📘#داستانهایبحارالانوار
💠گنجینههای عمر انسان
🔹پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:
روز قیامت به روی بندگان خدا، به تعداد ساعات شبانه روزی عمرش بیست و چهار گنجینه در یک ردیف باز میگردد.
برخی شادی آفرین بعضی وحشت انگیز و برخی دیگر حسرت آور.
🔹اول در گنجینه ای را برایش میگشایند، که درون آن را پر از نور میبیند چنان شادی و خوشحالی به او دست میدهد که اگر شادی او را میان اهل جهنم قسمت کنند، از خوشحالی درد آتش دوزخ را فراموش میکند.
✔️این گنجینه همان ساعتی است که در آن به عبادت و کارهای نیک پرداخته است.
🔹سپس در گنجینه دومی را بر او باز میکنند، که بسیار تاریک، ظلمانی بدبو و وحشتناک است، با مشاهده آن، چنان ترس و وحشت او را فرا میگیرد که اگر آن هول و هراس را بین اهل بهشت تقسیم کنند نعمتهای آن، برایشان ناگوار میگردد.
✔ این گنجینه، همان ساعتی است که در آن به گناه و معصیت مرتکب شده است.
🔹پس از آن گنجینه دیگری را برایش میگشایند، که خالی است، و در آن
چیزی نیست که از آن شاد شود و نه چیزی هست که از آن غمگین گردد.
✔️ این همان ساعتی است که در آن خواب بوده، یا در غفلت به سر برده و یا کارهای مباحی را انجام داده است. از تهی بودن آن گنجینه بسیار حسرت خورده و پشیمان میشود که چرا سهل انگاری کرده و چنین فرصتهایی را از دست داده است، در صورتی که میتوانست این گنجینه را نیز پر از اعمال نیک و نور کند. و همین حسرت و پشیمانی بر او بس است.
و از این رو خداوند روز قیامت را روز حسرت نامیده است.
📚 بحار: ج ۷، ص: ۲۶۲
✅ سلیل خاتم
https://eitaa.com/joinchat/3913416992C2e25963835
📘#داستانهایبحارالانوار
💠برخورد پسندیده
🔹یکی از خویشان امام زین العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزاگویی گشود، حضرت در پاسخ او چیزی نگفتند.
هنگامی که مرد از پیش حضرت رفت امام به اصحاب خود فرمودند:
"آنچه را که این مرد گفت، شنیدید. اکنون دوست دارم، همراه من بیایید تا نزد او برویم و جواب مرا نیز به او بشنوید."
عرض کردند: حاضریم، ما دوست داشتیم شما هم همانجا پاسخ ایشان را بگویید و ما هم آنچه میتوانیم به او بگوییم.
🔹سپس امام نعلین خویش را پوشیدند، به راه افتادند. در بین راه این آیه را میخواندند:
"والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین."
🔹راوی میگوید: وقتی رسیدیم به خانه آن مرد، او را صدا زدند و فرمودند:
"به او بگویید علی بن الحسین با تو کار دارد."
🔹مرد همین که متوجه شد امام زین العابدین علیه السلام آمده است در حالیکه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بیرون آمد و یقین داشت آن جناب برای تلافی جسارتهایی که از او سر زده آمده است.
🔹امام فرمودند:
"برادر! چندی پیش نزد من آمدی و آنچه خواستی به من گفتی. اگر آن زشتیها که به من گفتی در من هست، هم اکنون استغفار میکنم و از خداوند میخواهم مرا بیامرزد و اگر آن چه به من گفتی در من نیست، خداوند تو را بیامرزد."
🔹راوی میگوید: آن شخص سخن حضرت را که شنید پیش آمد و پیشانی امام را بوسید و عرض کرد:
آری! آن چه من گفتم در شما نیست و من به آن چه گفتم سزاوارترم.
📚آل عمران،آیه ۱۳۴
بحار ج ۴۹، ص۵۴
✅ سلیل خاتم
https://eitaa.com/joinchat/3913416992C2e25963835
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅