eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۸ حیف نون ۱۵ سال دعا می کرد😔🤲🏻 و از خدا پسر می خواست.😢🚶🏻‍♂ در سال شانزدهم فرشته ای نازل شد و گفت فلان فلان شده😐👀 اول باید زن بگیری!میفهمییی؟ زن!😐😐😐😤😂😂😂 . . . *به نام خدای بهترین وارث* *سلام* *خداوند کریم در قرآن فرمودند* *رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ* *پروردگارا مرا تنها و بی فرزند رها مکن در حالی که تو بهترین وارث اهل عالم هستی.* *(آیه ۸۹ سوره انبیا)* *-اینجا خداوند از زبان یکی از پیامبران درخواست فرزند کرده است یعنی انبيا با پيش آمدن هر مشكلى، به درگاه خداوند شتافته و گشايش آن را از پروردگار خويش خواستار مى‌شدند* . *- پس هرگز نباید از رحمت الهى مأيوس شویم.* *-یادمان باشد ذكر كلمه‌ ی «رب» و تكرار آن در دعا، درخواست‌ها را به اجابت نزدیکتر مى‌کند نیز بهتر است در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتى كه با خواسته ما تناسب بيشترى دارد ياد كنيم.* *- فرزند، عطيه الهى است لذا پیامبران هم از خدا درخواست این عطیه را دارند.. از این آیه میتوان فهمید دست خداوند بسته نيست و مى‌تواند زن یا مرد نازا را هم شايسته‌ى فرزند آوری گرداند. و نیز انسان مى‌تواند از طريق دعا نازائى را اصلاح كند.* -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412150505337112.pdf
11.5M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📖 فرنگیس 🖋قسمت ۵۲م کم‌کم نیروهای کمکی هم آمدند و شروع کردند به خانه ساختن. نیروهای جهادی بودند و از استان‌های دیگر آمده بودند. خانه‌ها ساخته شدند؛ خانه‌هایی ساده، مخصوص زمان جنگ. خانه‌هایی با یک یا دو اتاق کوتاه و ساده، فقط برای اینکه سرپناهی داشته باشیم و توی سرما و گرما زجر نکشیم. خانه‌ای که برای من ساختند، یک اتاق دراز داشت و یک اتاق کوچک. با سنگ و گل ساخته بودند. وقتی خانه‌ام را می‌ساختند، جلوی خانه می‌نشستم و با خودم می‌گفتم: «فرنگ، این یعنی اینکه جنگ مدت‌ها طول می‌کشد و حالا حالاها ننباید فکر کنی که به خانه‌ات برمی‌گردی.» آرام‌آرام شهرکی درست شد و شهرک گواور نام گرفت. وقتی خانه‌ها را تحویل خانواده‌ای می‌دادند، ما شیون می‌کردیم. وقتی برای کسی خانه می‌سازند، باید خوشحال باشد، اما توی گواور، این خانه ساختن از مرگ بدتر بود. می‌فهمیدیم حالا حالاها باید از خانه‌هامان دور باشیم. دیگر فهمیدیم جنگ طول می‌کشد و باید سختی‌های زیادی را تحمل کنیم. زن‌ها که با هم حرف می‌زدیم، می‌گفتیم حتماً دولت می‌داند جنگ خیلی طول می‌کشد، وگرنه ما را زیر همان چادرها پناه می‌داد. من و علیمردان در شهرک گواور ماندگار شدیم. روزها می‌نشستم و گریه می‌کردم. بعد هم اتفاقی فهمیدم که باردار بوده‌ام و سقط کردم. بیست سالم بود. دو ماهه باردار بودم و خودم نمی‌دانستم. این هم ضربۀ بدتری شد. زانوی غم بغل می‌کردم و توی خانه‌ام تک و تنها می‌نشستم و ناله می‌کردم. آن‌قدر کنارم بمب ترکیده بود که بچه‌ام را از دست دادم . در آن روزها، علیمردان سعی می‌کرد دلداری‌ام بدهد. می‌گفت: «خدا اگر بخواهد، دوباره به ما فرزند می‌دهد. به خدا توکل کن و کم غصه بخور.» نگران برادرهایم ابراهیم و رحیم بودم. مدت‌ها بود از آن‌ها بی‌خبر بودم. نگران خانواده‌ام بودم که در روستای دیگر چه می‌کنند. به فکر خانه‌ام بودم که در دست عراقی‌ها به چه شکلی درآمده بود. روزها و شب‌ها به این چیزها فکر می‌کردم. یک روز جلوی خانه‌ام نشسته بودم و به آسمان نگاه می‌کردم که دیدم کلاغ‌های دشمن از راه رسیدند. با نگرانی از جا بلند شدم. صدای آژیر قرمز توی کوه و دشت پیچید. هنوز آژیر تمام نشده، هواپیماها بنا کردند به بمباران شهرک. همه فکر می‌کردیم مثل همیشه می‌خواهند بروند کرمانشاه را بمباران کنند و برگردند، اما این بار آمده بودند سراغ ما. از دیدن چیزی که می‌دیدم، داشتم دیوانه می‌شدم. هواپیماها خیلی نزدیک زمین بودند و ما اصلاً آماده نبودیم. هر کس از طرفی شروع کرد به دویدن. ضد‌هوایی‌ها تیراندازی می‌کردند و صدایشان بیشتر دل هامان را می‌لرزاند. اردوگاه را که بمباران کردند، رفتند. شیون و داد و فریاد همه جا را گرفت. به طرف زخمی‌ها دویدیم. چند نفر روی زمین افتاده بودند. بعضی‌هاشان ناله می‌کردند و بعضی دیگر صدایی نداشتند. چند نفر کشته شده بودند. زن‌ها بالاسر مجروحین و کشته شده‌ها، صورت‌هاشان را می‌خراشیدند و بچه‌ها گریه می‌کردند. ماشین‌ها که رسیدند،‌ کمک کردم و زن‌های زخمی را توی ماشین‌ها گذاشتیم. دست و لباس‌هایم همه خونی شده بودند. بچه‌ای که مادرش را از دست داده بود، دستش در دست زنی دیگر بود و گریه می‌کرد. این صحنه را هیچ‌ وقت از یاد نمی‌برم. دیگر آنجا هم امن نبود. نیروهای صدام، هر وقت می‌توانستند، اردوگاه را بمباران می‌کردند. تا آژیر می‌زدند، می‌دیدیم هواپیماها بالای سرمان هستند. در شهرک، امکانات کم بود. بچه‌ها که مریض می‌شدند، آب‌نمک درست می‌کردیم و آن‌ها را پاشویه می‌دادیم. وسیله‌ای نداشتیم بچه‌ها را برسانیم دکتر بزرگ‌ترین مشکلمان، ماشین و وسیله برای نقل و انتقال بود. بعد برایمان دکتر آوردند. دکتر پاکستانی بود. چهره‌ای سیاه داشت و فارسی سخت حرف می‌زد. اما به کارش وارد بود. یک شب که بچه‌ای را عقرب زد، دکتر پاکستانی سریع به او آمپول زد. بچه آرام‌آرام حالش خوب شد و ما خیالمان راحت شد که با وجود دکتر، مشکلاتمان کمتر شده است. کم‌کم دکترهای پاکستانی زیاد شدند و مرتب به ما رسیدگی می‌کردند. زمستان در دولابی بودیم و تابستان هم گواور. در هر دو جا شهرک درست کرده بودند. از مردم قصرشیرین و روستاهای مختلف در این اردوگاه‌ها بودند. وقتی بمباران‌های گواور هم شدت گرفت، بعضی‌ها به دالاهو و کرمانشاه رفتند؛ یا شهرهای دور و پیش اقوامشان. گواور هم داشت خالی می‌شد.آنجا مرتب بمباران می‌شد. ادامه دارد ... -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
آغاز خونین زرسالاری جهانی 🖋قسمت هشتم کابرال، شکست خورده، به پرتغال بازگشت و کمی بعد، به سال ۱۵۰۲، واسکو داگاما مأموریت جدید خود را آغاز کرد با هدف انهدام کامل ناوگان‌های تجاری مسلمانان و استقرار سلطه انحصاری پرتغال بر راه‌های دریایی شرق. گاما این بار در رأس ناوگان نظامی نیرومندی قرار داشت که تعداد آن را بین ۱۴ تا ۲۱ کشتی ذکر کرده‌اند؛ به تعبیر ریان، «چنان کشتی‌ها و تسلیحات آتشینی که هیچ ناوگان آسیایی قدرت مقابله با آن را نداشت» (۴۹). گاما در مسیر خود ابتدا در بندر کیلوا خراج مفصلی از حکمران مسلمان شهر گرفت و به کشتار مردم دست زد، سپس به بندر کالیکوت رفت و کشتی‌های تجار مسلمانان را در این بندر نابود کرد. (۵۰) او با تهاجم به بنادر اصلی منطقه موجی بی‌سابقه از خشونت و وحشت آفرید. ریان که با همدلی آشکار از زندگی گاما سخن می‌گوید، هدف اصلی مأموریت او را نه غارتگری و سلطه بلکه تنها و تنها «ورود پرتغالی‌ها» به «تجارت اقیانوس هند که تحت سلطه مسلمان‌ها قرار داشت» عنوان می‌کند! او می‌نویسد: «مأموریت اکتشافی» پدرو کابرال در سال ۱۵۰۰ ثابت کرد که «انحصار مسلمانان» بر تجارت شرق را نمی‌توان «از طریق مذاکره یا رقابت مسالمت‌آمیز» از میان برد؛ تنها راه «اِعمال قهر بی‌رحمانه» بود. ریان می‌افزاید: گاما این درس را [ به اروپاییان] آموخت که «مؤثرترین راه برای شکستن انحصار تجارت ادویه به دست مسلمانان زور اسلحه است». (۵۱) تاریخ هند آکسفورد نیز مأموریت گاما را اخراج تجار مسلمان از سواحل مالابار عنوان می‌کند و می‌افزاید وی در این مأموریت همان خشونتی را علیه مسلمانان به کار برد که پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها علیه مسلمانان شبه‌جزیره ایبری به کار می‌بردند و سرانجام نیز موفق به اخراج تجار مسلمان از سواحل مالابار شد. (۵۲) ارنست ماندل توصیفی جامع و منصفانه از مأموریت گاما به دست داده است: «سفر دوم واسکا داگاما [۱۵۰۲-۱۵۰۳] در رأس یک ناوگان جنگی تمام عیار مرکب از ۲۱ کشتی بدان انجامید که انحصاری جدید (انحصار بازرگانی ادویه) جانشین انحصار مصری – ونیزی شود. این کار بدون خونریزی انجام نشد. این نوعی جنگ صلیبی بازرگانان فلفل، دارچین، و میخک بود که نشانه‌های سفاکی‌های وحشتناک را با خود داشت. علیه «مسلمانان منفور»، که پرتغالی‌ها پس از راندنشان از مغرب و سرکوبی‌شان در سرزمین «بربرها» در انتهای جهان با شگفتی بدانان برخوردند، ظاهراً هر وسیله‌ای مجاز بود حریق و کشتار گروهی، ویران کردن شهرهای بزرگ، سوزاندن کشتی‌ها با سرنشینان آنها، سلاخی اسیران، که دست‌ها و بینی‌ها و گوش‌هایشان را به نشانه تمسخر برای پادشاهان «وحشی» می‌فرستادند؛ این بود دلاوری‌های «شهسوار مسیح»! او تنها یکی از برهمن‌هایی را که به همان‌گونه مثله شده بود زنده گذاشت، زیرا این برهمن می‌بایست نشانه‌های پیروزی هولناک را به گوش حاکمان محلی برساند». (۵۳) این سرآغاز دورانی است که دکتر ریان با مباهات آن را عصر واسکو داگاما می‌نامد. واسکو داگاما در دسامبر سال ۱۵۰۳ به لیسبون بازگشت. در سال ۱۵۱۹ پادشاه پرتغال عنوان کنت ویدیگورا (۵۴) را به وی اعطا کرد. در سال ۱۵۲۴ از سوی خوان سوم، پادشاه پرتغال، به عنوان نایب‌السلطنه پرتغال در شرق منصوب شد ولی مدت کوتاهی پس از سفر به هند، در ۲۴ دسامبر ۱۵۲۴، در بندر کوچن (ساحل مالابار) درگذشت. (۵۵) 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1620 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
صفحه ۱۳
013.mp3
3.32M
تلاوت صفحه ۱۳
13.mp3
600K
ترجمه صفحه ۱۳
۹۹ 👌 سیب زمینی باش!!! اصلنم فحش نیس😜😜 به نظرم همگی باید سیب زمینی رو الگوی زندگیمون قرار بدیم، ☺️😍 تو هر شرایطی قرار بگیره بهترین خودشو ارائه میده، تو آتیش بندازیش سرخش کنی تنوریش کنی ته‌دیگش کنی آب‌پزش کنی همه جوره خوشمزس😂😍 لامصب یه پا اشرف مخلوقاته برا خودش😂😂😂 *به نام خدایی که فرمانده اول است* *سلام* *خداوند حکیم در قرآن میفرمایند* *وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ* *و به یاد آور وقتی که پروردگارت به فرشتگان فرمود من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد و خونریزی کنند در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.* *(آیه ۳۰ سوره بقره)* *خداوند در آيه‌ى قبل میفرماید همه‌ى مواهب زمين را براى انسان آفريده است. در اين آيه و آيات بعد، مسأله‌ى خلافت انسان در زمين را مطرح مى‌کند كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خدا و سجده آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد.* *از گفتمان این آیه میتوان مطالب زیر را درک نمود* *به ديگران اجازه دهيد سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنند و گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمى‌زنند و فرشتگان مى‌دانستند كه براى هر آفريده‌اى، هدفى عالى در كار است.* *انسان، مخلوق ويژه‌اى است كه ساخت مادی او به بهترين قوام بوده: و در او روح خدايى دميده شده تا جایی که بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفت.* *خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. پس همیشه لوازم کار را فراهم کنید سپس اقدام کنید* *انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى، تنها بدست خداست نه انسانها* *انسان مى‌تواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفةاللهى باشد.البتّه ستمكاران از نيل به اين مقام محروم شده‌اند..* *چون خدا عادل است پس حاكم و خليفه‌ى الهى نیز بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق.* *به خاطر انحراف يا فساد گروهى، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفته شود* *مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. همانند ملائکه در برابر خدا* *خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست، ليكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود.* *توقّع نداشته باشيد همه‌ى مردم بى‌چون و چرا، سخن يا كار شما را بپذيرند. زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مى‌كنند. پس باید پرسش را شنید و به صورت منطقی پاسخ قانع کننده داد.* -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews75979710412150505437113.pdf
9.4M
بسم الله الرحمن الرحیم تمام صفحات امروز دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱‌۴۰۱ -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
خطبه ۴۰.mp3
5.72M
شرح و تفسیر خطبه ۴۰ نهج‌البلاغه درخدمت حجةالاسلام یک‌شنبه‌ ۲۵ اردیبهشت مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زین‌الدین -------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee