eitaa logo
سالن مطالعه
197 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 مهدی‌گرایی افراطی میراث تذکر: در این تحقیق، واقعه الله‌داد و پدیده یهودیان جدیدالاسلام مشهد از منظر تأثیر آن بر تحولات پسین و امروزین ایران مورد بررسی قرار گرفته است. قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10011 🔹خانه ملا مهدی ایستگاه ارتباطی مهمی به‌شمار می‌رفت در منطقه‌ای استراتژیک و در زمانی که سراسر منطقه در بحرانی بزرگ به می‌برد. دورانی است که سروان آرتور کانالی، افسر اطلاعاتی کمپانی هند شرقی بریتانیا، همو که بعدها امیر بخارا به دارش آویخت و جوزف ولف به جستجویش رفت، آن را «بازی بزرگ» [۱۷] نامید این نام، از طریق رمان «کیم» [۱۸] اثر رودیارد کیپلینگ، «پیامبر امپریالیسم بریتانیا»، [۱۹] در تاریخ ماندگار شد. 🔹مسئله محوری در «بازی بزرگ» رقابت دو امپراتوری بریتانیا و روسیه بر سر استیلا بر آسیای میانه است. 🔹به‌نوشته ملکم یاپ، در سال‏‌های ۱۷۹۸- ۱۸۳۸ ایران نقش اصلی را در سیستم دفاعی کمپانی هند شرقی داشت و «به ‏نظر می ‏رسید اتحاد هند بریتانیا و ایران سدّی غیرقابل عبور در برابر هرگونه تهاجم محتمل [روسیه] به هند فراهم ساخته است.» [۲۰] 🔹در سپتامبر ۱۸۲۸، اندکی پیش از ورود ولف به مشهد، لرد النبورو در رأس هیئت نظارت بر امور هندوستان جای گرفت. این همان نهادی است که بعدها به وزارت امور هندوستان [۲۱] بدل شد. النبورو خواستار تحریک ایران به جنگ با روس ‏ها بود ولی دوک ولینگتون، به تأثیر از نظرات دوست قدیمی ‏اش سِر جان ملکم، وی را از این نظر منصرف کرد. 🔹به ‏نظر ولینگتون، کمک بریتانیا باید به ایجاد ارتشی کوچک محدود می‌شد که تنها امنیت داخلی ایران را تأمین کند نه این‌که ایران توان تهاجم یا مقابله با تهاجم خارجی را بیابد. نظرات ولینگتون – ملکم در کارپایه النبورو قرار گرفت. او ایران را تشویق می‏‌کرد که تنها یک نیروی نظامی کوچک و منضبط برای تأمین امنیت داخلی تشکیل دهد نه بیش‌تر. 🔹النبورو حتی برای خرید سلاح‌های کوچک به عباس میرزا پیشنهاد وام داد. او به بنتینک، فرمانفرمای هندوستان، نوشت: "خطر واقعی در اشغال ایران به دست روسیه نیست، در این است که روسیه چنان نفوذی در ایران بیابد که از منابع آن به سود خود بهره برد." و به ولینگتون ‏نوشت: "روسیه می‌خواهد از ایران به‌عنوان جای پایی برای تهاجم به هند استفاده کند." [۲۲] 🔹سِر جان مک‌دونالد، [۲۳] وزیر مختار بریتانیا در ایران در زمان جنگ دوّم ایران و روسیه، که از خویشان سببی سِر جان ملکم بود و با ملکم نظرات مشترک داشت، در نامه ۵ ژانویه ۱۸۳۰ عباس میرزا را «شیطانی بی‏‌وجدان» ‏خواند که «اتکاء بر او احمقانه است.» [۲۴] 🔹سفر سال ۱۸۳۱م - ۱۲۰۹ش عباس میرزا، نایب‌السلطنه، به خراسان رضایت بریتانیا از وضع ایران را به شدت متزلزل کرد. سفر جوزف ولف به مشهد در این زمان بود. به‏ نوشته یاپ، سِر جان کمپبل، [۲۵] وزیر مختار بریتانیا در ایران، اطلاعاتی جسته و گریخته به دست آورد که احساس خطر را در او برانگیخت. کمپبل به این نتیجه رسید که هدف واقعی سفر عباس میرزا به خراسان تصرف هرات است. او در اواخر سال ۱۸۳۱ کوشید تا عباس میرزا و وزیرش، میرزا ابوالقاسم خان قائم ‏مقام فراهانی، را از تصمیم ‏شان منصرف کند ولی موفق نشد. 🔹دردآورتر برای بریتانیا این بود که اینک «قهرمان» قشون عباس میرزا نه افسران انگلیسی که یک «ماجراجوی» لهستانی به ‏نام بوروسکی بود که اخیراً به اردوی ولیعهد پیوسته و به ‏زعم انگلیسی‌ها مأمور روس ‏ها بود. درباره این بوروسکی و رابطه عجیب او با ولف در آینده سخن خواهم گفت. 🔹در تابستان ۱۸۳۲ عباس میرزا حرکت خود به سوی هرات را از سر گرفت و کمپبل با اعزام دکتر جان مک‏نیل به اردوی او باز کوشید تا وی را منصرف کند. مک‏نیل محتمل می‏ دانست هرات به دست عباس میرزا فتح شود و به زودی نفوذ ایران تا قندهار امتداد یابد. بدین سان، سیطره مشترک ایران و روسیه بر افغانستان تأمین می ‏شد. [۲۶] 🔹حکومت هند بریتانیا تمهیدات متعدد برای مقابله با تهاجم ایران به شرق اندیشید. [۲۷] سرانجام، در سال ۱۲۴۹ ق. عباس میرزا پسر خود، محمد میرزا (محمد شاه قاجار)، را به همراه میرزا ابوالقاسم خان قائم‌مقام و پانزده هزار نیروی نظامی روانه هرات کرد. مع‌هذا، «بخت» یار کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. درست در این مقطع حساس از تاریخ ایران و منطقه، عباس میرزا به علت ورم کلیه به سختی بیمار شد و در شب ۹ جمادی‌الثانی ۱۲۴۹ ق./ ۲۴ اکتبر ۱۸۳۳ م. در مشهد درگذشت. نایب‌السلطنه فقید در این زمان تنها ۴۷ سال داشت. او را در حرم امام رضا (ع) دفن کردند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/10108 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸🍃 🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۴۰م؛ تماس که می‌گرفتیم من و بچه ها اصرار می‌کردیم می‌خوایم به سوریه بیاییم مثل گذشته می‌گفت" "اگه لازم باشه می‌گم بیاین" نسبتی معکوسی بین رفتن ما با شرایط سوریه بود. او در بحرانی‌ترین وضعیت از ما خواست به سوریه برویم حالا که حرم نسبتاً امن شده بود، چندان تمایلی به رفتن ما نداشت. این رفتن یا نرفتن در نگاه حسین دلیلی عاشورایی داشت. همان دلیلی که برای رئیس جمهور سوریه از بردن ما به دمشق بیان کرده بود: «من شیعه و پیرو حسین بن علی هستم. امام حسین (ع) در سخت ترین شرایط خانواده‌اش را به کربلا برد من هم در شرایط بحرانی دمشق خانواده‌ام را آوردم.» ماه صفر و شنیدن روضه‌های حضرت زینب گویی با کاروان اسرای کربلا همراهم کرد حتی فراتر از همراهی با کاروان خودم را همرزم و همراه حسین به دفاع از حرم می‌دیدم تماس که می‌گرفت احوال بچه‌ها را می‌پرسید و من احوال حرم را یک روز خانم حاج آقا سماوات از همدان زنگ زد و گفت: "پروانه خانم! عروسی دخترم فاطمه است. شما دعوتید به حسین آقا هم زنگ زدم ایشون هم گفت سعی میکنم بیام" راستش تعجب کردم چند ماه از رفتن حسین به دمشق می‌گذشت بارها من و بچه‌ها اصرار کردیم که «دلمون تنگ شده، بیا.» و جواب شنیدیم که "سرم شلوغه نمی‌تونم بیام" موعد عروسی رسید و ظهر همان روز حسین با یک پرواز از دمشق به تهران آمد گفتم: «باورم نمیشه اومده باشی.» گفت: «بچه های حاج آقا سماوات مثل بچه‌های خودم هستن. باید می‌اومدم.» بچه ها از دیدن حسین به وجد آمده بودند رفتن با او به عروسی این شادی را دو چندان می‌کرد جالبتر اینکه عروسی دختر دکتر باب الحوایجی نیز همان شب بود از تهران به همدان رفتیم توی هر دو مراسم شرکت کردیم رفقای حسین از دیدنش سیر نمی‌شدند همه می‌دانستند که مدتی است به سوریه رفته ولی کسی جز ما نمی‌دانست که او همین امروز از سوریه آمده است. فقط دلمان خوش بود که حداقل یک هفته پیش ماست اما خیلی زود این شادی نیم‌روزه تمام شد همان شب حسین گفت: "بریم تهران!" بچه‌ها جا خوردند. با تعجبی که چاشنی ناراحتی داشت پرسیدم: «چرا این قدر زود؟!» گفت: «فردا با یه پرواز ترابری باید برگردم دمشق.» غمی به مراتب سنگین‌تر و بیشتر از این شادی نیم‌روزه به دلم نشست اما دم برنیاوردم مبادا بچه‌ها غصه بخورند و به پدرشان اعتراض کنند حتی برای اینکه زهر این غم را بگیرم برای حمایت از او گفتم: «با این مشغله‌ای که شما داری یه روزم غنیمته.» کسی حرفی نزد بچه‌ها هنوز گرم لحظات حضور بودند. فردا صبح وقت بدرقه؛ دور از چشم بچه‌ها گفتم: "مثل یه خواب بود! کوتاه ولی شیرین! حیف زود تموم شد." 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃 🤲 🔴🔵 فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه 💐 از علیه‌السلام: 🔹 هنگامی که شام پنج‌شنبه و شب‌جمعه فرا می‌رسد، فرشتگانی از آسمان نازل می‌شوند که به همراه خود قلم‌هایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمی‌کنند. 📚 من لا یحضره الفقیه،ج۱ ص۴۲۴ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
دلتون ڪھ گرفت... برید سراغِ رفقاۍ آسمونی‌تون ...💔 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee