📚#در_محضر_بزرگان
♨️اسباب تقرب به #امام_زمان ارواحنا فداه
💠بزرگان فرمودهاند:
🔸اگر انسان بخواهد به حضرت مهدی علیه السلام نزدیک شود و ارتباطی با آن بزرگوار برقرار کند، باید حجابهای درونیاش را کم کند؛ از جمله آنکه صفات رذیلهاش را مداوا کند و از بین ببرد؛ چون هر صفت رذیله، حجاب بسیار ضخیمی میان انسان و حضرت بقیة الله -روحی له الفداء- است.
🖋آیت الله ناصری دولت آبادی
برگرفته از کانال استیکر امام زمان عج
﷽
🌸 در ماه شعبان در حدّ توان، یک ارتباطِ محكمى با #قرآن میخواهد. بخشى از شب را بايد اُنس با قرآن داشت و اين ماهِ شعبان را هم انسان ادامه بدهد، آن وقت در ماه رمضان جواب میدهد، جواب میدهد به اين معنا كه، آن ايّامى كه ايّام نزول قرآن هست، انسان حسّ اُنس فوق العاده اى با #قرآن خواهد كرد!
حجّت الاسلام و المسلمین
#حاج_شیخ_جعفر_ناصری
#امام_رضایی_ام
چهارشنبه است ودلم سمت شما افتاده
عـطــر صحـن رضـوی کـل فضـا افتاده
درو دیـوار دلـــم آینـه کاری شـده است
روی باب الحـرَمـش نـام رضـــــا افتاده
#السلامعلیکیاعلیابنموسیالرضا ع
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#آیات_نور
#حزب پنجاه و چهارم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- نزول باران تصادفى نيست، با ارادهى خداوند است. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ»
2- نزول باران بر اساس بهرهمندى انسانهاست. «لَكُمْ»
3- از يك آب انسان، گياه و حيوان بهرهمند مىشوند. مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ ...
#استاد_قرائتی
4_5852893315992652533.mp3
12.14M
#انسان_شناسی ۳۷
#امام_خمینی (ره)
#استاد_شجاعی
♨️ قَبـــرِ شما ، خودِ شمایید!
از صبح که ازخواب برمیخیزید،
تا شب که به خواب میروید،
و حتّی در خواب، ↓
- احوالاتتان چگونه است؟
- از ذهن شما، چه افکاری عبور میکند؟
- در قلبتان، نسبت به دیگران چه احساساتی غالباً برانگیخته میشود؟
💥 پاسخ این سؤالات، اوضاعِ قبر شما را مشخص میکند!
#نیمه_شعبان نزدیک است...
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
دیروز کتیبهی محرم بودم
امروز چراغ نیمهی شعبانم
شاعر: #میلاد_حسنی
•••❀•••
«وَ اخْشَوْهُ خَشْیَةً لَیْسَتْ بِتَعْذِیرٍ »
ازخٌداآنگونہبِتَࢪسید
ڪہنیازۍبہعٌذࢪخواهۍ
نَداشتہبـاشید..!♥️
• نَهجٌالبَلٰاغہ|خٌطبہ ۲۳📚
#تلنگر ⚠️
🌺نکته ای از صلوات شعبانیه :🌺
🍂وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَاَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ......
⚡️اهل بیت معدن علمند.
معدن یعنی اصل و مرکز هر چیزی، و هر جایی که در آن چیزی باقی مانَد.
⭐️بنابراین اهل بیت، اصل علمند و علمشان به همه چیز تعلق گرفته و هرگز تمام نمی شود.
✅و آنان اهل خانه ی وحی هستند و شایستگی اتصال با وحی را دارند.
و چون به وحی متصلند، به همه چیز هم علم دارند.
#صلوات_شعبانیه
🍃آیه ی روز 🍃
🔸 سوره یوسف، آیه ١٨:
وَجَآؤُوا عَلَي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ
⚡️ترجمه :
و پيراهن يوسف را آغشته به خونى دروغين نزد پدر آوردند.
پدر گفت: چنين نيست. بلكه نفسِتان كارى (بد) را براى شما آراسته است. پس (من را) صبرى جميل و نيكوست و خدا بر آنچه مى گوييد به كمك طلبيده مى شود.
💥 توضیح :
صبر جمیل یعنی صبری که آثار مثبتی داشته باشد:
صبر يعقوب باعث شد تا حسادت برادران تشدید نشود، تا مبادا برادران بر سر چاه رفته، يوسف را از بين ببرند.
همچنین راه توبه حتّى بر آنان به كلّى بسته شود.
🍁شيطان و نفس، گناه را نزد انسان زيبا جلوه مى دهند و انجام آن را توجيه مى كنند.
#آیه_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
رهبر انقلاب: از ماه شعبان نباید غفلت کرد. ماه شعبان از اوّل تا آخرش #عید است، مثل ماه رمضان. ماه رمضان هم از اوّل تا آخرش عید است، عیدِ اولیاءالله. هر روزی که در آن موقعیّتی وجود داشته باشد که انسان بتواند به صفای نفسِ خود، به نورانیّتِ دلِ خود بپردازد، آن روز، روزِ مغتنم و روزِ عید است. ۱۳۹۷/۰۲/۱۰
#سلامتی_فرمانده_صلوات
علامه طباطبایی رضوان اللّه علیه:
گردش زبان، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد.
دل نیز در حرم خدا حرکت میکند؛ و اگر زبان به گناه حرکت کند؛ دل نیز در این مرتع شیطان جولان میکند.
یک علت مهم آشوب دلها همانا تکثیر در کلامها است.
به روایت عامه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
"اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً میدیدید آنچه را من میبینم و میشنیدید آنچه را من میشنوم.
(المیزان، ج۵، ص۲۷۰)
#مسائل_اخلاقی
#معرفت_النفس
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
#محاسبه یعنی انسان شب كه می خواهد از كار كنار بكشد و بخوابد ببيند صبح تا حالا چه كار كرده است؟ يك حساب اجمالی از كارهایی كه با چشم و گوش و زبان و دست و پا انجام داده است بکند و ببيند در آن گناه بوده است يا نه؟
اگر گناه است استغفار كند و تصميم بگيرد که فردا ديگر انجام ندهد ، اگر گناهی نيست سپاسگزاری كند و فردا ادامه بدهد.
هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم.
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
صالحین تنها مسیر
"رمان #پلاک_پنهان قسمت 4⃣3⃣1⃣ سمانه با دیدن مرد غریبه ای قدمی به عقب برگشت و آرام گفت: ــ ببخشید
"رمان #پلاک_پنهان
قسمت5⃣3⃣1⃣
کمیل نگاهی به سمانه که در گوشه ای در خود جمع شده بود،انداخت.
سمانه گریه می کرد و هر از گاهی آرام زیر لب زمزمه می کرد"دروغـــــه"
کمیل با دیدن جسم لرزان و چشمان سرخ سمانه ،عصبی مشتی بر روی پایش
کوبید،از اینکه نمی توانست او را آرام کند کلافه بود.
می دانست شوک بزرگی برای سمانه بود،اما نمی دانست چطور او را آرام کند ،میدانست باید قبل از این دیدار،با او حرف زده می شد و مقدمه ای برای او میگفتند،اما سردار خیلی عجله داشت که سمانه به این خانه بیاید.
سمانه که هنوز از دیدن کمیل شوکه شده بود،دوباره ناباور به کمیل نگاه انداخت،اما با گره خوردن نگاهشان ،سریع سرش را پایین انداخت!
کمیل عزمش را جزم کرد؛
یک قدمی به سمانه نزدیک شد و جلویش زانو زد،دست سمانه را گرفت که سمانه با وحشت دستش را از دست کمیل بیرون اورد و نالید:
ــ به من دست نزن
ــ سمانه،خانومی من کمیلم،چرا با من شبیه غریبه رفتار میکنی
سمانه با گریه لب زد:
ــ تو تو کمیل نیستی،تو مرده بودی،کمیلم رفته
میم مالکیتی که سمانه در کنار نامش چسبانده بود،لبخندی بر لبانش نشاند،آرام شد و گفت:
ــ زندم باور کن زندم،مجبور بودم برم،به خاطر این مملکت به خاطر تو ،خودم ،
باید این چهارسال میرفتم ، سخت بود برام اما منباید میرفتم،سمانه باورم کن.
نگاهی به سمانه که با چشمان سرخ به او خیره شده بود،انداخت
دستان سردش را در دست گرفت،وقتی دید سمانه واکنشی نشان نداد،دستانش را بالا آورد و دو طرف صورت خودش گذاشت.
ـــ حس میکنی ،این منم کمیل،اینجوری غریبانه نگام نکن سمانه،داغونم میکنی
سمانه که کم کم از شوک بیرون امد و با گریه نالید:
ــ پس چرا رفتی چرا؟چرا نگفتی زنده ای
ــ ماموریت بود،باید میرفتم،میترسیدم!نمیتونستم بهت بگم،چون نبایدمیدونستی
سمانه که اوضاعش جوری بود که نمی توانست نگرانی و دلایل کمیل را درک کند همه ی کارهای کمیل را پای خودخواه بودنش گذاشت.
با عصبانیت دستانش را از صورت کمیل جدا کرد و کمیل را پس زد،از جایش بلند شود و فریاد زد:
ــ چرا اینقدر خودخواهی؟چرا.به خاطر کارو هدفت منو از بین بردی؟
ضربه ای بر قلبش زد و پر درد فریاد زد؛
ــ قلبمو سوزوندی،چهارسال زندگیو برام جهنم کردی؟چرااااااااااا
کمیل با چشمان سرخ به بی قراری و فریادهای سمانه خیره شده بود،با هر فریاد سمانه و بازگو کردن دردهایش،کمیل احساس می کرد خنجری در قلبش فرو می رفت.
ــ خاله شکست،گریه کرد،ضجه زد،برای چی؟
همه ی این چهارسال دروغ بود؟
عصبی و ناباور خندید!!
ـــ این نمایش مسخره رو تموم کن،تو کمیل نیستی ، کمیل خودخواه نبود!
🌹نویسنده:فاطمه-امیری
ادامه دارد...