eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ فکری بکن بر حال این زائر که جامانده بر این مریضی که معطل بر دوا مانده شرمش شود حتی دم باب‌الجواد آید اذن دخولش خوانده و در کوچه‌ها مانده خرده مگیر بر بی‌وفایی و گناهانش از تو جدایش کرده این دنیای وا مانده وقتی گره بر کار او افتد فقط گوید چاره دگر غیر از نوای یا رضا مانده؟ او دست خالی بر نمیگردد از این درها تا نام زهرا مادرت بین دعا مانده 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5951846338835514793.mp3
12.94M
🌺✨🌺✨🌺 یا رضا مولا مولا مولا 🌺✨🌺✨🌺 🎤علی فانی 🌸پیشاپیش عیدتون مبارک🌹
🌙 و شب را با "صلواتی" دیگر به پایان برسانیم... 🌹 قالَ الاِمامُ الصّادِقُ(ع): 💌 يَابْنَ جُنْدَب! ... حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ يَعرِفُنا اَن يُعرِضَ عَمَلَهُ فى كُلِّ يَومٍ وَلَيلَةٍ عَلى نَفْسِهِ فَيَكُونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ فَإنْ رَأى حَسَنَةً استَزادَ مِنها وَإنْ رَاى سَيِّئَةً استَغفَرَ مِنها لِئَلاّ يَخزِىَ يَومَ القِيامَةِ. امـام صـادق(ع) فرمـودند: اى پسر جندب ... سزاوار است هر مسلمانى كه مارا مى شناسد، كردارش را در هر "شبانه روز" بر خودش عرضه كند و خود را "حسابرسى" نمايد! اگر خوبى ديد برآن "بيفزايد" و اگر گناه ديد، از آن "آمرزش بخواهد" تا در روز قيامت "رسوا نشود"... 📚 تحف العقول ، ص 311. ✨ با "تزکیه‌نفس" آبرویتان را می‌خرید! ..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_30🌹 #محراب_آرزوهایم💫 نگاهم به گنبد سبز مسجد می‌افته، حیاط مسجد
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 دوباره اضطراب و کلافگی بهم هجوم میاره و با خودم میگم: - انگار چند لحظه‌ی پیش، آرامش قبل از طوفان  بود! افکارم رو کنار می‌زنم و بی‌تعلل میگم: - شما از امیرعلی خبر دارین؟ - بله، برای چی؟ - ببینید من نمی‌خوام فضولی کنم، فقط به عنوان یک خواهر حس خوبی نسبت به ماشینی که دیشب بردنش ندارم، میشه بگین چیکار کرده؟ چشم‌هاش گرد میشه، این‌بار سرش رو بالا میاره و میگه: - میشه واضح صحبت کنین؟ از کدوم ماشین حرف می‌زنین؟ فکر کنم شما در جریان نیستین آخه امیرعلی دیشب با ما بود. - اره، منم دیشب توی مراسم بودم. کلافگی بیش از حدم به اون‌ هم سرایت می‌کنه. - میشه تعریف کنید چی شده؟ تمام چیزهایی که دیدم و شنیدم رو موبه‌مو براش تعریف می‌کنم و در انتها، تنها با بهتی که توی چشم‌هاش دیده میشه میگه: - شما برید خونه، لطفا به کسی‌ هم چیزی نگید. من خودم همه چیز رو درست می‌کنم. سرم رو به زیر می‌ندازم و ناچار زیر لب زمزمه می‌کنم. - باشه. - کاری با بنده ندارید؟ - نه، ببخشید مزاحمتون شدم. چند لحظه‌ای هیچ حرکتی نمی‌کنه و هیچ چیزی نمیگه، متعجب سرم رو بالا میارم، انگار می‌خواد چیزی رو به زبون بیاره اما مردده و در آخر تصمیم به سکوت می‌گیره، تنها به خدانگهدرای اکتفا می‌کنه و میره. به ساعتم نگاه می‌کنم. - اگه بخوام پیاده برگردم به نازنین نمی‌رسم. خودم رو به سرعت به خیابون می‌رسونم و چند دقیقه‌ای منتظر تاکسی می‌مونم. خودم رو به ایستگاه اتوبوس‌ می‌رسونم، کیفم رو از نازی می‌گیرم و دوباره با اتوبوس برمی‌گردم خونه. با خستگی تمام، کلیدم رو توی در می‌چرخونم و داخل میرم. اولین چیزی که به چشمم می‌خوره، خاله مریمه که در حال ظرف شستن توی آشپزخونه‌ست. با صدای بلند سلام می‌کنم. - سلام خاله جان خسته نباشی، برو لباس‌هات رو در بیار برات چایی بریزم. - نمی‌خواد زحمت بکشین می‌خوام برم بخوابم. راستی خاله! هانیه نیست؟ - مگه بهت نگفته که می‌خواد بره مصاحبه؟ به‌خاطر خستگیِ بیش از حد همه چیز به کل یادم رفته. - چرا گفته بود، خاله من خیلی خسته‌م بیدارم نکنین لطفا. داخل اتاق میشم و در رو می‌بندم، کیفم رو پرت می‌کنم کنار اتاق و بدون اینکه لباس‌هام رو عوض کنم، روی تخت بی‌هوش میشم. چشم‌هام رو که باز می‌کنم، قرمزی‌ای که از پشت پنجره به چشم می‌خوره، نشون از این میده که غروب شده. - چقدر زیاد خوابیدم! توی آیینه نگاهی به موهای ژولیده‌م می‌ندازم و کمی مرتبشون می‌کنم که صدای مضطرب مامان متعجبم می‌کنه و به سمت در کشیده میشم. - آقا محمد انقدر نگرانه که آروم و قرار نداره، هرچی‌ هم به دوست‌هاش زنگ می‌زنه، میگن ازش خبری ندارن. تا به حال امکان نداشته جایی بره و خبر نده. - نگرانی نداره که ماشاءالله و لا حول و لا قوة الا به الله پسر بزرگریه. - آخه حتی به آقا مهدیارم زنگ زد اما هیچی نگفت. - مامان قدیما یک ذکری برای گمشده‌ش می‌خوند اون رو بخون ان‌شاءالله پیدا میشه. یکجا نوشته بودمش، صبر کن الآن میام. چند دقیقه‌ای توی سکوت می‌گذره که صدای مامان میاد. -  اِنَّهُ عَلی رَجْعِهٖ لَقادِر، سوره طارق آیه هشت. - خدا خیرت بده مریم جان. راستی نرگس بیدار شد باز میام بالا. بچه‌م خیلی ازم دور شده. - نه خواهر جان نرگس خیلی‌ هم حالش خوبه، هیچی‌ هم عوض نشده برو به زندگیت برس. مامان ملیحه جوابی نمیده و بعد از خداحافظی، با صدای بسته شدن در مشخص میشه که میره...
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 چند دقیقه‌ای صبر می‌کنم و از اتاق بیرون میرم که به محض خروجم خاله با حسرت میگه: - تو کِی بیدار شدی؟ مامانت همین الآن رفت. سعی می‌کنم که به روی خودم نیارم. - واقعا؟ راستی خاله هانیه هنوز نیومده؟ صدای گوش خراشش از توی اتاق میاد. - چرا عشقم، سلام. - علیک. خاله به سمت یخچال میره و هم زمان میگه: - بیا خاله جان غذاهای ظهر  رو برات گرم کنم بخوری. - ممنون اشتها ندارم. - وا! مگه میشه؟ دیشب هم هیچی نخوردی، حرف نباشه. خنده‌ی آرومی می‌کنم و حرفی نمی‌زنم. هانیه با اعتراض میاد توی آشپزخونه و میگه: - اه مامان! چقدر این نرگس رو لوسش می‌کنی. چشم و ابرویی براش نازک می‌کنم و جوابش رو میدم. - تا چشم‌هات از کاسه درآد. - ایش! خاله مشغول کارهاش میشه و از اونجا خارج میشم تا مزاحمش نباشم، هانیه سریع میاد بهم می‌چسبه و دم گوشم میگه: - می‌دونی چی شده؟ - نه، چی شده؟ - امیرعلی گم شده! ازم جدا میشه و پقی می‌زنه زیر خنده. در حالی که روی مبل می‌شینم، به دیوونه بازی‌هاش می‌خندم. - کله شق! کنارم می‌شینه و کمی جدی میشه. - باور کن راست میگم! همه دربه‌در دنبالشن. خنده روی لبم محو میشه و شونه‌ای بالا می‌ندازم. هانیه از جاش بلند میشه و میگه: - من میرم درس بخونم. - منم می‌خوام درس بخونم، بیا بریم تو حیاط. حالت متفکرانه به خودش می‌گیره و در جواب میگه: - بزار فکرهام رو بکنم، شاید جوابم مثبت باشه. از جام بلند میشم و هم‌زمان اداش رو درمیارم. - برو بابا، زود وسایلت رو بردار، من ناز کشیدن بلد نیستم، به کسی که بخوای بله رو بدی آقا مهدیاره نه من! نفسش رو فوت مانند به بیرون میده. - لا اله الا الله. کلید کنار در رو فشار میدم و کل حیاط روشن میشه. با همدیگه می‌ریم به سمت پاتوق همیشگیمون و بند و بساطمون رو پهن می‌کنیم، چند دقیقه‌ای مشغول درس خوندن می‌شیم تا اینکه صدای کفش‌های یک نفر، حواسم رو پرت می‌کنه. سرم رو بلند می‌کنم، نگاهم به حاجی می‌افته. هانیه که متوجه حضورش میشه، سریع چادرش رو جمع و جور می‌کنه و به احترامش بلند میشه. - سلام محمد آقا. - سلام دخترم راحت باشین. چهره‌ی نگران و لبخند مضطربش، حالم رو دگرگون می‌کنه. تا می‌خوام لب باز کنم، با صدای مامان ملیحه و در انتها حضورش سکوت می‌کنم و حرفی نمی‌زنم. چادرش رو به سرش می‌کشه و تلفن حاجی رو که در حال زنگ زدنه، سمتش می‌گیره. - محمد آقا گوشیت رو نبردی داره زنگ می‌زنه. با "ممنون" زیر لب تلفنش رو می‌گیره و کنار گوشش می‌زاره، کم‌تر از یک دقیقه چهره‌ش گرفته‌تر از قبل میشه و میگه: - ممنون... نه زحمت کشیدی...بازم ممنونم... خداحافظ. نگاه مامان نگران‌تر میشه و خیره میشه توی چشم‌های حاجی. - آقای منصوری بود، گفتش امیرعلی از دیروز اونجا هم نرفته. وقتی که بهشون نگاه می‌کنم، رابطه‌ی خوبشون بهم حس خوبی میده اما سریع به خودم گوشزد می‌کنم که الآن وقتش نیست! دو دل میشم که از ماجرای دیروز چیزی بهشون بگم یا نه. از طرفی نمی‌تونم این همه دلواپسی و نگرانیشون رو تحمل کنم و از طرف دیگه مهدیار گفت به کسی چیزی نگم، باید چیکار کنم؟ جنگ عجیبی بین قلب و مغزم پیش میاد و مثل همیشه قلبم پیروز میدون میشه. با من و من سعی می‌کنم حرفم رو بزنم. - اوم...مامان... - جان؟ - دیشب که خواستگاری هانیه بود...اومدم پایین که جزوه‌م رو بردارم...همونجا آقا امیرعلی با یک ماشین مشکی رفت. حاجی زودتر از مامان سوال پیچم می‌کنه. - کجا رفت؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمانم ❣ صبحی دیگر رسید و من در انتظار دیدار شما چشم می‌گشایم و پنجره دل می‌گشایم به سوی امید و نور... و دلم لبریز است از شوق صبح موعود، لحظه دیدار، و به پایان رسیدن لحظه های انتظار..
مانده بودم که مرا عشق کجا خواهد برد عشق اما همه را کرببلا خواهد برد کشتی نوح نشد منتظر هیچ کسی این حسین است که با خود همه را خواهد برد ❤️‍🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اهمیت مسائل طب در اسلام درمان بیشتر مشکلات روحی و اخلاقی با طب اسلامی استاد پناهیان 🔹 @IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای صبح امام علی (ع) برای حاجت هرکس این 6 آیه را هر صبح بخواند خداوند متعال او را از هر بدی و مرضی کفایت می‌کند: بسمِ اللهِ الرّحمنِ الرَّحیمِ 1) قل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. 2) وإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. 3) ومَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ 4) وکَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ 5) ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. 6) قلْ أَفَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ.. و بعد بگوید: حسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. وَ أَمْتَنِعُ بِحَوْلِ اَللَّهِ وَ قُوَّتِهِ مِنْ حَوْلِهِمْ وَ قُوَّتِهِمْ وَ أَسْتَشْفِعُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ وَ أَعُوذُ بِمَا شَاءَ اَللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلعظیم. (بحارالانوار، ج. 86، ص. 337)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله کشمیری : تلاوت 400 مرتبه آیه 35 سوره نور در حرم امام رضا(ع) به نیت هدیه به امام برای حاجت روایی بسیار موثر است اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ای حرمت ملجأدرماندگان دور مران از در و راهم بده...💕
حضرت سید امیر احمد (ع) که با نام شاهچراغ شناخته می‌شوند، پسر ارشد امام موسی کاظم (ع) و برادر امام علی بن موسی ‌الرضا (ع) هستند، در زمان خلافت مأمون به ایران سفر کردند و در شیراز ماندند و همان‌جا به شهادت رسیدند. چرا بارگاه حضرت احمد بن موسی علیهما السلام به شاه چراغ معروف است؟ جواب ماه ذی القعده تولد سه نور از خاندان اهل بیت علیهم السلام- تولد حضرت معصومه و امام رضا و حضرت احمد بی موسی الکاظم علیهم السلام- است. از اول تا 11 ذی القعده به عنوان دهه کرامت نام گذاری شده است. حضرت احمد بی موسی الکاظم علیهما السلام از سال 204 تا360 هجری قمری که در زمان امیر عضدالدوله دیلمی بود کسی از مدفن حضرت احمد بن موسی علیهما السلام اطلاعی نداشت و آنچه که روی قبر را پوشانده بود تپه ای خاکی بیش به نظر نمی رسید که در اطراف آن، خانه های متعدد ساخته شده بود. یا شاه چراغ! پیرزنی در یکی  از آن خانه ها زندگی می کرد، این پیرزن در هر شب جمعه در ثلث آخر شب، چراغی در نهایت روشنایی در بالای تپه خاکی مشاهده می کرد و این چراغ تا طلوع خورشید روشن بود، چند شب جمعه پیرزن همان چراغ را مشاهده می کرد تا اینکه پیرزند خدمت امیر عضد الدوله دیلمی رفت و آنچه را که مشاهده کرده بود را شرح داد، درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند اما امیر عضدالدوله که مردی روشن فکر بود و باطنی پاک داشت به پیرزن گفت که اولین شب جمعه شخصاً به خانه تو می آیم تا از موضوع آگاه شوم. اولین شب جمعه امیر به خانه پیرزن آمد و به پیرزن گفت که من می خوابم و هرگاه که روشنایی را دیدی مرا بیدار کن، ثلث آخر شب پیرزن بر حسب معمول روشنایی که از دیگر شب های جمعه پرنور تر بود را مشاهده کرد و از روی خوشحالی بی اختیار فریاد زد: شاه چراغ.، میر عضدالدوله دیلمی بیدار شد و نگاه به سمتی که پیر زن نشان می داد کرد و از خانه آمد به بیرون و به سمت نور حرکت کرد اما وقتی به بالای تپه خاکی رسید نوری ندید ولی وقتی از تپه خاکی به پایین می آمد، نور را مشاهده می کرد. امیر عضدالدوله دیلمی شخصی را مأمور کرد تا آن منطقه را جستجو کند و قضیه را بفهمد در آخر مقبره فرزند ارشد موسی بن جعفر علیهما السلام که حضرت احمد بن موسی علیهما السلام است آشکار شد و امیر عضدالدوله دیلمی دستور داد تا بارگاهی برای آن حضرت ساخته شود السلام علیک یا احمدبن موسی ❤️ @saLhintanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه هر صبح آیت الله العظمی بهجت به روایت علامه مصباح یزدی
ببینید دین یعنی این. ❇️ آدم وقتی به سبک زندگی یکی از اولیاء الهی مثل ایت الله بهجت نگاه میکنه دقیقا میبینه که چقدر پر شور و پر هیجان زندگی میکنه عشق واقعی و حقیقی اینجاست... نه سرما میشناسه و نه گرما... فقط عاشقانه دوس داره با معشوقش مرتبط باشه... 💕 ما اگه به جوان خودمون دین رو عاشقانه نشون ندیم واقعا نمیتونیم کسی رو جذب به دین کنیم. خودمونم هیچ لذتی نمیبریم. 💥💕 دین دقیقا مساوی با یه عشق شورانگیز هست... تا حالا از این زاویه به دین نگاه کردیم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یهود و تعطیلی شنبه ▪️الان در تمام دنیا، شنبه به خاطر کلیمی‌ها تعطیل است. کشور اندونزی، بیشترین جمعیت مسلمانان را دارد. در جاکارتا، مسجدی هست به نام «مسجد استقلال» که فقط صحن آن، حدود ۳۰ هزار متر وسعت دارد. شبستان آن هم پنج طبقه است. خیلی بزرگ است. جمعیت نمازگزارانش در روز جمعه، از نماز جمعۀ تهران خیلی بیشتر است! پُرِ پُرِ پُرِ می‌شود. ▪️با این حال، اینها جمعه تعطیل نیستند! از صبح تا ظهر، ادارات باز است، کارخانجات، مغازه‌ها، مدارس، بیمارستان‌ها همگی باز هستند. بازار هم کلاً باز است؛ فقط یکی دو ساعت برای نماز جمعه تعطیل می‌کنند. اما در عوض، شنبه و یکشنبه تعطیل هستند. ▪️شنبه به احترام یهودی‌ها و یکشنبه به احترام مسیحی‌ها تعطیل است. جمعه هم به احترام مسلمان‌ها تعطیل نیست! [خندۀ حضار] الان شما در یک روزِ شنبه‌ای از بازار مشیر یا خیابان توحید [شیراز] عبور کنید. می‌بینید که بازار تَق و لَق است. دیگران هم چون می‌بینند که در روز شنبه، دکان‌های معتبر، تعطیل هستند، این‌ها هم در آینده شنبه را تعطیل می‌کنند و شما شاهد تعطیل شدن شنبه در بسیاری از خیابان‌ها خواهید بود. ▪️آن مشتریِ مسلمان هم چون می‌داند که مغازه‌ها بسته است، روز شنبه نمی‌رود بازار. مغازه‌های دیگر هم چون می‌دانند که روز شنبه، این قسمت از بازار، تق و لق است، اگر کاری داشته باشند، می‌گذارند روز شنبه مغازه‌شان را تعطیل می‌کنند. بعد چه می‌شود؟ فرهنگ آن‌ها بر فرهنگ دیگران حاکم می‌شود. 💬 مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی @ferghenews_com
شاهنامه فردوسی در کلام رهبر انقلاب 🔸شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی حکمت اوستایی نیست...