صالحین تنها مسیر
💠ملاقاتهای روحانی پس از لعنت بر ناپاکانِ تاريخ و طهارت قلب از هر گونه گرايشي به سيره ي آنان، جهت
💠#بهترین راه اصلاح نفس
زيارت امام حسين(ع) را با اين صد لعن و صد سلام ادامه مي دهيم و تمام تلاشمان بايد اين باشد که با مراقبت کامل، قلب را کنترل کنيم و سعي نمائيم سير قلبي مان در آن تنفّر و اين مودّت حفظ شود.
با اين الفاظ شروع مي کنيد تا آن احوال که دنبالش هستيد به دست آيد و آرام آرام چشم دل به لطف الهي گشوده شود،
همان طور که چشمه ي اشک براي اباعبدالله(ع) گشوده مي شود.
❤️💢 چشمي که براي حضرت اشک بريزد، چشم با برکتي است و در سير الي الله بسيار به کار مي آيد، اين همه تأکيد بر گريه براي اباعبدالله(ع) براي به کمال رساندن مؤمنين است.
پيامبر خدا(ص) فرمودند:
«اَلا وَ صَلَّي اللّهُ عَلَي الْباکينَ عَلَي الْحُسَين(ع) وَ رَحْمَةً وَ شَفَقَةً»؛
يعني سلام و رحمت و شفقت خدا بر کساني که بر حسين(ع) گريه مي کنند.
گريه براي آن حضرت نه تنها در دنيا موجب رحمت و لطف پروردگار مي شود، بلکه در آن دنيا که دنياي اَبَد ماست و بسيار به دستگيري نياز داريم،
به کمک ما مي آيد. چنانچه امام صادق(ع) مي فرمايند:
«مَا عَيْنٌ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٌ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ- وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ أَدَّی حَقَّنَا- وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلَّا وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ- إِلَّا الْبَاكِينَ عَلَی جَدِّي فَإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ- وَ الْبِشَارَةُ تَلْقَاهُ وَ السُّرُورُ عَلَی وَجْهِهِ- وَ الْخَلْقُ فِي الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُون »؛
هيچ چيزی از چشمی كه برای حسين(ع) گريه كند و اشكی كه برای امام حسين(ع) بريزد نزد خدا محبوب تر نخواهد بود. هيچ كسی برای امام حسين(ع) گريه نمی كند مگر اين كه به فاطمه(س) و به پيغمبر خدا(ص) خواهد رسيد و حق ما را ادا خواهد كرد.❤️
هر بنده ای فردای قيامت محشور شود چشمانش گريان است مگر آن چشم كه برای جدم حسين(ع) گريان باشد. زيرا او در حالی محشور می شود كه چشمش روشن است.
بشارتی به او داده می شود و آثار سرور در صورتش نمايان مي باشد.
مردم در آن روز دچار جزع و فزع هستند غير از گريه كنندگان بر امام حسين(ع) كه در امان خواهند بود.💢
معلوم است که اشک بر حسين(ع) چشم دل را نيز مي گشايد و رابطه ي جان انسان را با حقايق غيبي فراهم مي کند و از فضاي نفاق آلودي که اهل دنيا فراهم مي کنند، مي رهد. ❤️💢
اميرالمؤمنين(ع) مرحبِ خيبري را با آهن کُشتند و با اشک هايشان در دل شب در نخلستان هاي مدينه همه ي منيّت هايشان را ميراندند،
همچنان که با سکوتشان همه ي دشمنانشان را نابود کردند.
👌💢
يعني با آه و اشک است که مي توان اخلاق رذيله را دفع کرد و اين جاست که اثر گريه براي امام حسين(ع) در رابطه با اصلاح جان براي ما معلوم مي شود.
البته گريه براي آن حضرت نياز به تزکيه ي اوليه دارد تا قلب طهارتي پيدا کند
و احساس يگانگي با آن حضرت در انسان ايجاد شود.💠
ابتدا بايد از سر معرفت به مقام آن حضرت و محبت به آن حضرت کار را شروع کرد تا دل متوجه شود مطلوب و محبوب او حضرت سيدالشهداء(ع) است،
در آن صورت ديگر با توجه به مصائب آن حضرت نمي تواند قرار بگيرد
و براي اُنس بيشتر با آن حضرت و براي شعله ور کردن عشق به حسين(ع) به راحتي رذايل اخلاقي خود را زير پا مي گذارد
و لذا اگر مي خواهيد کبر و حسد و نفاق را در خود از بين ببريد، بدانيد سريع ترين راه، گريه براي اباعبدلله(ع) است.❤️💢
اميرالمؤمنين(ع) عَمْربْنِ عَبْدِوَدْ را با شمشير کُشتند، ولي نظرشان براي اصلاح خود به اسلحه ي گريه است و لذا در دعاي کميل به خدا اظهار مي دارند:
«اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاء»؛
اي خدا به کسي رحم کن که سرمايه اش اميد به رحمت تو، و اسلحه اش گريه است.❤️💢
يعني گريه يکي از عوامل سرازير شدن رحمت الهي بر جان ما است. با گريه بر مصيبت هاي اباعبدالله(ع) مي توانيم خودمان را آدم کنيم، زيرا از طريق تواضع است که مي توان کبر و حسد و ساير رذايل اخلاقي را از بين برد و ظهور کامل تواضعِ در مقابل حق، گريه است
و آن هم گريه اي با جهت گيري دقيق که براي امام حسين(ع) صورت مي گيرد.
💠💢💠
چون با سلام بر اباعبدالله(ع) قلب جهت گرفت،
ديگر نمي خواهد سلام را تمام کند و اين صد سلام آنچنان دل را جذب مي کند
و روح را مملوّ از محبّت به اين خاندان مي نمايد که گويا انسان با همه ي بهشت هاي عالم مرتبط شده است.
❤️💢❤️
چه کسي است که بتواند دل از اُنس با امام حسين(ع) و اصحاب آن حضرت برکَنَد؟
حتماً داستان مکالمه ي حضرت موسي(ع) را با خدا مي دانيد، که حضرت همچنان دلشان مي خواست آن مکالمه را ادامه دهند و دنبال بهانه بودند
که مکالمه قطع نشود. خدا از حضرت پرسيد: ـآنچه در دست داري چيست؟ گفت: اين عصاي من است: «قَالَ هِي عَصاي». بعد حضرت موسي(ع) احساس کردند اين اندازه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت سیزدهم
- چرا؟
- چون اون دقیقا همینو میخواد. با رفتارش کاری میکنه که دیگران منو زیر فشار بذارن که عکس العملی نشان بدم. #بهترین راه بی تفاوت بودنه.
مریم که از حرف های پویان خبر نداشت، گفت:
_شاید خدا میخواد تو کمکش کنی تا تغییر کنه.
_مگه من کیم که بتونم به یکی دیگه کمک کنم.
یه روز افشین سر راه فاطمه ایستاد. بازهم اطرافشون شلوغ بود.افشین طوری که بقیه هم بشنون با احترام گفت:
-خانم نادری،من به شما علاقه مند شدم، با من ازدواج میکنید؟
فاطمه با آرامش گفت:
-ما مناسب هم نیستیم.
خواست بره که افشین دوباره مانعش شد و گفت:
-هرکاری شما بگید انجام میدم.همونی میشم که شما میخوای.
- آقای مشرقی،اگر فکر میکنید شیوه زندگی ای که من میگم درسته،پس کار درست رو انجام بدید،چه من با شما ازدواج کنم،چه نکنم...اگر هم فکر میکنید شیوه زندگی من درست نیست،بهتره بخاطر من کار اشتباه انجام ندید.همچین زندگی ای دوام نداره.
نگاه سرد و گذرایی به افشین انداخت و رفت.
افشین وقتی دید این راه هم بی فایده ست،روشش رو عوض کرد.
چند روز بعد،
فاطمه تنها میرفت خونه. به خیابان خلوتی رسید.ماشینی جلوی ماشینش پیچید.
فاطمه ترمز کرد.
به راننده اون ماشین دقت کرد،افشین بود که نگاهش میکرد.فاطمه ترسید ولی سعی کرد خونسرد باشه.افشین از ماشینش پیاده شد و سمت ماشین فاطمه رفت.فاطمه به سرعت دنده عقب رفت و از یکی از کوچه ها به خیابان شلوغ تر رفت. تصمیم گرفت دیگه از خیابان های خلوت رفت و آمد نکنه و تا حدامکان تنها نباشه.
هرچی فاطمه با سردی با افشین برخورد میکرد،افشین بیشتر عصبانی میشد و #کینه به دل میگرفت.
چند روز بعد همونجایی که فاطمه بهش سیلی زده بود،ایستاده بود.فاطمه نزدیک میشد.وقتی متوجه افشین شد سرعتشو بیشتر کرد تا زودتر رد بشه.
افشین جلوش ایستاد،
طوری که فاطمه نمیتونست به مسیرش ادامه بده.ایستاد و با بی تفاوتی به افشین نگاه کرد.افشین خیره نگاهش میکرد.مدتی فقط به هم نگاه کردن. فاطمه اونقدر عصبی بود که اصلا به چهره افشین دقت نمیکرد.گرچه به ظاهر بی تفاوت به نظر میومد.
بالاخره افشین گفت:
_قبلا گفتی خیلی ها بخاطر چادرت بهت نگاه نمیکنن.پس چرا الان چادرت کاری نمیکنه که من نگاهت نکنم.
فاطمه با خونسردی گفت:
_اون چیزی که باعث میشه بعضی ها بخاطر چادرم به من نگاه نکنن درک و شعورشون هست،چیزی که تو نداری.
افشین خیلی عصبانی شد ولی لبخند میزد.فاطمه با اخم و تنفر نگاهش میکرد. افشین همونجوری که دستشو میاورد بالا گفت:
_من روسری تو میدم عقب تر تا وقتی اخم میکنی حداقل آدم از حالت ابرو هات بفهمه.اینطوری منم...
فاطمه نذاشت ادامه بده و سیلی محکمی به افشین زد.
صورت افشین بخاطر سیلی محکم فاطمه کاملا برگشته بود.فاطمه هم از فرصت استفاده کرد و سریع از اونجا دور شد. افشین با خشم و کینه به رفتن فاطمه نگاه میکرد و گفت:
_این دومین بارت بود فاطمه نادری..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸