May 11
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#جریانشناسی_بنیامیه
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1285
📒 قسمت ششم
ح. سهیلی پس از نقل ماجرایی که پس از این خواهد آمد، مینویسد:
«نسب امیه نیز، خود بحثی جدا دارد که تمامی نسل وی را درگیر میکند و آن اینکه وقتی به سفینه، غلام امسلمه گفته شد:
بنیامیه ادعا دارند که خلافت به آنها میرسد؛ پاسخ داد:
“…آنها فرزندان زرقاء هستند و پادشاه هستند [نه خلیفهی رسولالله (ص)]، آن هم از بدترین پادشاهان”». (۴۴)
سهیلی در ادامه میافزاید: «گفته میشود زرقاء، همان مادر امیة بن عبد شمس است که نام اصلی او ارنب بوده. اصفهانی در کتاب «الأمثال» او را یکی از پرچمداران دوران جاهلیت بهشمار آورده است.» (۴۵)
۴) اتهام فرزندخواندگی در نسل امیه
گذشته از امیه، دربارهی چند تن از افراد تیرهی وی نیز ادعای فرزندخواندگی یا زنازادگی و شامی بودن، مطرح است.
این تعدّد، یا در همهی موارد راست و درست است! که دلیلی آشکار بر اتهام امیه بهشمار میآید؛ یا اینکه همهی این موارد اشاره به یک مورد اساسی دارند که در اینصورت، اساسیترین مورد، اتهام امیه است.
فرض سوم این است که تمامی این موارد به این نیّت ساخته شده است که اذهان را از متهم اصلی پرونده، یعنی امیه، دور سازند! در هر حال، موارد یاد شده عبارتند از:
الف. ابوعمرو بن امیه
پس از آنکه امیه ده سال به شام رفت، گفته میشود همانجا ابوعمرو را به فرزندخواندگی گرفت؛ درحالیکه نام اصلی او ذکوان و اهل صَفّوریّه بود.
پس از مرگ امیه، زن وی به ابوعمرو رسید و در نتیجهی آن، ابان که همان ابومعیط باشد زاده شد! (۴۶)
از ابنکلبی نقل شده است: «امیه به شام رفت و ده سال آنجا ماند. روزی با کنیزی یهودی از اهالی صفوریه به نام تریا که همسری یهودی از همان شهر داشت، همبستر شد و ذکوان به دنیا آمد.
امیه، مدعی این نوزاد شد و او را به فرزندخواندگی گرفت و ابوعمرو نامید و به مکه آورد.
به همین خاطر است که رسولالله (ص) به عقبه، آن روز که دستور کشتنش را داد، گفت: تو یهودی و اهل صفوریه هستی.» (۴۷)
وقتی معاویه از ثور بن تلده که عمری طولانی داشت، پرسید:
کدامیک از اجداد مرا دیدهای؟
پاسخ شنید:
امیه را دیدم که کور شده بود و بردهاش ذکوان او را راه میبرد.
معاویه نهیب زد:
ساکت شو! ذکوان، پسر او بود.
ولی پاسخ شنید:
این را شما میگویید! (۴۸)
همچنین از صاحب کتاب «المثالب» نقل شده:
ابوعمرو، بردهی امیه و نامش ذکوان بود که امیه او را به فرزندخواندگی گرفت.
دغفل نسّابه، وقتی با پرسش معاویه روبهرو شد که:
از بزرگان قریش چه کسانی را دیدهای؟
گفت: عبدالمطلب و امیة بن عبدشمس را دیدهام. معاویه از او خواست آن دو نفر را برایش توصیف کند.
دغفل گفت: عبدالمطلب، سفید بود و قامتی کشیده و صورتی نیکو داشت و در پیشانیش نور نبوّت و جلال و عزّت حکومت، دیده میشد.
ده پسر که هریک مانند شیر بیشه بودند گرد او را گرفته بودند.
معاویه گفت: امیه چطور؟
دغفل گفت: پیری کوتاهقد و لاغراندام و کور بود که بردهاش ذکوان او را راه میبرد.
معاویه گفت: ساکت! او پسرش ابوعمرو بود!
دغفل پاسخ داد: این ادعای شماست! آنچه من میدانم همانی است که به تو گفتم! (۴۹)
ابویقظان هم گفته است: «مردم گمان دارند که امیه بردهای بهنام ذکوان داشت که او را ابوعمرو نامید و جانشین خود کرد.
آمنه، همسر امیه هم بعد از مرگش به ابوعمرو رسید!» (۵۰)
امام حسن (ع) نیز در مجلس معاویه و در پاسخ ولید بن عقبه، فرمود: «تو را به قریش چه؟! تو زادهی بردهای اهل صفوریه بهنام ذکوان هستی!» (۵۱)
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1308
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#حزب_شیطان_در_جنگ_دوم_اروپایی
قسمت پنجم
با اقبال بخش بزرگی از مردم جهان به الگو و شیوهی زندگی آمریکایی، تنها یک مشکل باقی ماند:
"انسانهایی که نه لزوماً از سر دینداری و نه حتی لزوماً از سر انسانیت و دفاع از مظلوم، بر سنّتِ مبارزه باقی مانده بودند."
این انسانها و کشورها اگر مهار نمیشدند، میتوانستند برای طرح شیطان خطری جدّی بهشمار آیند.
در اینجا نیز رویِ دیگر حزب شیطان که اینک شوروی نامیده میشد، به کمک آمد.
الگوی مارکسیسم الگویی بود ویژهی این گروه که در عین حال با نفی دین و مخدّر دانستن آن برای تودهها، ضرری برای حزب شیطان ایجاد نمیکرد.
شوروی در رقابتِ ظاهری با آمریکا، هر کشوری را که جذب کرده بود، نهایتاً در پایان کار به کیسهی شیطان میریخت و هر دو طرف شادمان بودند که بدینترتیب یک نفر نیز سهمِ دینِ خداوند نخواهد شد.
جهان به سرعت تبدیل به دو قطب شد و دوران جنگی زرگری به نام جنگ سرد آغاز گشت.
در شبهجزیره کریمه، همانجایی که چندی پیش حزب شیطان آخرین امپراتوری اسلامی را از بین برده بود، و شاید به یاد و یمن آن واقعه، در سال ۱۹۴۵ در کنفرانسی سرّی بهنام یالتا، روزولت، چرچیل و استالین بهعنوان سران سه کشور شیطانی و صهیونیست گرد هم آمدند و جهان را به دو بلوکِ بهظاهر متخاصمِ شرق و غرب تقسیم نمودند.
آمریکا و بلوک غرب، از آنجا که اصل بود، جهان اول نام گرفت، و شوروی و بلوک شرق نیز به تبع آن، جهان دوم.
مردم ستمدیدهی جهان نیز که عمدتاً در آسیا و آفریقا ساکن بودند، از آن پس جهان سومی خوانده شدند.
سالها تلاش شد تا اصطلاح جهان سوم، پیامآورِ عقبماندگی و خودباختگیِ مردم این سرزمینها باشد و آنان را از هرگونه تحرّک و اعتماد بهنفس باز دارد.
این گروه در طول دورانِ جنگ سرد به سوی یکی از دو الگو، بهویژه الگوی آمریکایی سوق داده میشدند.
مخالفت با این طراحی از همان ابتدا در میان برخی ملل دنیا شکل گرفت و موج اول زمامدارانِ مخالف آمریکا در ۱۹۵۵ بر سر کار آمد.
جمال عبدالناصر از مصر، احمد سوکارنو از اندونزی و جواهر لعل نهرو از هند، اساسِ “غیرمتعهدها” را گذاشتند و اعلام کردند که به هیچیک از دو قطب استعمارگر نخواهند گروید.
در ادامه، مارشال تیتو و فیدل کاسترو نیز به آنان پیوستند.
این گروه علیرغم توطئههای آمریکا، همچنان در حال حاضر به فعالیت خود ادامه میدهد و توانسته است بر تعداد اعضای خود بیفزاید.
حمایت این گروه از جمهوری اسلامی ایران در مجامع بینالمللی از جمله آژانس بینالمللی انرژی هستهای در خصوص پرونده ایران از جمله اقدامات آنان است.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1310
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📘📒📗📘📒📗
📗 فرنگیس
( #خاطرات_فرنگیس_حیدریپور )
🖋قسمت نوزدهم
شوهرم برادری داشت به اسم قهرمان که کارش آهنگری و تعمیر وسایل بود. قهرمان و زنش ریحان هم توی حیاطی که ما زندگی میکردیم، بودند. یک اتاق برای زندگیشان داشتند و اتاق دیگر، مغازۀ قهرمان بود. آدم باهوشی بود. همه چیز توی مغازهاش پیدا میشد؛ از پیچ و مهره گرفته تا وسایل مختلف. همه چیز درست میکرد؛ از وسایل چوبی تا وسایل فلزی و
و تفنگ.
وقتی برای اولین بار مغازهاش را دیدم، خوشحال شدم و پرسیدم: «کاکه قهرمان، کارها را به من هم یاد میدهی؟»
خندید و گفت: «این کارها مردانه است، دختر! من تفنگ میسازم، آهنگری میکنم... کارهایی که انجام میدهم، سخت است.»
اصرار کردم و گفتم: «من دوست دارم یاد بگیرم.»
در حالی که توی تنورش میدمید و مشغول درست کردن نعل اسب بود، گفت قبول اگر دوست داری کار یاد بگیری، هر چند وقت یک بار بیا.»
از آن به بعد، کار روزانهام که تمام میشد، میرفتم وردستش میایستادم. مثل شاگرد، جلوی دستش کار میکردم. علیمردان هم نگاه میکرد، لبخند میزد و میگفت: «شاگرد خوبی هستی تو! خوب داری یاد میگیری.»
به قهرمان کمک میکردم که تفنگ بسازد. کنارش مینشستم و به دستهایش نگاه میکردم. به من میگفت: فلان وسیله را بده دستم. وسیله را که میگرفت، دوباره مثلا میگفت پیچگوشتی را بده. آنقدر سرش به کارش گرم بود که سر بلند نمیکرد.
درست کردن تفنگ خیلی لذت داشت. از وقتی که دستۀ آن را میساخت، تا وقتی که لولهاش را درست میکرد، من یک لحظه هم از کنار دستش دور نمیشدم. علاقۀ زیادی به درست کردن تفنگ داشتم. چون قهرمان شکارچی هم بود، خودش از تفنگهایش در وقت شکار استفاده میکرد.
دستۀ تفنگها از چوب بود. من چوبها را خوب صاف میکردم و میدادم دستش. لولۀ تفنگها را هم با مهارت میساخت. آنقدر خوب میساخت که فکر میکردی این تفنگها را توی کارخانه ساختهاند.
یک روز پدرم که آمده بود به ما سر بزند، به قهرمان گفت: «یک تبر تیز و خوب برایم میسازی؟ یک تبر که با آن چیلی بشکنیم و برایمان درست و حسابی کار کند.»
قهرمان گفت: «چرا که نسازم!»
بعد با شوخی ادامه داد: «دخترت فرنگیس شاگرد من است و دارد یاد میگیرد. تبر را با فرنگیس میسازیم.»
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۷۷
بچه همسایه انگشت کرده تو دماغش بهش نگاه کردم گفتم:😊
تو مهدکودک چی بت یاد دادن؟؟
برگشته میگه: به تو چه؟! تو دانشگاه بت یاد ندادن تو کار دیگران دخالت نکنی؟؟
ولی خداییش دیدم راس میگه 😶😂
*به نام خدای عیب پوش*
*سلام*
*خداوند ستار العیوب در قرآن میفرمایند*
*يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا....لَا تَجَسَّسُوا*
*سوره حجرات بخشی از آیه 12*
*ای کسانی که ایمان آورده اید....در [کارهای یکدیگر] تجسس نکنید...*
*-یکی از خصلتهای ناپسندی که گاهی افراد دچار آن میشوند، سرک کشیدن در زندگی دیگران و یا تجسس در ویژگیهای شخصیتی آنهاست. این ویژگی برخاسته از خصلتهایی همچون حسادت و چشم همچشمی است. اسلام از آنجا که نگاهی کریمانه به انسانها دارد و حقوق فردی و اجتماعیشان را محترم میشمارد، به هیچ مسلمانی اجازه نمیدهد با ورود بیضابطه در زندگی دیگران سرنوشت کسی را بازیچه دست خود قرار دهد. گسترش نفاق و میراندن الفتها و ظهور تفرقه در جامعه، از دست دادن دوستان، بی اعتمادی مردم از پیامدهای تجسس است. پس با توجه به آیه شریفه، جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است.*
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#جریانشناسی_بنیامیه
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1299
📒 قسمت هفتم
ب. ابومعیط بن ذکوان بن امیه
گفته شده است: ذکوان نیز ابان را – که همان ابومعیط – است، به فرزندخواندگی گرفت! (۵۲)
فضل بن عباس در شعر خود، از ابومعیط با عنوان «ابن ذکوان الصفوری» یاد کرد. (۵۳)
زمخشری مینویسد: «ابومعیط، بردهای اهل صفوریه اردن بود که ابوعمرو او را به مکه آورد و به فرزندی گرفت!»(۵۴)
معاویه در دفاع از آباء و اجداد خود، ابومعیط را نیز فرزند امیه معرفی کرد ولی دوباره پاسخ شنید: «این ادعای شماست!» (۵۵)
مسعودی هم مینویسد: «عقیل میگفت ابومعیط، مردی یهودی از اهالی صفوریه بود.» (۵۶)
در نقل آبرومندانهتر ماجرا، پس از مرگ امیه، همسرش آمنه به پسر بزرگ امیه به نام ابوعمرو رسید و نتیجهی این ازدواج، زائیده شدن ابومعیط بود.
بنابراین فرزندان آمنه، هم برادران ابومعیط بودند و هم عموهایش!! (۵۷)
ج. عقبة بن ابیمعیط
رسولالله (ص) به عقبه فرمود: «تو قریشی هستی؟! تو بردهای اهل صَفّوریه هستی!» (۵۸)
این مطلب، در ماجرایی میان عبدالملک و مردی سالخورده نیز بیان شده است. (۵۹)
عقیل هم به عقبه گفت: «تو بهگونهای سخن میگویی گویا اصل خود را نمیدانی! تو بردهای اهل صفوریه هستی.»
عقیل به این نکته اشاره داشت که پدر او یکی از یهودیان آن ناحیه بوده است. (۶۰)
سهیلی نیز میپذیرد که ماجرای فرزندخواندگی، مربوط به عقبه است. [61]
د. خاندان ابوالعاص
عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، میگفت: «نسل ابوالعاص، بردگانی اهل صفوریه هستند.» (۶۲)
بنابراین فرزندخواندگی:
یا یک مسألهی عادی در میان بنیامیه بوده است که در اینصورت، ادعای آن دربارهی امیه هم نیازمند دلیل محکمی نیست؛ بهویژه که بعدها معاویه با بیآبرویی و بیشرمی هرچه تمامتر، زیاد بن ابیه را به این خاندان پُر ظرفیت! افزود و هیچ ابایی از این کار نداشت!
احتمال دیگر، این است که تمامی این موارد به یک مورد اصلی باز میگردد که در این فرض، اصلیترین متهم و گزینهی موجود، امیه است.
اما پاسخ اینکه چرا منابع غیرشیعی از این حقیقت، حتی در دوران بنیعباس طفره رفتهاند، را باید در کلام سهیلی جستجو کرد؛ آنجا که مینویسد:
«خدا از کارهای دوران جاهلیت گذشته و از ایراد گرفتن به نسب دیگران نهی کرده است.
حتی اگر این نهی الهی نبود، باز جا داشت به خاطر جایگاه برخی از صحابه، نسبت به نسب بنیامیه کنکاشی نشود!» (۶۳)
🤲 والحمدلله
🔸🌺🔸-------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee