eitaa logo
صالحین تنها مسیر
223 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
شش اعتقاد اصلی وهابیت ۱.تعمیر قبور اولیای الهی و ائمه شیعه کفر محسوب میشود ۲.مسجدسازی درکنار قبور صالحان شرک است ۳.بزرگداشت موالید و وفوت علی بن ابی طالب و فرزندانش کفر محسوب میشود ۴.تبرک آثار شیعه شرک است ۵.درخواست از اولیای الهی کفراست ۶.درخواست شفاعت از شافعین شرک است برای اولین بار فردی به نام ""ابن القیم"""درکتاب حکم به تخریب بنای بقیع داد درهشت شوال ۱۳۴۴هـ.ق حکم اجرا شد درحالیکه در آیه ۳۶سوره و آیه ۲۳شوری خداوند از اعلام جهانی نشانه های الهی میگوید و چه نشانه بزرگتر از ائمه و اهل بیت (ناخوادآگاه بغض گلوم گرفت و تو دلم گفتم بمیرم برای کریم اهل بیت که غریب مدینه است😢 ) در صحیح بخاری ج۲ موضوع ساخت بنا و مسجد کنار ائمه و صالحان توسط اهل سنت بیان شده است و در سایر منبع اهل سنت بیان شده عبارتند از •صحیح مسلم ج ۲ص ۶۸ •صحیح مسلم کتاب السمجد ج ۲ص ۳۶ دلیل شیعه برای مسجدسازی مسجد تنها برای ستایش خداست وحرم اولیای الهی برای توسل و زیارت است خداوند در آیات ۸سوره دهر ،۹۰انبیا به بزرگداشت موالید و وفات ائمه را ستایش می کنند و در آیات ذیل با نکات زیر اشاره میشود ۱.درخواست شفاعت همان درخواست دعاست (۸۵نسا،۱۹محمد،۲۸نوح ) ۲.درخواست از افراد شایسته یک امر مستحبی است (۱۰۳توبه،۶۴نسا) در آخر این تحقیق از راهنمایی های استاد محترمون حجت الاسلام مرتضی سلیمی قدردانی می کنیم با گفتن این حرف تمام جعمیت برام صلوات میفرستن وقتی پایین اومدم از پله ها متعجب شدم برادرعظیمی هم همراه حسن آقا اومده وا😳😳 این چیکار میکنه اینجا ┈┈••••✾•💞💞•✾•••┈┈• ... 💞
یاسر با سرعت دیوانه واری خیابونهارو پشت سر میذاشتم…مطمئن بودم تاالان کلی جریمه شدم…ولی ذره ای مهم نبود،تنهاچیزی که برام مهم بود الان،این بود که یه مشت بخوابونم توی صورت اون آشغال… به همون خیابون رسیدم…همون درب مشکی کوچیک…. دستموگذاشته بودم روی زنگ و برنمیداشتم…کسی جواب نداد..حدس میزدم چرا….به خودم مسلط شدم و مدل خودم زنگ زدم… بعداز چندثانیه در باز شدو قامت مسعود جلوی چشمام نقش بست… هولش دادم و وارد خونه شدم… دست خودم نبود،دلم میخواست دادبزنم _کووو؟کجاست این آشغال؟؟؟ +آروم باش،چته چی میگی _مسعود خفه شو.فقط بگو کجاست این تن لش،یاشار ++چییییه؟سر آوردی مگه ؟چته دادمیزنی وحشی.رم کردی به سمتش یورش بردم و هلش دادم تودیوار میخواست مقاومت کنه ولی امونش ندادم و انداختمش روزمین نفس نفس میزد… پوزخندی زدم و تو چشماش زل زدم و گفتم _دوروور مهسو ببینمت خونت حلاله یاشار.قید همه چیو میزنم و هرچی ازت میدونم رو میکنم…خودت خوب میدونی چقد برای تو یکی ترسناکم… باوحشت بهم زل زده بود +یکی به منم بگه چه خبره… نگاهی به مسعود انداختم و گفتم _به رییس بگو یاشار هوس تک روی کرده…هرکاری گفت انجام میدی… یکباردیگه نگاهی به اون آشغال انداختم و بالبخندی از سررضایت از خونه خارج شدم… مهسو مشغول سشوار کشیدن بودم که صدای در اومد… توجهی نکردم و به کارم ادامه دادم … به درک…به من چه که اومده خونه… هرچی دلش میخادمیگه،هرجور میخواد رفتارمیکنه،همیشه هم مقصر منم… لابدالان هم توقع داره برم پیشوازش مثل زن های خونه دار و خوب کتشو بگیرم بهش خسته نباشید بگم و… *خب خب دیگه ادامه نده،درضمن مهسوخانم اصلا کت تنش نبود که رفت…سویی شرت بود توچی میگی دیگه وجدان جان،حالا هرچی تنش بود…مهم نیس،مهم اون حرفاییه که زد… والا اه موهای منم چقد بلندن…اعصاب خوردکنا…سشوارکشیدنشون عذابه… سشوارکشیدن که تموم شد اتو مو رو درآوردم و به برق زدم و منتظر موندم تا گرم بشه… توی این فاصله هم ناخن هامو لاک زدم عادت داشتم وقتی حسابی اعصابم داغون بود یا ظرف بشورم یا به خودم برسم… الان که ظرف نبود و جناب بدعنق خان شسته بودشون پس به خودم میرسم تا چشمش دربیاد اصلا * اتوی موهام تموم شد،خودم رو توی آینه نگاه کردم و بوسی برای خودم فرستادم صدای دراتاقم اومد… اخمی کردم و گفتم _بفرما وارد اتاق شد و جلو اومد +اومدم اینو بت بدم بسته که دستش بود رو بهم داد،ازش گرفتم…یه سیمکارت اعتباری بود… _ممنون کمی مکث کرد و جلوتر اومد… همینجوری جلو میومد و من عقب میرفتم درهمون حال گفت +بابت حرفام و لحنم متاسفم…تو از یه سری چیزاخبرنداری..بابت اون بود.ببخشید _باشه،باشه بخشیدم…چرااینجوری میکنی حالا به دیوار خوردم…و حالا دریک قدمیم ایستاده بود… باوحشت بهش نگاه میکردم… جلوتراومدو پیشونیشوبه پیشونیم چسبوند وگفت…. ✍نویسنده: محیا موسوی 🍃کپی با ذکر صلوات...🌈 .*°•❤️❤️‍🔥⃝⃡✨💕❥•°*. .....◍⃟💖.....🌊⃟💙¦••
. 💛🥀💛🥀 🥀💛🥀 💛🥀 🥀 . بالاخره روز پنجشنبه شد... روز عقد مینا... روز عقد کسی که از بچگی تا الان فک میکردم قراره من کنارش روی اون سفره سفید بشینم 😔😔 کسی که همیشه فک میکردم قراره من اون تور سفید رو بعد بله گفتنش از صورتش بالا بزنم... کسی که همیشه فکر میکردم دختر رویاهای منه و قراره آیندم با اون ساخته بشه 😔 همون مینایی که یک عمر هر کاری کردم برای رضایت دل اون بود.. ولی الان رضایت دلش رو یک نفر دیگه به دست اورده.. الان یک نفر دیگه کنارش روی اون سفره نشسته... الان یک نفر دیگه بعد بله گفتن اون تور رو بالا میزنه 😔😔 الان یک نفر دیگه بعد عقدش میتونه دستهاش رو بگیره نه من 😭😭 همون دستهایی که تو بچگی اشکهای من رو پاک میکرد حالا باعث اشکام شده 😢 . . اولش گفتم نمیام و قرار هم نبود که اصلا برم ولی بعد از اینکه مامان اینا رفتن دیدم که نمیتونم اصلا تو خونه بشینم... انگار در و دیوار داشت من رو میخورد... مرور این خاطرات داشت حالم رو بهم میزد... باورم نمیشد😭 با خودم گفتم مجید بی عرضه..پاشو برو با گوشهای خودت بشنو بله گفتنش رو تا باورت بشه 😔😔پاشو برو بدبخت شدنت رو با چشمات ببین پاشو برو با چشمات ببین که کی دستش رو تو دستاش میگیره... برو با چشمات ببین که دیگه مینا مال توی بی عرضه نیست 😢 برو ببین تو لباس عروسش چقدر قشنگ شده 😭😭 پاشو برو... یه عمر خونه نشستی چی شد؟ پاشدم و لباسم رو پوشیدم و به سمت خونه مامان بزرگ حرکت کردم . جلوی در چراغونی بود😔😔 وقتی وارد شدم یکهو انگار دنیا روی سرم خراب شد😭 دیدن اون حیاط...اون حوض...اون گلها 😔😔 خالم و شوهر خالم انتظار دیدن من رو نداشتن و کلی متعجب شدن 😧😧 شاید میترسیدن که کاری کنم و مجلس رو بهم بزنم ولی نمیدونستن من ❤دست و پا چلفتی❤تر از این حرفام😔 . بزرگترها برای عقد رفتن توی خونه و چون جا کم بود یه عده تو حیاط موندن رفتم گوشه ی حوض نشستم صدای عاقد از تو میومد زل زده بودم به رنگ ابی حوض و اینکه با چه عشقی اونروز که قرار بود برگردن این حوض رو رنگ زده بودم 😭😭 صدای عاقد از تو میومد... دوشیزه خانم مینا قلب من تند تند میزد😥 خاطرات کودکی و دوتایی دویدن هامون دور همین حوض یادم میومد😔 اونموقع مینا جواب ها رو با بله میداد و الانم میخواد بگه بله ولی این بله چقدر فرق داره 😔 . صورتم رو اب زدم تا اشکام معلوم نشه😢 بعد از عقد با مامان و بابا رفتیم تا کادو رو بدیم. با دامادی که اصلا نمیشناختمش و عروسی که کاملا میشناختمش احوالپرسی کردم و تبریک گفتم. داماد بهم دست داد میخواستم بهش بگم مراقبش باش 😔😔 . .┄┅┄┅┄❥♥️•.❀.•♥️❥┄┅┄┅┄           ┄┅┄┅┄❥♥️•.❀.•♥️❥┄┅┄┅┄ 🥀 💛🥀 🥀💛🥀 💛🥀💛🥀