eitaa logo
صالحین تنها مسیر
222 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓پرسش: آیا رنگ خودکار مانع از صحت وضو است؟ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✅ پاسخ: اگر جرم داشته باشد، مانع است و باید برای وضو برطرف شود. ❗قابل توجه❗: آیت الله مکارم درباره جوهر خودکار به این نتیجه رسیده اند که جرم ضعیفی دارد و مانع از رسیدن آب به پوست نیست. ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 📝 فتوای آیات عظام: خامنه ای، سیستانی، مکارم 📗 منبع: فقه همراه، صفحه ۶٠ و ۶١ ⚜️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷 استاد پناهیان | علت بی حجابی دختران، بی احترامی مادران به پدران است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درآمدت را پاك كن تا دعايت مستجاب شود؛ زيرا هرگاه آدمى لقمه[اى حرام] به دهان خود ببرد تا چهل روز دعايى از او پذيرفته نمى شود 📚ميزان الحكمه جلد۴، صفحه۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️ بعضی از مردم فکر می‌کنن که خوب و بد بودن همه کارها بر اساس نیت و قصد ماست. 📛 درحالی‌که این‌طوری نیست. ✍️ فقط کارهای خوب این‌طوری هستن؛ مثلاً نماز رو به نیت خدا بخونی، می‌شه خوب و به نیت ریا بخونی، می‌شه بد. 🚫 اما گناهان مسئله‌شون فرق می‌کنه. 👈 دست‌دادن به نامحرم حرامه؛ هرچند قصد بدی هم نداشته باشی و یا حتی قصدت خیر باشه؛ مثلاً نخوای زن‌ دایی رو که دست دراز کرده، ضایع کنی. ✨ یا مثلاً شراب‌خوردن گناه داره؛ چه قصد خیر داشته باشی و چه قصد شر. 🧐البته هرچی فکر کردم، نفهمیدم چطوری می‌شه با شراب‌خوردن قصد خیر داشت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏رجبــ🌙ماه تـوبه‌ است... «يامُقيل العَثَرات»است... ای كه لغزشها را اقاله" میكنی🙂! اقاله "یعنی؛ اگر توبه کنیم طوری با ما معامله میكند که؛ گویا گناهی مرتكب نشده‌ايم! اگر با حضورقلبـ♥️ در قنوت ياسجده بگويید، توفيقاتی‌که‌گاهی‌باگناه‌سلب‌میشود(: بازمیگردد💫.... روز های پایانی ماه رجب لحظه هارا دریاب♥️ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 انتظار یعنی .... 🔵 انتظار یعنی‌اینڪه‌ببینی درجایگاهی‌ڪه‌هستی باتوانایی‌هایی‌ڪه‌داری چه‌ڪاری‌ازدستت‌برمی‌آید تابرای‌ (عج) انجام‌بدهی؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
قسمت(۲۱۳) #دختربسیجی صندلی روبروییش رو بیرون کشیدم و روش نشستم که با صدای کشیده شدن  صندلی روی زم
قسمت(۲۱۴) مامان دوباره با اخم نگاهش کرد ولی آوا با دلخوری گفت :مگه دروغ می گم؟!  یادت نیست موقع درست کردنش آرام از غذاهای سوخته اش و جریمه شدنشون  برامون گفت وخندیدیم تازه موقع خوردن شام هم انقدر گفتیم و خندیدیم  که یادمون رفت خورشته چقدر بیریخت شده.... آراد که ته ظرف رو در آورد و  بهش گفت دیگه از این کوفته فسنجون ندارین؟!  (یه قاشق از خورشت باقی مونده توی ظرف رو برداشتم و رو به آرام گفتم :دیگه از  این کوفته فسنجون ندارین؟!  آرام با لبخند و تعجب نگاهم کرد و گفت :تو هنوز هم میخوای؟!  _اگه باشه که آره!  آوا خندید و گفت :نگران نباش آراد! تو هر چقدر که بخوری باز برای فردا شبت  هم باقی میمونه! )  مامان رو به آوا توپید : گفتم بسه آوا!  برای اینکه خیال مامان رو راحت کرده باشم که خیال ندارم با حرفای آوا ناراحت  بشم و بدون خوردن شام از اونجا برم قاشق پر از برنج رو توی دهنم گذاشتم و  مشغول خوردن غذا شدم.  من دیگه عادت کرده بودم که با هر حرفی به یاد خاطر ه ای از آرام بیافتم و باید  به خودم یادآوری می کردم که آرامی نیست و من باید بدون او به زندگی ادامه  بدم. پشت میز کارم و روی صندلیم لم داده بودم و به ساعت روی دیوار که عجیب  عقربه هاش از هم سبقت گرفته بودن و حسابی صدای تیک تاکشون روی مخم بود نگاه میکردم.  من باید تا یک ساعت دیگه توی محضر آماده میبودم تا بین من و سایه صیغه خونده بشه.  بهرامی اینجوری برنامه رو چیده بود که ما ساعت یازده صبح توی محضر به هم محرم بشیم و من از دفتر محضر، سایه رو به آرایشگاه ببرم و بعد از ظهر برای رفتن به آتلیه و گرفتن عکس هم به دنبالش به آرایشگاه برم و از اونجا با هم به  سالن برگزاری جشن بریم و من هم بدون چون و چرا هر چه را که گفته بود قبول  کرده بودم!  چون فقط می خواستم این بازی مسخره زودتر تموم و بازی من شروع بشه!تا بتونم انتقامم رو از همه شون بگیرم!  با خودم شرط کرده بودم که سخت و بی رحم باشم و بی رحمانه انتقامم رو از این زمونه ی بی رحم بگیرم.  با کلافگی از جام برخاستم و با قدمهایی محکم به سمت مبل جلوی میز رفتم و کتم رو از روی پشتیش برداشتم و تنم کردم.  سوئیچ رو از روی میز برداشتم و آماد ه ی رفتن شدم که با شنیدن صدای زنگ گوشیم یادم اومد گوشیم رو برنداشتم و برای برداشتنش و جواب دادن به کسی که  پشت خط بود برگشتم و جواب بابا رو دادم:
قسمت(۲۱۵) _سلام بابا.  _آراد یه خبر خوب برات دارم!  از بی مقدمه حرف زدن بابا متعجب شدم و با خودم گفتم مگه دیگه توی این دنیا  خبر خوبی هم میتونه وجود داشته باشه!  چیزی نگفتم که بابا خودش ادامه داد : آراد دیگه لازم نیست بری محضر!  با عصبانیت گفتم : بابا شما که نمی خوای بگی سهام شرکت رو فروختی؟!  _نه! میدونی الان کیو دیدم ؟  نفسم رو کلافه بیرون دادم که باز هم خودش ادامه داد: من همین الان زند رو دیدم  که به دیدنم اومده بود.  _زند؟!  _آره! زند! توی این مدت که جوابمون رو نمی داده خارج از کشور بوده و از کارای  پسرش خبر نداشته!  امروز اومد اینجا و گفت تازه بعد رسیدنش و دیدن اوضاع خراب شرکتشون فهمیده  که پسرش چیکار کرده و قراره ده درصد از هفتاد درصد سهام شرکتشون رو به  بهرامی واگذار کنه که خب زند زود متوجه شده جلوش رو گرفته!  _یعنی این پسره انقدر دیوونه است؟! _قبلا شنیده بودم پسره نرمال نیست و یه مقدار خُله که کلا تعطیله!  _خب پس .....  _من الان دارم میرم پیش نارفیقم تا تف کنم توی صورتش! تو هم همون  شرکت بمون و به سعیدی بگو جنسا رو بار بزنه!  بابا زودتر از من تماس رو قطع کرد و من که دیگه خون به مغزم نمی رسید با  عصبانیت و با کشیدن دستم روی میز همه ی وسایل روی میز رو روی زمین  ریختم و دادم زدم:آخه چرا؟!... چرا؟  روی زمین و وسط وسایل پخش شده زانو زدم و جسم توی دستم رو محکم فشار دادم و از سوزشی که کف دستم احساس کردم لذت بردم و بیشتر توی دستم فشارش دادم که در همین حال مش باقر با نگرانی وارد اتاق شد و به سمتم اومد و  با دیدن حال خراب و دست خونیم گفت :آقا شما حالتون خوبه؟!  سرم رو بالا گرفتم و بهش نگاه کردم!  نمی دونم توی نگاهم چی دید که نگاهش مضطرب شد و با ترس نگاهم کرد.  شیء توی دستم رو به زمین کوبیدم و گفتم : خدا چی رو میخواست بهم ثابت کنه مش باقر؟!  اینکه به راحتی میتونه من رو زمین بزنه؟ بی توجه به دست خونی و سوزش شدیدش شیء رو یه طرف پرت کردم و داد  زدم: آره من زمین خوردم! زمین خوردم خدااااا!  دستام رو روی زمین تکیه گاهم کردم و سعی کردم با نفسهای تند و عمیق خودم رو  کمی آروم کنم که مش باقر دستم رو گرفت و گفت :آقا چیکار می کنین؟ دستتون  داغون شد.  دستم رو محکم مشت کردم که قطر ه های خون بیشتری روی زمین چکید و مش  باقر با عجله از اتاق خارج شد و لحظه ای بعد خانم رفاهی و به دنبالش مش باقر با  بتادین و باند و پنبه وارد اتاق شدن و خانم رفاهی با نگرانی گفت :اینجا چه اتفاقی  افتاده؟ دستتون چی شده؟  مش باقر روبه روم نشست و گفت : شیشه دستشون رو بریده!  همونجور که نشسته بودم به میز کار تکیه دادم و ساق دست سالمم رو روی زانوم  گذاشتم و مش باقر مشغول شست وشو ی دست زخمیم و پانسمانش شد .  از شدت سوزش دستم ، چشمام رو محکم بستم ولی این سوزش بیش از حد رو  دوست داشتم و برام لذت بخش بود چون باعث می شد برا ی لحظه ا ی هم که شده سوزش قلبم یادم بره .  با تموم شدن کار مش باقر و باند پیچی شدن دستم روی صندلیم نشستم و رو به  خانم رفاهی که روبه روم وایستاده بود و با دلسوزی نگاهم می کرد گفتم : خانم  رفاهی شما می تونی تا یه مدت که بتونم برای پرهام جایگزین پیدا کنم کار او رو  هم انجام بدی؟!
قسمت(۲۱۶) _فعلا که کارای حسابداری خیلی کم شده فکر کنم که بتونم!  _ولی از امروز دیگه روزهای پر کاری رو در پیش داریم!  _چقدر خوب! خوشحالم که این رو می شنوم! ولی آخه چطوری؟!  _زند خودش از مسافرت برگشته و قراره همه ی جنسا رو یک جا بخره!  _مگه پسرش با وکالت از او و با اطلاعش قرار داد و فسخ نکرده بود؟  _نه! سر خود این کار رو کرده!  _پسره ی سادیسمی دیوونه! آرام گفته بود که دیوونه است و هیچی بارش نیست.  با شنیدن اسم آرام اخمام ناخوداگاه توی هم رفت و گفتم : چطور؟!  _چیزه.... هیچی! فقط قبلا درموردش یه چیزایی از آرام شنیدم! اینکه از لحاظ  روانی مشکل داره و باباش سعی داره این مشکل رو از بقیه پنهون نگه داره!  _او از کجا می دونست؟!  _اون اوایل که آرام به شرکت اومده بود این پسره ازش خاستگاری کرد و وقتی  جواب رد شنید روی دنده ی لج افتاد و چند باری مزاحم آرام شد! آرام می گفت از توهین کردن به دیگران لذت می بره و کارایی می کنه که یه آدم عادی و نرمال انجامشون نمی ده.  _فعلا که همین دیوونه ی سادیسمی اوضاع ما رو بهم ریخته!  _من شنیدم اوضاع شرکت خودشون خیلی بدتره و این کار فقط از اون بر میاد!  _امروز اصلا حالم خوب نیست ولی فردا با زند ملاقات می کنم و توی جلسه ی  ساعت یازده در مورد کارایی که باید انجام بدیم حرف میزنیم.  _پس فعلا با اجازتون من از حضورتون مرخص میشم.  سری تکون دادم و خانم رفاهی از اتاق خارج شد و من خسته تر از همیشه سرم رو روی میز گذاشتم که صدای زنگ گوشیم بلند شد.  با دیدن شمار ه ی سایه لبخند بد جنسانه ای زدم و جوابش رو دادم که با گریه  سرم داد زد : تو به چه حقی این کار رو با من کردی؟!  _من کاری با تو نکردم اون بابای احمقت کرد که به خیال خودش می خواست آبرو ی رفته ات رو با نقشه ی احمقانه اش بهت برگردونه!  _خفه شو! آراد تو یه عوضی ای که فقط بلدی با احساس آدما بازی کنی!  _تو هم یه دختر عوضی و احمقی! تو فکر کردی اگه من باهات ازدواج می کردم  به پات می موندم؟ نه خیر من قصد داشتم خیلی زود از شرت خلاص بشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🍃آیت الله ناصری : کسی نیست بگوید خدا را دوست ندارم همه دوست دارند امّا شرط دوست داشتن تبعیت است اگر واقعا خدا رو دوست داری به احترامش گناه نکن.
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ من شک دارم به همه چیز! ✘ کشور اسلامی که در دستگاه‌هاش اینهمه فساد هست، آیا نباید به اسلامش شک کرد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 از مقام خدا خائف باشید. 🍂 🔶وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (الرحمن/۴۶) ⚡️ترجمه : و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ (بهشتى) است. ❌امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس باور كند كه خداوند او را مى بيند و هر چه بگويد مى شنود، و اين ايمان، او را از كارهاى زشت بازدارد، پس او همان كسى است كه از مقام خداوند خائف بوده و نفس خود را از هوس باز داشته است. 💥شرط ورود به بهشت، این است که اولاً انسان، به جلوه های ربوبیت و مدیریت خدا در زندگیش توجه کند تا کمی به عظمت مقام خداوند پی ببرد و آنگاه در دلش خوفی ایجاد شود که موجب دقّت در رفتار و گفتار، و پيشگيرى از وقوع جرم و گناه شود. 🍁(آیات ١ تا ٣٠ سوره الرحمن، انسان را به جلوه های ربوبیت خدا متوجه می کند.)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احادیث همچون دارویی که موجب بهبودی می شود / آیت الله بهجت ( ره) 🌺🌺🌺 ✅ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: سه چیز است که هرکه دارا باشد، منافق است اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و گمان کند که مسلمان است: ▫️ کسی که اگر امین دانسته شود، خیانت کند، ▫️ اگر حرف زند دروغ گوید، ▫️ و اگر وعده کند خلاف نماید. 📚 وسائل‌الشیعه، ج۱۵، ص۳۴۰ 💠💠 📖📚مطالعه روزانه معراج السعاده و کتاب جهاد بانفس •┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا