eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 🇮🇷 🇮🇷 ◀️ قسمت ۱۶۷م قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13510 📒 فصل چهاردهم 🔶🔸همه برادران من ۳. همین که برگشتم، صدایی که فقط در جبهه شنیده بودم بلند شد منور دستی بود که با ضربه زدن روی زانو زوزه می‌کشید و به هوا می‌رفت عصبانی شدم: "مگر نگفتم تمامش کنید!؟" باز هم خندیدند آنکه منور را زده بود گفت: "علی جان! گفتیم حالا که جعفر توی چاله افتاده؛ حداقل توی چاه نیفتد و جلوی پایش را ببیند!" می‌دانستند که دستم به‌شان نمی‌رسد، می‌خندند و ترقه منفجر می‌کردند یکباره آتش از پشت‌بام خانه یکی از همسایه‌ها بلند شد از بد حادثه، منور وقت پایین آمدن روی پشت بام خورده بود و تیروتخته‌های همسایه را سوزانده بود آتش آنقدر شعله کشید که کار به آتش نشانی کشید و خسارت سنگینی روی دست ما گذاشت سه روز بعد از عروسی، جعفر به جبهه رفت بعد از دو هفته برگشت با خانمش به قم رفت این اولین و آخرین مسافرت زندگی او بود دوباره به جبهه برگشت مدام فکر می‌کردم که جعفر در سیر تکامل و سلوک فردی خود به کمال پختگی رسیده و این ازدواج آخرین گام برای رسیدن به قرب الی الله بوده است بعد از دو ماه طاقت نیاوردم حاج مهدی روحانی را دیدم که از همدان عازم شمال غرب و جبهه ماوت بود دوباره سرسنگینی و کله‌شقی کردم و پشت فرمان نشستم او هم چیزی نگفت و خوابید در تونل، نرسیده به شهر بانه، داخل چاله بزرگی افتادم حاج مهدی روحانی از خواب پرید فرمان از دست من در آمد بخیر گذشت اما درد جانکاه کمر و پهلو کارم را به بیمارستان کشاند بعد از یک مداوای سطحی به مقر فرماندهی لشکر رفتیم سکان فرماندهی لشکر از حاج مهدی کیانی به علی شادمانی رسیده بود در مجاورت ساختمان و مقر فرماندهی لشکر، واحدهای اطلاعات-عملیات و طرح‌وعملیات هم حضور داشتند علی‌آقا را دیدم برادرش امیر تازه در همان جبهه شهید شده بود صحبت با او همیشه رنگی از مزاح و شوخی داشت گفتم: "خوش به حال برادرت امیر که شهید شد؛ اما خداوکیلی مواظب برادر من جعفر باش!" علی‌آقا خندید و گفت: "خیالت راحت! اول تو را شهید می‌کنم بعداً برادرت جعفر را" من هم خندیدم و گفتم: "کی نوبت خودت می‌شود!" وقتی کم می‌آورد داخل ریش بلند و خرمایی‌اش چنگ می‌کشید: "فعلاً فکری برای تو و برادرت بکنم!بعداً ..." در این حین خبر آوردند که ۴۰ نفر از نیروهای لشکر از واحد تدارکات به اشتباه به منطقه‌ای رفته‌اند که نیروهای سازمان منافقین در آن‌جا مستقر بودند چند نفر شدیم و شبانه به طرف منطقه آلوده حرکت کردیم منطقه پر بود از کوه‌های بلند و جاده‌هایی که در کمرکش کوه‌ها کشیده شده بودند شاید علت گم شدن و رفتن به تله دشمن؛ تعدد جاده‌ها و کوه‌ها بود وقتی به یک بلندی رسیدیم علی‌آقا از ماشین پیاده شد و گفت: "شما همین جا بمانید! اگر تا نیم ساعت دیگر برنگشتم، شما بیایید؛ ولی با احتیاط" گفتم: "من هم می‌آیم!" گفت: "باز هم شروع کردی؛ آقاعلی! تو که برای خدا به سجده نمی‌افتی، از کوه می‌توانی پایین بروی!؟" از حرف علی به فکر افتادم منظوری نداشت درست می‌گفت نمازم را به خاطر تیری که در کمر داشتم نشسته می‌خواندم نمی‌توانستم خم شوم اما در این جمله نکته‌ها خوابیده بود 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13643 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotale
هدایت شده از سالن مطالعه
مستند «»، جامع‌ترین مستند یهود و صهیونیسم‌شناسی
27.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ مستند قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13512 🎯 قسمت چهل‌وچهارم؛ نظام اقتصادی - پول بی‌اساس کنترل جهان توسط سازمان‌های اقتصادی یهود! 🔹 سریال مستند با موضوع «بررسی حرکت نظام‌مند جبههٔ باطل با محوریت صهیونیسم جهانی و مبانی پروتکل‌های دانشوران صهیون» تهیه شده است. 🔹 این سریال با نگاهی کلان و استراتژیک به جریان و اصیل‌ترین ایادی حزب‌الشیطان یعنی -جهانی، بندهای کلیدی را بررسی می‌کند؛ پروتکل‌هایی که حاکی از یک برنامهٔ مرموز و شیطانی برای جهان است. 🔹 بررسی صریح و بی‌پرده از این جریان منسجم شیطانی به‌منظور عمیق‌تر و نیز تنوع عناوین و موضوعات، همراه با رویکرد قرآنی و غلبهٔ جریان حق و نابودی جبههٔ باطل از دیگر خصوصیات این مستند است. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13645 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13514 ◀️ قسمت دوم مقاله اول؛ خاندان روچیلد ۲. 🔹با ظهور ناپلئون در صحنه سیاست اروپا، مایر آمشل طوفان‌های آینده را پیش‌بینی کرد و برای استفاده‌ی بیش‌تر از شرایط، پسران خود را در کشورهای اصلی اروپا پراکنده ساخت. مایر آمشل و سه پسرش آمشل مایر (۱۷۷۳ـ۱۸۵۵) و سالومون مایر (۱۷۷۴ـ۱۸۵۵) و کارل (چارلز) مایر (۱۷۸۸ـ۱۸۵۵) در فرانکفورت ماندند و هدایت شاخه‌ی اصلی «بنیاد روچیلد» را به‌دست گرفتند (پس از مرگ پدر، سالومون به اطریش رفت و کارل در ناپل اقامت گزید). پسر دیگر به‌نام ناتان مایر (۱۷۷۷ـ۱۸۳۶) به انگلستان رفت و پنجمین پسر به‌نام جیمز (یعقوب) مایر (۱۷۹۲ـ۱۸۶۸) راهی پاریس شد. 🔹با این تمهید، «بنیاد روچیلد» به پنج شاخه‌ی آلمانی، اطریشی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی، به‌عنوان اندام‌های یک شبکه واحد مالی، منقسم شد و در جریان جنگ‌های ناپلئون (۱۸۰۵ـ۱۸۱۵)، به‌گفته‌ی دائرةالمعارف بریتانیکا، یکصدمیلیون لیره سود برد. 🔹داستان این شعبده‌ی عجیب به شرح زیر است: شاخه‌ی انگلیسی «بنیاد روچیلد» که بعدها نقش اساسی در توسعه امپراتوری جهانی صهیونیسم ایفاء کرد، توسط ناتان مایر روچیلد بنیان‌گذاری شد. ثروت اولیه ناتان نیز مانند پدرش به حکمران هسه-کاسل، ویلیام نهم، تعلق داشت. در سال ۱۸۰۶، در پی شکست امپراتوری پروس از ناپلئون، فئودال‌نشینِ هسه-کاسل فرو پاشید و ویلیام نهم با ثروت انبوهش به انگلستان گریخت، در انگستان ویلیام به خرید مبالغ عظیمی سهام دست زد و این وظیفه را به ناتان محول نمود. 🔹دائرةالمعارف یهود مدعی است که: «ناتان با سفته‌بازیِ محتاطانه و درخشان موفق شد بی آن‌که به منافع ویلیام لطمه‌ای وارد سازد برای خود ثروتی بیاندوزد.» 🔹این «سفته‌بازیِ محتاطانه و درخشان» چگونه بود؟ دائرةالمعارف یهود، شاید برای پندآموزی رعایا و پیروان روچیلد، شرح می‌دهد که در حالی‌که ناتان مایر به‌عنوان تاجر منسوجات انحصار خرید پوشاک ارتش انگلستان را به‌دست گرفته بود، این مایحتاج را از قلب کشور متخاصم، یعنی فرانسه، توسط برادرش جیمز مایر تأمین می‌کرد! 🔹فعالیت دیگر این خانواده‌ی «جهان‌وطنی»، انتقال کمک‌های مالی انگلیسی به متحدینش در اروپا به‌صورت شمش طلا، در آخرین سال‌های جنگ ناپلئون بود. پس از کنگره وین، روچیلدها انتقال غرامت جنگی فرانسه شکست خورده به دولت‌های پیروزمند به مبلغ ۱۲۰ میلیون لیره را تقبّل کردند و پس از جنگ با ثروت انبوهی که طی یک دهه اندوخته بودند به‌عنوان عمده‌ترین سرمایه‌گذاران وارد صحنه بازسازی اروپای ویران شدند. 🔹آخرین «شاهکار» ناتان مایر در واپسین تقلای ناپلئون، یعنی جنگ واترلو، رخ نمود. دائرةالمعارف آمریکانا می‌نویسد که: در سال ۱۸۱۵، ناتان که پیروزی انگلیسی‌ها را در جنگ واترلو پیش‌بینی می‌کرد، ثروت غیرمنقول خود را در انگلستان به بهای گزاف فروخت و سپس، پس از شکست ناپلئون که منجر به سقوط قیمت‌ها شد، صدها برابر آن‌چه را که فروخته بود خرید و بدین‌سان به‌سادگی و در مدتی کوتاه ثروتی هنگفت را درو کرد. (۶) 🔹ویل و آریل دورانت می‌نویسند: در سال ۱۸۱۰ ناتان روچیلد … شعبه یک مؤسسه مالی و بانکی را که پدرش مایر آمشل روچیلد در شهر فرانکفورت بنیاد نهاده بود، در لندن تأسیس کرد. به‌نظر می‌رسد که ناتان برجسته‌ترینِ این نوابغ مالی محسوب می‌شد که خاندان روچیلد را در طول چند قرن و در چند کشور، ممتاز و نامدار ساخته بود. ناتان به‌زودی به‌صورت واسطه‌ی معتمد حکومت انگلستان در معامله با قدرت‌های خارجی درآمد. انتقال مبالغ هنگفت کمک‌های مالی انگلستان به اتریش و پروس ـ کمک‌هایی که آنان را قادر ساخت تا بتوانند با ناپلئون به جنگ ادامه دهند ـ به‌وسیله‌ی او یا نمایندگانش انجام گرفت؛ و بالاخره همین شخص بود که در توسعه‌ی صنعتی و بازرگانی انگلستان بعد از سال ۱۸۱۵ نقش عمده بر عهده داشت. (۷) 🔹در همین زمان که ناتان روچیلد در لندن ثروت‌های افسانه‌ای می‌اندوخت، برادر کوچکش جیمز (یعقوب) روچیلد در پاریس، شاخه فرانسوی امپراتوری روچیلدها را بنیاد می‌نهاد. جیمز روچیلد به‌سرعت به بانکدار درجه اول و مهم‌ترین شخصیت جامعه یهودی فرانسه بدل شد. او که در دوران سلطنت بوربن‌ها و اورلئان‌ها سرمایه‌گذار اصلی دربار فرانسه بود، در انقلاب ۱۸۴۸ به خدمت ناپلئون سوم درآمد و بدین‌سان با مهارت، امواج انقلاب را از سر گذرانید. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13646 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotale
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ؛ کتاب خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13516 ◀️ قسمت پنجاه‌وهفتم؛ 📒 فصل نهم؛ کاخ سفید ۲. 🔶🔸کتاب هدفمند کتاب "آینده در قلمرو اسلام" تالیف سید قطب را ترجمه کردم و در چاپخانه معروف خراسان مشغول چاپ آن شدیم نزدیک بود چاپ کتاب به پایان برسد که با خانواده و بستگان از مشهد به یک سفر گردشی رفتیم این سفر در فروردین ۱۳۴۵ صورت گرفت و فرزندم مصطفی در آن زمان ۴۰ روزه بود به تهران رفتیم سپس به قم و از آنجا به اصفهان بعد در برگشت به مشهد دوباره تهران آمدیم در یکی از مسافرخانه‌های تهران بودیم که خبر حمله ساواک به چاپخانه خراسان و مصادره همه نسخه‌های ترجمه کتاب و دستگیری مدیر "موسسه سپیده" رسید به من گفتند ساواک دنبال شماست مدتی بعد خبر دستگیری یکی دیگر از اعضای موسسه نیز رسید یقین کردم که ساواک در اتخاذ موضعی سخت نسبت به کتاب و مترجم آن جدیست موضوع را با همسرم و مادرش که همراه‌مان بود مطرح کردم پیشنهاد کردم همه به مشهد برگردند و مرا در جریان اوضاع آنجا قرار دهند و به من اطلاع دهند که آیا ماندن من در تهران به مصلحت است یا برگشتنم به مشهد خودم به تنهایی در اتاق مسافرخانه ماندم چند روز بعد یکی از برادران ۵۰ نسخه از ترجمه کتاب را برایم آورد معلوم شد برادران احساس خطر کرده و پیش از حمله ساواک صد نسخه از کتاب را حفظ کرده‌اند از چاپ کتاب خیلی خوشحال شدم زیرا نخستین اثر من بود که چاپ می‌شد چاپ خوبی هم شده بود و طرح روی جلد زیبایی داشت نسخه‌هایی از آن را در میان دوستان توزیع کردم بقیه را هم نزد یکی از بستگانمان به امانت گذاشتم و به او گفتم این‌ها کتاب‌های ممنوعه و خطرناکی است چند روز بعد یکی از دوستان مرا به مسجدی دعوت کرد که سنگ بنای آن را گذاشته بودند ولی هنوز ساخته نشده بود دست اندرکاران این مسجد خواسته بودند از زمین آن در ایام محرم استفاده کنند؛ لذا دور آن را با ورق آهنی محصور کرده و روی آن چادر زده بودند و برای نماز و مراسم آماده شده بود دعوت را پذیرفتم در آن‌جا در دهه اول محرم امامت جماعت را بر عهده داشتم پس از نماز هم منبر می‌رفتم سپس یک سخنران برای دهه دوم و سخنرانی برای دهه سوم محرم دعوت کردم این همان مسجدی است که اکنون در خیابان نصرت در نزدیکی دانشگاه تهران قرار دارد و پس از ساخته شدن به مسجد امیرالمومنین علیه‌السلام معروف شده است 🔶🔸تو تحت تعقیبی یک روز در خیابانی نزدیک دانشگاه تهران پیاده می‌رفتم که ناگهان با آقای هاشمی رفسنجانی روبرو شدم دیدم ایشان با تعجب و شگفتی به من نگاه می‌کند گفت: "شما چطور به این شکل در خیابان راه می‌روید و خود را مخفی نمی‌کنید!؟" گفتم: "برای چه مخفی شوم!؟ من امام جماعت هستم و منبر می‌روم." گفت: "شما تحت پیگرد هستید! گروه ۱۱ نفره لو رفته است. آقای آذری قمی دستگیر شده و ما هم در تهران تحت تعقیب هستیم." گفت؛ سوار اتوبوس بوده و وقتی مرا دیده پیاده شده تا از جریان مطلع کند گفتم: "بسیار خوب! حالا چه باید بکنیم؟!" گفت: "امروز برای مشورت درباره این‌که چه کاری باید بکنیم با برخی اعضای گروه جلسه داریم." محل قرار در خیابان ایران بود؛ یکی از خیابان‌های مرکزی تهران زیرا هیچ یک از اعضای گروه در تهران خانه نداشتند نمی‌خواستیم کسی از دوستان را به دردسر بیندازیم در خیابان ایران به هم رسیدیم چهار نفر بودیم؛ من، آقای هاشمی، آقای ابراهیم امینی و آقای قدوسی 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/13648 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotale
۴۳. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🌹 🇮🇷 🌹🏴 کم کردن وحشت قبر ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻭ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ علیه‌السلام ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺷﻴﺦ ﻣﺮﺗﻀﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻳﺰﺩﻱ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ علیه‌السلام ﺑﻮﺩ ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺧﻠﺎﺻﻪ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻳﻢ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻲ‌ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺫﺧﻴﺮهﺍﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺫﺧﻴﺮﺓ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ علیه‌السلام ﺍﺳﺖ. ﺣﺪﻭﺩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻲ ﻧﺠﻔﻲ ﻗﺮﺍﺭﻱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﻛﻨﺪ. ﺁﻗﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ. ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺮﻋﺸﻲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻲ‌ﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﻣﻲ‌ﭘﺮﺳﺪ: "ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟" ﺁﻗﺎﻱ ﺣﺎﺋﺮﻱ ﻣﻲ‌ﮔﻮﻳﺪ: "ﻭﻗﺘﻲ ﻣُﺮﺩﻡ، ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺆﺍﻝ ﺁﻣﺪﻧﺪ. ﺧﻴﻠﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻲ‌ﮔﻔﺖ: "ﻧﺘﺮﺱ ﻧﺘﺮﺱ!" ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺻﺪﺍ ﺧﻮﻑ ﻣﻦ ﻛﻢ ﺷﺪ. ﺑﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺍ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻛﻠﻲ ﺯﺍﺋﻞ ﺷﺪ. ﺻﺎﺣﺐ ﺻﺪﺍ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: "ﺗﺮﺳﻴﺪﻱ؟!" ﮔﻔﺘﻢ: "ﺁﻗﺎ! ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ‌ﻗﺪﺭ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: "ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ." ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: "ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺘﻴﺪ؟!" ﻓﺮﻣﻮﺩ: "ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺷﺼﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﻣﻲ‌ﺁﻳﻢ." ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺤﺒﺖ‌ﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮﺯﺥ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻟﻢ ﺷﺪ. 📚 منبع: احتضار تا عالم قبر ، حجت الاسلام عالی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا