eitaa logo
سالن مطالعه
190 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
990 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ انیمیشن دنباله‌دار 🔹"اسطوره‌های یهودی در حمله به تایتان" قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8536 ◀️ قسمت چهارم؛ 🔶🔸اسطوره‌های یهودی موجود در فیلم، 👈 ۱. ارض موعود، میراث نیاکان، سرزمین مادری 🔹در این سریال می‌بینیم منطقه‌ای که ارن و دوستانش در آن زندگی می‌کنند، منطقه‌ای دور افتاده از دیگر تمدن‌ها است که قبل از حمله‌ی ارتش مارلی به آن‌جا، مردم در خوشی کامل به سر می‌برند حتی پلیس محلی از فرط بیکاری، به می‌گساری و خوش‌گذرانی مشغول است! حتی نام این کشور «پارادایس» (Paradis) به معنی «بهشت» می‌باشد. 👈 ۲. قوم برگزیده، نژادپرستی 🔹یکی از مواردی که تقریباً از فصل دوم بسیار پُر رنگ می‌شود، مسأله‌ی «نژاد برتر» بودن اهالی پارادایس است. چنان‌که می‌بینیم تمامی اهالی پارادایس دارای نوعی خاص از ترکیبات خونی هستند که می‌توان با یک تزریق ساده، از آن‌ها غول‌هایی دهشتناک و قدرتمند ساخت. 🔹البته شاید در ابتدا به‌نظر برسد که مسأله‌ی قدرت تایتان شدنِ مردم پارادایس، یک عیب برای آن‌ها به‌حساب می‌آید، اما وقتی جلوتر می‌رویم، در فصل چهارم می‌بینیم که همین قدرت نژاد برتر است که می‌تواند در مقابل خطر‌های خارجی از آن‌ها محافظت کند. 👈 ۳. ملت واحد یهود 🔹علاوه بر این‌که در فیلم بارها تأکید می‌شود که تمامی نسل یمیر دارای خون تایتان هستند؛ در فصل چهارم در یک سکانس بسیار تکان‌دهنده، هنگامی‌که ارن با خون مقدس ارتباط برقرار کرده و یمیر را نیز از یوغ انسان‌های ستمکار نجات می‌دهد؛ در یک لحظه تمامی نسل یمیر (بنی‌یمیر) خود را در محلی می‌بینند که ظاهراً در این جهان نبوده و شاید ترسیمی از عالم غیب است. 🔹لذا تمامی نسل یمیر با این‌که از همدیگر جدا بوده و عده‌ای در مارلی و دیگران در پارادایس هستند، خود را در کنار هم در همان محیط قدسی مشاهده می‌کنند که این می‌تواند بیان‌گر وحدت ملت یمیر باشد! 👈 ۴. سرزمین بدون مردم برای مردم بدون سرزمین در جریانی که در فصل چهارم پیش می‌آید و حاکم اصلی مارلی در صحنه‌ی تئاتر، تاریخ حقیقی را برای مردم بازگویی می‌کند؛ می‌بینیم که گفته می‌شود پادشاه فریتز برای این‌که دیگران از گزند نسل یمیر در امان باشند، به سرزمینی مهاجرت می‌کند که «خالی از سکنه» بوده و سعی می‌کند برای مردم خود، یک «بهشت زمینی» بسازد. (۶) 👈 ۵. بهشت زمینی 🔹علاوه بر چشم‌پوشی از نام کشور نسل یمیر که «بهشت» می‌باشد؛ در دیالوگی که اوری ریس پادشاه حقیقی پارادایس با محافط خود، کِنی آکرمن دارد، می‌گوید: "من می‌خواستم برای مردم بهشتی در اینجا درست کنم اما نتوانستم این رویا را به واقعیت تبدیل کنم." 🔹این مطلب شاید بیانگر سرخوردگی عده‌ای از یهودیان ساکن فلسطین اشغالی از وعده‌های پوچ سران صهیونیسم باشد. چرا که علی‌رغم حمایت‌های مالی گسترده از اسرائیل غاصب دَدمنشی و ستمگری‌های بی‌قید و شرط صهیونیسم جهانی عدم کارایی سازمان ملل و نهادهای مربوطه برای مهار این سگ وحشی غرب در خاورمیانه، باز هم یهودیان ساکن فلسطین اشغالی، معترض به وضع موجود بوده که؛ نمود آن را در سال‌های گذشته به‌صورت تجمعات و تظاهرات‌های اعتراضی ساکنان این کشور جعلی، دیده و می‌بینیم. 👈 ۶. اسلام‌ستیزی 🔹در بحث اسلام‌ستیزی، مطالب عیانی دیده نمی‌شود، چرا که داستان اصلی فیلم در رابطه با تضاد بین خود نسل یمیر پایه‌ریزی شده است، اما چند نکته قابل چشم‌پوشی نیست؛ 📎 اولاً در صحنه‌ای که عده‌ای مزدور به خانه‌ی میکاسا حمله کرده و با قساوت تمام خانواده‌ی او را می‌کشند، تروریستِ ماجرا یک عرقچین اسلامی بر سر دارد که نماد کلیشه‌ی مسلمانان تروریست در غرب است. 📎 همچنین در ابتدای فصل چهارم، مارلی با حمله به یک شهر مسلمان‌نشین که ظاهری کاملاً عرب و اسلامی دارند، تهدید مسلمانان را در حد یک مستعمره‌ای که باید تنبیه شود، نشان می‌دهد 🔹واقعیت ماجرا این است که وقتی در یک فیلم جهان‌وطنی، شاهد انواع اسامی یهودی- مسیحی، از ملیت‌های مختلف آلمانی، ژاپنی و… هستیم، حتی یک نفر با اسامی اسلامی وجود ندارد، نمی‌توان این اتفاق را ساده گرفت. چرا که نویسنده تمام اسامی شخصیت‌ها را با فکر انتخاب کرده و نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت. همچنین در فرم صورت و لباس شخصیت‌ها، این دقت‌ها اعمال شده است. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡ 🕎 (۳) ✡ ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8563 🔸قسمت سوم؛ ✡ بالأخره در آوریل ۱۹۹۰ فردی که مهم‌ترین مورّخ هولوکاست در سطح جهان شناخته می‌شود، پروفسور یهودا بائر (Yehuda Bauer) استاد دانشگاه عبری اسرائیل و نیز شموئیل کراکوفسکی (Shmuel Krakowski)، مسئول آرشیو مرکز معروف هولوکاست در اسرائیل به‌نام ید وشم (Yad Vashem)، اعلام کردند که داستان صابون یهودی حقیقت ندارد. ✡ بائر می‌گوید محبوسین در اردوگاه، آمادگی باور کردنِ هر داستان هولناکی در مورد شکنجه‌گرانِ خویش را داشتند. او در اظهارات جالب توجه خود تمام تقصیر داستان صابون یهودی را به گردن نازی‌ها می‌اندازد. کراکوفسکی نیز می‌گوید: «مورّخین به این جمع‌بندی رسیده‌اند که صابونی از چربی بدن انسان ساخته نشده است. حال که افراد زیادی منکر اصل هولوکاست هستند، چرا باید بهانه‌ای به‌دست آن‌ها داد تا بر ضد حقیقت به‌کار گیرند؟» (۴۷) ✡ همانند داستان صابون یهودی که افسانه بودنِ آن برملا شد، اطلاعات و مطالب فراوان دیگری نیز وجود دارد که با سایر باورهای عمومی ناسازگار است. بسیاری از محققین که تناقضات و سناریوهای غیرمعمول هولوکاست توجهشان را جلب کرده است، مستقلاً به یافته‌های جدیدی دست یافتند. بدنه این پژوهش یعنی «تجدیدنظرطلبی در هولوکاست» که داستان هولوکاست را با چالش مواجه کرده است، پی در پی و حتی زمانی که من این سطور را به نگارش درمی‌آورم در حال کشف مدارک جدیدی است. (نگاه کنید: افسانه‌ای که مرگ نمی‌پذیرد؛ مجله بارنز ریویو) (۴۸) ✡ کارشناسان هولوکاست در برابر تجدیدنظرطلبان به فحّاشی و سرکوب متوسل شده‌اند. همین چند سال پیش، کسانی که جرأت زیر سؤال بردن داستان صابون یهودی را داشتند، نازی و نفرت‌طلب نامیده می‌شدند. حتی امروز اگر کسی جرأت داشته باشد که بخشی از مجموعه‌ی هولوکاست یعنی اصل آن، ارقام و یا سیاست‌های آن را زیر سؤال ببرد، به عنوان منکر هولوکاست (Holocaust denier) محکوم می‌شود. ✡ «منکر هولوکاست» نامیدنِ کسی که عقیده‌ی جزمیِ هولوکاست را مورد تردید قرار دهد، به این معناست که او فردی ابله (یا حتی شرور)، ضد یهود و دارای جنون است. صاحب‌نظران هولوکاست می‌پرسند: "آخر چگونه کسی که عکس‌ها و فیلم‌های خبری کشتار یهودیان از طریق گلوله یا گاز و تل‌های انباشته از جنازه‌های ایشان را به چشم خود دیده است، می‌تواند آن را انکار نماید؟!" ✡ در واقع من دریافتم که هیچ محقّق تجدیدنظرطلب متعهدی کشتار تعداد فراوانی از بی‌گناهان از جمله یهودیان به‌دست آلمانی‌ها و متحدین ایشان را در جنگ جهانی دوم انکار نمی‌کند. 👈 هیچ‌کس انکار نمی‌کند که آلمانی‌ها یهودیان را [همانند غیریهودیان] از تمام بخش‌های اشغالی اروپا یکجا گرد آوردند و در اردوگاه‌های نفرت‌انگیز اسکان دادند. 👈 تجدیدنظرطلبان انکار نمی‌کنند که آلمانی‌ها فجایعی را بر ضد یهودیان [و غیریهودیان] مرتکب شده‌اند، ولی آن‌ها معتقدند آمار کشته‌شدگان به‌شکل فوق‌العاده‌ای مبالغه‌آمیز است. نکته‌ی مهم‌تر آن‌که به اعتقاد ایشان برنامه‌ای مرکزی، نقشه، سیاست و یا دستوری از طرف حکومت آلمان برای قلع و قمع کلیه‌ی یهودیان وجود نداشته است. 👈 تجدیدنظرطلبان مدّعی‌اند که نازی‌ها اردوگاه‌ها را برای محبوس کردن یهودیان ساخته بودند، زیرا یهودیان را خطری امنیتی به‌شمار می‌آوردند، همان‌طور که دولت آمریکا به دلایل امنیتی ژاپنی‌ها را یکجا جمع کرد و محبوس نمود. 👈 تجدیدنظرطلبان مدارک علمی و مستند را مؤید دیدگاه خویش می‌دانند و معتقدند طرفداران صحّت واقعیت هولوکاست اگر می‌خواهند این داستان همچنان باقی بماند، باید هرگونه بحث و مناقشه‌ای را در این زمینه شدیداً سرکوب کنند. 👈 و بالأخره تجدیدنظرطلبان ادعا می‌کنند انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی مهمی برای خلق داستان هولوکاست و تداوم آن وجود دارد. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8627 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
۲   قسمت سی‌وچهارم؛ حالا در آرامش این بهشت، مست محبت این زن شده بودم. به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد: «اسمت چیه دخترم؟» دیگر دست خودم نبود نذر زینبیه در دلم شکست زبانم پیش‌دستی کرد: «زینب!» از اعجاز امشب، پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شد نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم همین‌جا باید به نذرم وفا می‌کردم در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم… کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند پرده را کشید تا راحت باشم ظاهراً دختری در خانه نداشت با مهربانی عذر تقصیر خواست: «لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید: «تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت نمی‌دانست از درد پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد: «بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید عطر دستپخت او مثل رایحه دستان مادرم بود دخترانه پای سفره نشستم باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد: «خواهرم!» نگاهم تا چشمانش رفت نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد سر به زیر زمزمه کرد: «من نمی‌خوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!» از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده صدایش بیشتر گرفت: «شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابوس هنوز تمام نشده تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید با وحشت در بستر خواب خزیدم و از طنین تکبیرش بیدار شدم. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت امروز صفحه ۲۳۶ قرآن کریم هدیه به محضر دو سرور جوانان بهشتی؛ حسنین علیهماالسلام
•┈┈• 🍃 ۳۱۵🍃••┈┈• یه صندوق صدقه تو اتاقش داره هر روز یه مبلغی می‌اندازه توش تا آخر ماه یکجا که شد برمی‌داره؛ می‌ذاره تو جیبش! این‌طوری هم هفتاد نوع بلا رو دفع کرده؛ هم به یه بدبخت کمک کرده!!!!!😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ --------🔸😜🔸-------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به نام خواوند بخشنده و دستگیر ‌سلام 🔹از امیرالمؤمنین علیه‌السلام: لَایَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ: بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَ بِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ. برآوردن نيازهاى مردم پايدار نيست مگر به سه چيز؛ كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد، پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد. 📚نهج البلاغه،حکمت۱۰۱ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ✍🏻 اگر کاری که برای دیگران انجام می‌دهیم؛ کوچک قلمداد کنیم منت ما بر سر طرف مقابل بسیار کم می‌شود این باعث می شود که کار ما بزرگ و ارزشمند دیده شود و اگر آن را آشکار نکنیم و بازگو نکنیم به صورتی ارزشمند خودش آشکار خواهد شد و اگر در انجامش درنگ نکنیم و خیلی زود انجام دهیم برای طرف مقابل ارزشمند و دلنشین خواهد بود. گاهی چون قبل از کار تعلل و مِن‌مِن می‌کنیم، آن کار برای طرف مقابل کم‌قدر و بی‌ارزش می‌شود و دل او را چرکین می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121485049200600.pdf
12.17M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ یَا قَاضِیَ‌الحَاجَاتِ امروز؛ دوشنبه‌ ۱ اسفند ۱‌۴۰۱ ۲۹ رجب ۱۴۴۴ ۲۰ فوریه ۲۰۲۳ تمام صفحات ؛ خدمت شما. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
📰 صفحه اول بعضی روزنامه‌ها امروز دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱
✡🔥 🔥✡ 🖋 مقاله‌ی مقاله سی و دوم: (ع) قسمت اول؛ یهودیانِ به‌ظاهر مسلمان مستقر در جامعه اسلامی با رواج اسرائیلیات در پیکره‌ی عقیدتی مسلمانان سعی در مسخ درونی نظام اسلامی داشتند در این بین شخصیت ممتاز امام رضا علیه‌السلام با نگرشی کاملاً عقلانی مبتنی بر علوم امامت، به پالایش مباحث کلامی و گفتارهای نوظهور فلسفی اقدام کردند. 🔹مأمون عباسی که بر مسند خلافت اسلامی تکیه زده بود با شعار خردگردایی! از هرگونه مخالفت با جمودگرایی حمایت می‌نمود، و چون برای رسمیّت دادن به تفکراتش نیازمند حزبی علمی و مرامی عقیدتی بود در تأیید و رواج مکتب اعتزال کوشید. این مکتب که پیشبرد خود را وام‍دار عقل‌گرایی افراطی در لوایِ قدرت سیاسی بود، بعدها در تحلیل‌های تاریخ‌نگاری ادیان، به‌عنوان نخستین فرقه‌ی لیبرال اسلامی یاد شد. (۱) 🔹اما دستاورد ائتلاف قدرت و اندیشه چنین شد که؛ همگام با طرح شعار آزاداندیشی و پرهیز از جمودگرایی، در دایره‌ی عمل، پیروان مکتب اعتزال هیچ‌گونه تحمل و مدارایی مبتنی بر احترام اندیشه‌ها و مکاتب فکری از خود نشان ندادند و پایه‌گذار نظام تنبیهی و مجازاتیِ سختی گردیدند تا بدان‌جا که اشخاصی همچون احمد بن حنبل نیز از عواقب آن در امان نماندند! 🔹در این میان، ظهور اندیشه‌های ناب رضوی علیه‌السلام در خلال تکاپوهای ستیزجویانه «خردگرایان بی‌حد و حصر معتزله» و «ظاهرگرایان اهل حدیث»، اعتدال و عقلانیت اسلامی را به ارمغان آورد. (۲) 🔶🔸آغازین بدعت‌گزارانِ مباحث کلامی 🔹دیدگاه سراسر بدعتِ «منع تدوین حدیث نبوی» که تا عهد خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز (۹۹ـ۱۰۱) به بهانه‌ی اُنس مردم با قرآن و عدم اختلاط وحی الهی با کلام پیامبر به‌گونه‌ی جدّی بر آن پافشاری می‌شد، فاجعه‌ای تلخ در تاریخ اسلام رقم زد در نتیجه، عده‌ای در پیِ اشتیاق مسلمین به شنیدن احادیث نبوی (ص) به رواج مجهولات و خرافات پرداختند. ابن خلدون در این‌باره می‌نویسد: «در کتاب‌های تفسیر سخنان بی‌سروته زیاد است و علت آن این است که جامعه اسلامی در آن روز، دور از کتاب و علم بودند و چادرنشینی و بی‌سوادی، بر آنان غالب بود و اگر به شناخت چیزی راجع به آغاز آفرینش، علل اشیاء و راز هستی علاقه پیدا می‌کردند، از اهل کتاب می‌پرسیدند افرادی مانند «کعب‌الاحبار»، «وهب بن منبه»، «عبدالله بن سلام» و… مرجع این پرسش‌ها بودند. از این روز می‌بینیم، کتاب‌های تفسیر از سخنان آنان پر است. نویسندگان تفسیر در شرح سخنان آنان راه مسامحه را در پیش گرفتند در حالی‌که ریشه‌ی این گفتار، یا تورات و یا مجعولات آنان است». (۴) 🔹«کعب‌الاحبار» از مهاجرین یمن به مدینه، در دوره ابوبکر یا عمر از یهودیت به اسلام پیوست و در دوره عثمان درگذشت. او از منابع علم و دانش اهل کتاب بود. گروهی از تابعان از او حدیث نقل کرده‌اند و در صحیح بخاری و غیره از او روایاتی نقل شده است. (۵) 🔹کعب در پوشش «آگاهی از کتب عهدین» خصوصاً «تورات» توانست عقاید یهود را در میان مسلمانان، پخش و به‌عنوان وحی در عهدین جا زند. از این‌رو در روایات او مسأله «جسم بودنِ خدا» و «رؤیت خدا» کاملاً مشاهده می‌شود. او درباره‌ی تجسّم‌بخشی به پروردگار می‌گوید: «خدا به زمین نگریست و گفت من به برخی از نقاط تو گام خواهم نهاد. در این موقع کوه‌ها اوج گرفتند (کبر ورزیدند) ولی صخره (بیت‌المقدس) اظهار تواضع کرد، خدا گام بر روی آن صخره نهاد». (۶) و درباره‌ی اصرار بر رؤیت خدا می‌گوید: «خداوند، تکلم و رؤیت خود را میان موسی و محمد تقسیم کرد، تکلم را بر کلیم و دومی را از آنِ پیامبر اسلام قرار داد». (۷) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8652 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت صد و سوم؛ همان روزها داشتم لباس‌های داخل کمد را مرتب می‌کردم که چشمم به یک دست لباس سپاه با درجهٔ سرتیپی افتاد. باید خوشحال می‌شدم ... اما کلافگی‌ام بیشتر شد که؛ "خدایا چرا حسین، ما را محرم اسرارش نمی‌داند؛ زمان جنگ که مجروحیت‌هایش را از ما پنهان می‌کرد؛ حالا هم مسئولیت‌هایش را!!!" وقتی به خانه آمد به گلایه گفتم: "همسایه زنگ می‌زنه تبریک می‌گه که همسرت فرمانده قرارگاه شده! اون وقت شما این رو از ما پنهون می‌کنی؟!» لبخندی زد که نمی‌دانم بگویم تلخ بود یا شیرین. چرا که با همه تلخی‌ای که به نظرم برای خودش داشت؛ اما به چهره‌اش آنقدر ملاحت و آرامش داد که باعث شد تمام دلخوری‌ها و کلافگی‌هایم را فراموش کنم؛ بعد خیلی پدرانه گفت: "پروانه! محمود شهبازی رو یادت میاد که فرمانده سپاه همدان شد؟ وقتی باباش از اصفهان اومده بود دیدنش؛ ازش پرسیده بود: تو توی همدان چیکاره‌ای؟ گفته بود: باغبونی می‌کنم، گل می‌کارم. چمنا رو آب می‌دم و ... البته دروغ هم نگفته بود غیر از باغبونی؛ محوطه سپاه رو هم جارو می‌زد محمود شهبازی تربیت شده نهج البلاغه بود و ما شاگرد تنبل کلاس او حالا من بیام به شما و بچه‌هام بگم که چه اتفاقی افتاده؟!" گفتم: «حسین جان! من با تو زندگی می‌کنم. مرام و خلق وخوی تو رو می‌شناسم؛ اما بچه‌ها براشون مهمه.» خیلی قاطع گفت: "باید اونا رو هم یه جور تربیت کنیم که این چیزا براشون مهم نباشه!" نمی‌خواست به هیچ قیمت، اخم و ناراحتی من را ببیند رفت لباس تازه‌ش را از داخل کمد بیرون آورد و پوشید خیلی خوشم آمد بهش می‌آمد و با ابهتش می‌کرد وقتی حظ را توی چشم‌هایم دید؛ یک پیراهن سفید و گشاد روی همان لباس سبز پوشید و گفت: "خب اینم از این! حالا دیگه راننده اومده و باید برم سر کار" پرسیدم: "این ریختی؟!" گفت: "مگه چشه؟! سر کار که رسیدم پیرهن سفید رو در می‌آرم. اصلاً چه اهمیتی داره؟ از این لباسا که فقط دو تا تیکه پارچه‌ی سفیدِ کفن می‌مونه! و یه لباس سیاه عزاداری که اگه از روی اخلاص پوشیده باشیم اون دنیا اسباب نجات‌مون می‌شه." اتفاقاً ایام محرم نزدیک بود. هرجا که بودیم؛ تهران یا کرمانشاه، باید روزهای تاسوعا و عاشورا تا سوم محرم را به همدان می‌رفت و پیرهن سیاه هیئت ثارالله سپاه همدان را می‌پوشید و میان صف عزاداران، عزاداری می‌کرد. آن سال وقتی در مسیر کرمانشاه به همدان می‌رفتیم، پلیس جلوی ماشین‌مان را گرفت و از راننده حسین، آقای مدیران، مدارک خواست همین که حسین را شناخت، عقب رفت واحترام نظامی گذاشت و از جریمه صرف نظر کرد اما حسین با خوشرویی تقاضا کرد که جریمه را بنویسد و به راننده‌ش گفت: "خطای من و شما پیش مردم صد برابره و به چشم میاد پس خیلی رعایت کن!" ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee