eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14268 ◀️ قسمت سیزدهم مسرور ظرف انگور را آورد و کنار ابوراجح گذاشت. مسرور که رفت، ابوراجح به شوخی گفت: "صحنه‌ی ناخوشایندی بود و من نمی‌خواستم تو شاهد آن باشی؛ اما فایده‌اش این بود که برای چند دقیقه تو را از دنیای عشق و عاشقی بیرون کشید." ابوراجح خندید و من هم بی‌اختیار به خنده افتادم. - اگر پدربزرگ بیچاره‌ات بفهمد اینجا چه اتفاقی افتاده، دیگر به تو اجازه نمی‌دهد پیش من بیایی. باز هم خندیدم. انگار که هیچ اتفاق ناخوشایندی نیفتاده بود. ابوراجح خوشه‌ای انگور به من تعارف کرد و گفت: "بگیر و بخور که قسمت و روزی خودمان است." خوشه انگور را گرفتم و با لذت مشغول خوردن آن شدم. مسرور حیرت‌زده سرک کشید تا ببیند می‌خندیم یا زار می‌زنیم. با دیدن چشم‌های گرد شده‌ی او باز به خنده افتادیم و ریسه رفتیم. ……… پدر بزرگم چند بار به دارالحکومه فراخوانده شده بود تا در آنجا بهترین نمونه‌های جواهرات و زیورآلات خود را به خانواده‌ی حاکم عرضه کند و بفروشد. این نخستین بار بود که خانواده‌ی حاکم قرار بود با پای خود به مغازه بیایند و همه چیز را از نزدیک ببینند و چیزهایی را انتخاب کنند. پدربزرگ دستور داده بود که حتی کارگاه و زیرزمین را هم مرتب کنند. بعید نمی‌دانست که خانم‌ها هوس کنند از روی کنجکاوی، آن‌جا را هم ببینند. ابتدا دو خدمتکار سیاه‌پوست وارد مغازه شدند و به کارگاه و زیرزمین سرک کشیدند تا مطمئن شوند چیز مشکوکی وجود ندارد. قوس شمشیر از زیر رداهای‌شان مشخص بود. خانم‌ها که آمدند، خدمتکارها بیرون ایستادند تا مراقب اوضاع باشند. خانم‌ها تقریبا” بیست نفری می‌شدند. به نظر می‌آمد همسر وزیر و همسران کارپردازان دارالحکومه نیز بین آن‌ها بودند. حاکم چند دختر داشت که جز کوچک‌ترین آن‌ها، بقیه ازدواج کرده بودند. می‌شد فهمید که همه آن‌ها آمده بودند. همه خانم‌ها عقب‌تر از همسر حاکم می‌ایستادند و احترام می‌گذاشتند، مگر دخترهای او که بدون توجه به مادر، با قیل‌وقال فراوان، به جواهرات و زینت‌الآت اشاره می‌کردند و در باره‌ی زیبایی و ارزش آن‌ها نظر می‌دادند. جز سه زن خدمتکار، سایر خانم‌ها صورت‌های‌شان را با حریرهای نازکی پوشانده بودند و تنها چشم‌های‌شان آشکار بود. آن‌چه توجهم را جلب کرده بود این بود که احساس کردم کوچک‌ترین دختر حاکم را قبلا” هم دیده‌ام. او در این دو هفته‌ی اخیر، چندبار به مغازه آمده و جواهرات گران‌بهایی خریده بود. پدربزرگ می‌گفت لابد دختر بازرگانی ثروتمند است. با دیدن یکی از زن‌های خدمتکار، مطمئن شدم که آن مشتری ثروتمند، همان دختر حاکم است؛ زیرا هربار تنها با همان خدمتکار آمده بود. با خود گفتم: "با این علاقه‌ای که به طلا و جواهرات دارد، بیچاره مردی که با او ازدواج خواهد کرد!" بعد به ذهنم رسید؛ زیاد هم بد نیست! با این همه طلا و جواهری که او دارد، شوهرش می‌تواند خود را مرد ثروتمندی بداند. می‌دانستم که نامش قنواء است. تمام جوانان حلّه این را می‌دانستند. مشهود بود که دختر ماجراجویی است گاهی به طور ناشناس در بازار و کوچه‌ها و محله‌ها پرسه می‌زند. حتی شنیده بودم که چندبار خود را به شکل پسرها در آورده و در بازار، دست‌فروشی کرده است. هنگامی که طرح‌هایم را به همسر حاکم نشان می‌دادم، قنواء کنارش ایستاده بود و به توضیحات من گوش می‌داد. خواهرانش نیز از پشت سر او گردن می‌کشیدند. همان‌طور که حدس زده بودم، طرح انگشتری که در آن دو اژدها، نگینی از الماس را به دندان گرفته بودند، مورد توجه‌شان قرار گرفت. قنواء به من چشم دوخت و گفت: من یکی از این‌ها را می‌خواهم؛ خیلی زیبا و ظریف، و خیلی زود. شبحی از لبخندش را دیدم. حس کردم دارد از موقعیت خودش لذت می‌برد. معلوم بود که ویژگی‌هایش برای مادر و خواهرانش، دوست داشتنی و احترام‌آمیز است. بیش از حد به او میدان داده بودند خیال می‌کرد که می‌تواند صاحب هر چیزی که بخواهد بشود. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14345 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ ✡ روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم 🕎 خاندان روچیلد https://eitaa.com/salonemotalee/13514 🕎 روچیلدها و اقتصاد غرب https://eitaa.com/salonemotalee/13727 🕎 پدر «ارض اسرائیل» https://eitaa.com/salonemotalee/13791 🕎 روچیلدها و استعمار بریتانیا https://eitaa.com/salonemotalee/13882 🕎 روچیلدها و سرویس‌های جاسوسی غرب https://eitaa.com/salonemotalee/14081 🕎 و پنج‌شنبه سیاه https://eitaa.com/salonemotalee/14610 🕎 روچیلدها و سلطنت پهلوی https://eitaa.com/salonemotalee/14240 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ✡ روچیلدها و امپراتوری جهانی صهیونیسم قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14240 ◀️ قسمت شانزدهم مقاله ششم؛ روچیلدها و سلطنت پهلوی ۲. 🔹دومین دوران رسوخ صهیونیسم در ایران با ورود شاپور ریپورتر آغاز گردید او به‌عنوان عاملِ لرد روچیلد سوم و اینتلیجنس سرویس بریتانیا به تعیین‌کننده‌ترین چهره‌ی جاسوسی غرب در دربار پهلوی بدل شد. 🔹پیتر رایت می‌نویسد: لرد ویکتور روچیلد با استفاده از دوستی‌اش با شاه ایران و اداره برخی از عوامل جاسوسی در خاورمیانه که آن‌ها را برای دیک وایت [رئیس کل MI6] و به‌طور شخصی کنترل می‌کرد، مانند سِر ریپورتر که رل تعیین‌کننده‌ای در عملیات خاورمیانه‌ای MI6 در سال‌های دهه ۱۹۵۰ داشت، روابط خود را با دستگاه اطلاعاتی انگلستان حفظ می‌کرد. (۲) 🔹همان‌طورکه ملاحظه می‌شود، پیتر رایت از شاپور ریپورتر به‌عنوان یک چهره‌ی مستقل اطلاعاتی که در رابطه با لرد ویکتور روچیلد عمل می‌کرد و ارتباطات او با MI6 از طریق روابط شخصی روچیلد و رئیس کل MI6 تأمین می‌شد، یاد می‌کند. 🔹این شیوه‌ی ارتباط به‌وضوح نشان می‌دهد که در واقع شاپور ریپورتر پیش از آن‌که مأمور اینتلیجنس سرویس باشد، عامل درجه‌ی اول «سرویس اطلاعاتی صهیونیست‌ها» به‌رهبری لرد روچیلد سوم بوده است؛ هرچند به‌دلیل آمیختگی صهیونیسم با سرویس‌های جاسوسی غرب تفاوت اساسی میان عملکرد آنان نمی‌توان قائل شد. 🔹درباره‌ی شاپور ریپورتر و نقش او در سلطنت محمدرضا پهلوی، به‌علت اهمیت فوق‌العاده آن، قبلاً بحثی مستقل ارائه دادیم. لذا، این بحث را همین‌جا به پایان می‌بریم. والحمدلله 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ؛ کتاب خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14242 ◀️ قسمت شصت‌وششم؛ 📒 فصل دهم: فرش پوسیده ۵. 🔶🔸فرشی ارزان‌تر از گلیم در تمام شرایط دشواری که با آن روبرو شدم اعم از زندان و شکنجه و تبعید و ترور، در چهره همسرم نشان اندوه و درهم‌شکستگی ندیدم. بلکه از عزم و اراده او برای ادامه راه مایه و الهام می‌گرفتم. حتی مادرم رحمت‌الله‌علیها با همه شکیبایی و بصیرت و صلابت خود تا این درجه طاقت و استقامت نداشت مادرم شجاع و باشهامت بود مرا به ادامه مبارزه تشویق می‌کرد حتی پس از آن‌که از نخستین زندان خود بیرون آمدم به من گفت: "پسرم! من به تو افتخار می‌کنم و توفیق تو را در این راه از خدا خواهانم." اما با مکرر شدن زندان و بازداشت، دلش سوخت از این‌که من دوران جوانی را در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها می‌گذرانم با لحن گلایه‌آمیزی با من سخن می‌گفت؛ لیکن هیچ‌گاه از همسرم بی‌تابی و ملالت مشاهده نشد 🔶🔸کتاب صلح امام حسن علیه‌السلام برمی‌گردم به شرح بازگشتم از خانه پدر به خانه خود همسرم فوراً شروع کرد به کمک کردن به من تا برای رفتن به زندان آماده شوم وقتی احتمال بازداشتم قوت می‌گرفت، با فراهم ساختن برخی لوازم ضروری، خود را برای رفتن به زندان آماده می‌کردم لباس‌هایم را عوض می‌کردم ناخن‌هایم را می‌گرفتم موهای بلند صورت را کوتاه‌تر می‌کردم همه این کارها را کردم چیزی که در آن هنگام خاطرم را مشغول می‌داشت، کامل نشدن ترجمه کتاب صلح امام حسن بود سرگرم ترجمه این کتاب بودم ناشر هم بسیار علاقه داشت که زودتر به چاپ برسد مقداری از کتاب را که ترجمه کرده بودم از من گرفت و به چاپخانه داد نمونه‌های چاپی را برای تصحیح برایم فرستاد؛ لذا قسمتی از کتاب به چاپ رسیده بود قسمتی ترجمه شده بود و نیازمند بازنگری بود و قسمتی هنوز ترجمه نشده بود سرگرم تنظیم، تفکیک و مرتب‌کردن جزوه‌ها شدم تا وقتی به زندان رفتم بتوانم هر قسمت مورد نظر از آن را طلب کنم؛ چون گفتم شاید به من اجازه تکمیل کارم را در زندان بدهند ناهار خوردیم نماز ظهر و عصر را خواندیم و به انتظار آمدن ماموران ساواک نشستیم خواب بر همسرم غالب شد و به خوابی عمیق رفت وارد کتابخانه شدم تا برخی کتاب‌ها را که ممکن بود در زندان اجازه مطالعه بدهند جدا کنم در آن‌جا فکری به ذهنم خطور کرد: "چرا از انظار مخفی نشوم و در جای امنی خود را پنهان نسازم تا کتاب را تکمیل کنم؟! بعد هم هرچه می‌شود بشود." چند بار با قرآن کریم استخاره کردم همه آیات کریمه مشوق مخفی شدن بود از جمله این آیه کریمه: "فقال انی احببت حب الخیر عن ذکر ربی حتی توارت بالحجاب." سوره ص آیه ۳۲ به بسته‌بندی جزوه‌ها پرداختم همسرم را بیدار کردم و او را از تصمیم خود آگاه ساختم خوشحال شد و گفت: "کجا پنهان می‌شوی؟!" گفتم: "نمی‌دانم! اما می‌خواهم کتاب را تمام کنم." برای سلامتی ام دعا کرد با او خداحافظی کردم با احتمال این‌که منزل تحت نظر است از خانه خارج شدم اما کسی را ندیدم راهی خانه دوست شاعرم مرحوم غلامرضا قدسی شدم وقتی دید در این گرمای ظهر در خانه‌اش را می‌زنم متعجب شد ماجرا را برایش تعریف کردم خوش آمد گفت از دیدن من بسیار خوشحال بود، زیرا او نیز همچون من غم اسلام را می‌خورد به من اصرار کرد در خانه او بمانم و کارم را در آن‌جا به اتمام برسانم ولی قبول نکردم و گفتم: "من تحمل ماندن در چهار دیواری را ندارم می‌خواهم به جایی بروم که بتوانم تحرک داشته باشم." 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14347 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۵۲. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🏴 🇮🇷 🏴🍃 •┈┈••🌹 🌹••┈┈• 💐 : عزت و امنیت پایدار، رشد و توسعه و اعتلای معنوی و اخلاقی ملت ایران در گرو عمل مسئولان و مردم به توصیه‌ها و وصیت‌نامه‌ی امام خمینی رحمة‌الله‌علیه است و این واقعیت نباید هیچ‌گاه فراموش شود. ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14244 ◀️ قسمت بیست‌وهشتم؛ 🔶🔸 م علاوه بر این اکنون ملت‌های محروم جهان بیدار شده‌اند و طولی نخواهد کشید که این بیداری‌ها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده و خود را از تحت سلطة ستمگران مستکبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پای‌بند به ارزش‌های اسلامی می‌بینید که جدایی و انقطاع از شرق و غرب برکات خود را دارد نشان می‌دهد؛ و مغزهای متفکر بومی به کار افتاده و به سوی خودکفایی پیشروی می‌کند و آنچه کارشناسان خائن غربی و شرقی برای ملت ما محال جلوه می‌دادند، امروز به طور چشمگیری با دست و فکر ملت انجام گرفته و ان‌شاء‌الله‌تعالی در دراز مدت انجام خواهد گرفت. و صدافسوس که این انقلاب دیر تحقق پیدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانة کثیف محمدرضا تحقق نیافت؛ و اگر شده بود، ایران غارت‌زده غیر از این ایران بود. و وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشنفکران و اشکال‌تراشان و صاحب‌عقدگان آن است که: به جای آن‌که وقت خود را در خلاف مسیر جمهوری اسلامی صرف کنید و هرچه توان دارید در بدبینی و بدخواهی و بدگویی از مجلس و دولت و سایر خدمت‌گزاران به کار برید، و با این عمل، کشور خود را به سوی ابرقدرت‌ها سوق دهید؛ با خدای خود یک شب خلوت کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید و انگیزة باطنی خود را که بسیار می‌شود خود انسان‌ها از آن بی‌خبرند بررسی کنید، ببینید آیا با کدام معیار و با چه انصاف خون این جوانان قلم‌قلم شده را در جبهه‌ها و در شهرها نادیده می‌گیرید و با ملتی که می‌خواهد از زیر بار ستمگران و غارتگران خارجی و داخلی خارج شود و استقلال و آزادی را با جان خود و فرزندان عزیز خود به دست آورده و با فداکاری می‌خواهد آن را حفظ کند، به جنگ اعصاب برخاسته‌اید و به اختلاف‌انگیزی و توطئه‌های خائنانه دامن می‌زنید و راه را برای مستکبران و ستمگران باز می‌کنید. آیا بهتر نیست که با فکر و قلم و بیان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمایی برای حفظ میهن خود نمایید؟ آیا سزاوار نیست که به این ملت مظلوم محروم کمک کنید و با یاری خود حکومت اسلامی را استقرار دهید؟ آیا این مجلس و رئیس جمهور و دولت و قوة قضایی را از آنچه در زمان رژیم سابق بود بدتر می‌دانید؟ آیا از یاد برده‌اید ستم‌هایی که آن رژیم لعنتی بر این ملت مظلوم و بی‌پناه روا می‌داشت؟ آیا نمی‌دانید که کشور اسلامی در آن زمان یک پایگاه نظامی برای امریکا بود و با آن، عملِ یک مستعمره می‌کردند و از مجلس تا دولت و قوای نظامی در قبضة‌ آنان بود و مستشاران و صنعت‌گران و متخصصان آنان با این ملت و ذخائر آن چه می‌کردند؟ آیا اشاعة فحشا در سراسر کشور و مراکز فساد، از عشرت‌کده‌ها و قمارخانه‌ها و میخانه‌ها و مغازه‌های مشروب‌فروشی و سینماها و دیگر مراکز که هر یک برای تباه کردن نسل جوان عاملی بزرگ بود، از خاطرتان محو شده؟ آیا رسانه‌های گروهی و مجلات سراسر فسادانگیز و روزنامه‌های آن رژیم را به دست فراموشی سپرده‌اید؟ و اکنون که از آن بازارهای فساد اثری نیست، برای آن‌که در چند دادگاه، یا چند جوان که شاید اکثر از گروه‌های منحرف نفوذ کرده و برای بدنام نمودن اسلام و جمهوری اسلامی کارهای انحرافی انجام می‌دهند، و کشتن عده‌ای که مفسدفی‌الارض هستند و قیام بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی می‌کنند شما را به فریاد در آورده، و با کسانی که با صراحت، اسلام را محکوم می‌کنند و بر ضد آن قیام مسلحانه یا قیام با قلم و زبان که أسفناکتر از قیام مسلحانه است، نموده‌اند پیوند می‌کنید و دست برادری می‌دهید؛ و آنان را که خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم می‌خوانید، و در کنار بازیگرانی که فاجعة چهارده اسفند را بر پا کردند و جوانان بیگناه را با ضرب و شتم کوبیدند نشسته و تماشاگر معرکه می‌شوید، یک عمل اسلامی و اخلاقی است! و عمل دولت و قوة قضاییه که معاندین و منحرفین و ملحدین را به جزای اعمال خویش می‌رسانند، شما را به فریاد درآورده و داد مظلومیت می‌زنید؟ من برای شما برادران که از سوابق‌تان تا حدی مطلع و علاقه‌مند به بعضی از شما هستم متأسف هستم، 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14400 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🤲 سلام آرزویِ زمین و زمان یعنی ... تپشِ قلبِ زمان درهوسِ دیدنِ تو که بیایی و زمین، گلشنِ اسرار شود ✋ ... و سلام بر شما همراهان منتظر روزتان پر از امام غریب 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee