eitaa logo
صالحین تنها مسیر
251 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
289 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچ غریبانه💔 خودت می دونی که من عادت ندارم تو بگو مگوی شما دخالت کنم،ولی تو این مورد دیگه نمی تونم ساکت بشینم.آخه خدا رو خوش نمی یاد یه دختر بیگناهو این جوری زجر کش کنین. -تو لازم نیست کاسۀ داغ تر از آش بشی اکرم.تو از هیچی خبر نداری پس بیخود دخالت نکن،بذار خواهریمون سر جاش بمونه. لحن بد خاله مهین قیافۀ خاله اکرم رو رنگ به رنگ کرد: -خواهری؟کدوم خواهری؟شما که منو هیچ وقت خواهر به حساب نیوردین.ولی این به جهنم،لااقل در حق اون خدا بیامرز خواهری کنین.اون که خواهر شما بود،پس چرا دارین تنشو این جوری توی گور می لرزونین؟ این بار مامان در جواب گفت: -بیخود حرف اون خدا بیامرزو وسط نکش.معلوم نیست دیشب تا به حال چی چیا تو گوشت خوندن که داری این جوری سنگ به سینه می زنی.ولی از من به تو نصیحت گول ظاهر امر و نخور و بیخودو بی جهت خودتو خراب نکن.من این دخترو بزرگ کردم، من می دونم اون چه مارمولکیه!حتما اینم یه بازی جدیده،وگرنه ناصر روز روزش اهل خیانت نبوده،چه برسه به حالا که شب تارشه! داشتم از بغض خفه می شدم.صورتم از هجوم خون داغ شده بود.آتیشی که در وجودم روشن شده بود چنان بالا گرفت که دیگر هیچ نفهمیدم.میان حرفش پریدم و با صدایی که از غیظ بلند تر از حد عادی به گوش می رسید گفتم: -آقا جون تا کی می خوای ساکت بشینی که اینا هرچی دلشون می خواد بار من کنن.آخه بی انصاف ناسلامتی تو پدر منی.تو که می دونی من حرفی از خودم در نمی یارم،پس چرا هیچی نمی گی؟چرا می ذاری منو این جوری خوارو خفیف کنن؟آخه این انصافه که ناصر هر غلطی که دلش می خواد بکنه اون وقت من به جاش سر کوفت بشنوم؟الان پنج شیش ماهه که خیر سرم عروس این خونواده شدم تا به حال شده بیام یه کلوم از دستشون گله کنم یا بگم چه رفتاری با من می کنن؟تا به حال شده بیام بگم چه جوری بین خودشون منو فرق گذاشتن یا چه جوری مثل یه کلفت ازم کار می کشن؟اگه من دنبال بهونه می گشتم رفتاری که شب اول از ناصر دیدم بهترین بهانه بود که طلاقمو بگیرم،ولی هیچ کس نفهمید اون چه بلایی سر من آورد؟ بغضم بی اختیار ترکید و این بار ادامۀ حرف هایم با هق هق‌گریه همراه شد. -الانم اگه آدم بی غیرتی بودم می گفتم گور پدرش،بذار هر گندی می خواد بزنه،ولی نمی تونم.دست خودم نیست،نمی تونم خیانت یه آدمو،اونم کسی که مثلا شوهرمه،ببینم و هیچی نگم. متوجۀ پوزخند مامان و خاله مهین به هم شدم،ولی دیگر چه فرقی می کرد.قیافۀ پدرم از غصه زار میزد.انگار تمام غم دنیا روی دوشش تلنبار شده بود.سرش را که بالا آورد چشم هایش اشک آلود و قرمز بود!صدایش انگار از ته چاه در می آمد. -من میدونم تو دروغ نمی گی بابا.من دختر خودمو بهتر از هر کسی می شناسم.اینم می دونم که چرا هر بالایی سرت اومده شکایتی نکردی،ولی این تو بمیری از این تو بمیریا نیست.دیگه نمی ذارم کسی اذیتت کنه بابا جون.اصلا شوهر کردن تو از اولشم اشتباه بود.مگه من مردم که تو محتاج یه لقمه نون اینو واون باشی.پاشو گریه نکن.تا به حال در مورد تو خیلی کوتاهی کردم،ولی بعد از این تلافی می کنم.بعد از این اگه کسی بهت بگه بالای چشمت ابرو با من طرفه.حالا می خواد ناصر باشه می خواد مهری باشه یا ایل و تبارش