امروز كردم فردا آن گناه را نكنم.
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
✍بارخدایا بر ما بارانی فرست که به آن از تپه ها آب سرازیر گردانی، و #چاه_ها را لبریز کنی، و #نهرها را روان سازی، و درختان را برویانی، و قیمت ها را در همه شهرها ارزان کنی، و چهار پایان را قوّت دهی و خلایق را زنده دل و نکوحال فرمایی، و روزی های پاکیزه را برای ما کامل گردانی، و کشت و زرع ما را برویانی.🤲
الهی آمین
شبتان نورانی✨✨
صالحین تنها مسیر
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨ 📚 #نگاه_خدا 📝 #قسمت_شصتم خیلی خوشحال بودم ،از کلاس که اومدم بیرون دیدم ۵ تماس بی پاسخ
بهار نارنج:
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨
📚 #نگاه_خدا
📝 #قسمت_شصتویکم
- خوب ،کارت آقا سیدم اوردی عزیزم
عاطی: نه خیر کارت آقا سید بعد عروسی میاد تو دستم فعلا که کارت حاجی رو دارم
- وایی از دست تو ( رسیدیم به مزون دوست عاطفه ،لباسای قشنگی داشت ،چشمم به یه پیراهن بلند آجری با مروارید نباتی افتاد ،قیمتش هم تو حراج خیلی خوب بود واسه همین خریدم،یه روسری ابریشم خیلی قشنگ هم گرفتم که بدم به مریم )
- عاطفه اینا همه رو برای خودت گرفتی؟
عاطی: نه واسه عمه ام گرفتم
- واییی به فکر قلب حاجی هم باش که الان پیامک میره براش
عاطی: لوووس
عاطفه رو رسوندم خونشون بعد رفتم خونه
ساعت ۹ شب بود
در و باز کردم بابا و مریم رو مبل نشسته بودم
سلام کردم
بابا رضا: سلام بابا ،چقدر دیر کردی؟
- آخ ببخشید یادم رفت زنگ بزنم ،با عاطفه رفته بودیم خرید
بابا رضا: اشکال نداره برو لباساتو عوض کن بیا شام بخوریم
- چشم
رفتم اتاقم لباسمو عوض کردم روسری مریم و گذاشتم داخل یه نایلکس بردم پایین
رفتم تو آشپز خونه رفتم سمت مریم - مریم جون قابلتونو ندارن ،شرمنده سلیقه ام زیاد خوب نیست
مریم : وایی سارا جان دستت درد نکنه ( بغلم کرد) خیلی ممنونم ( بابا رضا هم با دیدن این صحنه لبخند زد)
موقع غذا خوردن بودم که یه دفعه بابا گفت امروز یکی اومد دفتر مریم : خوب ! کی بود؟
ادامه دارد ....
🌾🌾🌷🌷