eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 راست می‌گفت... از دنیا که بگذری.. به راحتی از جانت هم می‌گُذری... باشیم... دیدم پاهاش زخمی و خونی شده به سردار بی سر شلمچه ماشاالله رشیدی گفتم کفش‌هات کو؟؟؟؟ گفت: دادم به اون بسیجی که کفشش پاره بود و نمی‌تونست تو ورزش صبحگاهی هم‌پای دیگران بدوه گفتم: پس خودت چی؟ پاهات رو ببین خونی و زخمی شده گفت: اشکال نداره گفتم: یعنی چی؟! گفت: اگه از یک کفش نتونم بگذرم چطور از جونم بگذرم ❤️ کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 واکنش افسر سابق CIA بعد از دیدن عکس حاج قاسم در خط مقدم ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی. ۲ 📖 مقاله اول؛ 🔮 قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9664 قسمت دوم؛ 🔹روم شرقی از هجمه قرون وسطی مصون ماند و آنچه پس از این در تاریخ -از جمله تاریخ اسلام- به‌نام روم مشهور است، این بخش شرقی از آن است که تا شروع رنسانس به حیات خود ادامه داد. در بخش غربی که فئودال‌ها و شوالیه‌ها به حاکمیت رسیده بودند، جریان علم و دانش و تمدن‌سازی به شکلی ضعیف و نه مشابه آنچه در سرزمین‌های اسلامی اتفاق افتاد، تنها در کلیسا پی‌گیری می‌شد. این ایفای نقش مهم در حفظ علم و دانش در آن شرایط بحرانی، بعدها به عنوان “انحصاری کردنِ دانش” اتهامی جدی متوجه کلیسا نمود. 🔹ادبیات، فلسفه، منطق، ریاضیات، و نجوم، مواد درسی و علمی دیرهای راهبان مسیحی بود که اختصاص به امر آموزش داشت. در این دیرها ظاهراً برخلاف آنچه در تمدن اسلامی گسترش یافت، خبری از علوم تجربی نبود. همین امر، اندک اندک منجر به دورشدن کلیسا از مردم و فراهم شدن زمینه شکل‌گیری پروتستانتیزم شد. 🔹امور کلیسا به شکل متمرکز و زیر نظر پاپ از طریق سراسقف‌ها که بر تمامی کلیساهای یک کشور نظارت داشتند، و جدا از حاکمیت فئودال‌ها اداره می‌شد. فئودال‌ها حق دخالت در امور کلیسا را نداشتند و این امر در طول زمان قدرت زیادی برای پاپ و کلیسا ایجاد نمود. 🔹از لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز ساکن‌شدن این اقوام همراه با مسیحی‌شدن آنان صورت گرفت. شارلمانی پادشاه فرانک‌ها که بزرگترین پادشاه اروپا در نیمه نخست قرون وسطا دانسته شده، با همراهی پاپ، مسیحیت را در اروپا گسترش داد. پس از شارلمانی از استمرار الگوی قدرت او جلوگیری شد و در شرق اروپا روس‌ها و مجارها و در غرب آن انگل‌ها و ساکسون‌ها در بریتانیا، فِن‌ها در فنلاند و دَن‌ها در دانمارک مستقر شدند. 🔹مدیریت صحنه در روم و سرزمین‌های اسلامی هر دو از یک الگوی تکراری و شیطانی تبعیت می‌کرد. در دوران معاصر و پس از انجام مأموریت و سپس بروز ناتوانی در این الگوی اروپایی، اتحادیه اروپا مسؤولیت انسجام دوباره‌ی این قاره را برعهده گرفته است. 🔹در جریان جنگ‌های صلیبی و تحولات پس از آن شهرنشینی مجدداً احیا شد و سبب تضعیف فئودالیسم و قدرت فئودال‌ها شد. اندک‌اندک نقشه جدید اروپا برای انجام مأموریت تازه در حال شکل‌گیری بود. با اخذ مالیات از فئودال‌ها و مراجعه آنان به بازرگانان و بانکدارها -که شغل مورد علاقه یهودیان بود- اقتصاد شهرنشینی با غلبه بر اقتصاد فئودالی در دست این گروه متمرکز شد. 🔹پادشاهان در مقابل فئودال‌ها قدرت یافتند و با برقراری حکومت مقتدر مرکزی، امر تجارت را تسهیل نمودند. افزایش قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی پادشاهان موجب دخالت آنان در امور کلیسا و محدود شدن قدرت پاپ شد. 🔹در این احوال که هر کدام از کشورهای انگلستان، فرانسه، اسپانیا، آلمان و روسیه طی تحولاتی در حال شکل‌گیری بود، وضعیتی متفاوت در ایتالیا به چشم می‌خورد. این کشور بنا بود کانون اصلی رنسانس باشد. لذا در حالی که شهرها و بنادر شمالی این سرزمین -که پایگاه اصلی یهودیان بود- از طریق تجارت، ثروت بسیاری را کسب نموده و خود را نیز از سلطه دستگاه پاپ و امپراتوری مقدس روم (آلمان) خارج ساخته بودند، هیچ حکومت مرکزی‌ای در این سرزمین شکل نگرفت. 🔹با جنگ‌های صلیبی و فتح قسطنطنیه، دانشمندان و هنرمندان بیزانس به این کانون اصلی فرار کرده و در آنجا با استفاده از آموزه‌های دین‌گریز و شیطانی و دستاوردهای تمدنی اسلامی، به بنای تمدنی جدید پرداختند. این اتفاق نخست در عرصه هنر و سپس در عرصه ادبیات، فلسفه، اخلاق و دانش و به‌ویژه علوم تجربی راهبری شد. ✳️ ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9713 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌ویکم؛ به گلویم التماس می‌کردم تحمل کند تا بوی خون دل زخمی‌ام در گوش ابوالفضل نپیچد برایم جان به لب شده بود اکثر محله‌های شهر به دست تکفیری‌ها افتاده بود، راه ورود و خروج داریا بسته شده خبر مصطفی کارش دلش را ساخته بود… مصطفی چندقدم دورتر ایستاد زیرچشمی تمام حواسش به تماس من و ابوالفضل بود همان اضطرابی که از لرزش صدای ابوالفضل می‌شنیدم در چشمان نگران او می‌دیدم. هنوز نمی‌دانستم چه عکسی در موبایل آن تکفیری بوده ولی آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند ابوالفضل التماسم می‌کرد: «زینب! توروخدا دیگه نذار کسی تو رو ببینه تا بیاید زینبیه پیش خودم! من نذاشتم بری تهران، مجبور شدم شش ماه تو داریا قایمت کنم، ولی دیگه الان کاری از دستم برنمیاد! امشب رو تحمل کن، ارتش داره میاد سمت داریا.» همین یک شب داشت جان ابوالفضل و مصطفی را می‌گرفت ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت و مصطفی تا صبح نخوابید و فقط دورم می‌چرخید. مادرش همین گوشه صحن، روی زمین دراز کشیده و از درد و ترس خوابش نمی‌برد. رگبار گلوله همچنان شنیده می‌شد فقط دعا می‌کردیم این صدا از این نزدیک‌تر نشود که اگر می‌شد صحن این حرم قتلگاه خانواده‌هایی می‌شد که وحشت‌زده خود را از خانه تا حرم کشانده و پناهنده (علیهاالسلام) شده بودند. آب و غذای زیادی در کار نبود از نیمه‌های شب، زمزمه کم آبی در حرم بلند شد. نزدیک سحر صدای تیراندازی کمتر شده بود، تکیه به دیوار حرم، تمام بدنم درد می‌کرد و دلم می‌خواست خوابم ببرد بلکه وحشت این شب طولانی تمام شود. چشمم به پرچم سبز حرم در روشنای لامپ مهتابی روی گنبد مانده انگار حضرت برایم لالایی می‌خواند خواب سبکی چشمان خسته‌ام را در آغوش کشید تا لحظه‌ای که از آوای اذان حرم پلکم گشوده شد. هنوز می‌ترسیدم با نگاهم دورم گشتم دیدم مصطفی کنارم نماز می‌خواند. نماز خواندنش را زیاد دیده بودم ولی ندیده بودم بعد از نماز گریه کند انگار تنگنای این محاصره و سنگینی این امانت طاقتش را تمام کرده بود. خواست به سمتم بچرخد نمی‌خواستم خلوتش را خراب کنم دوباره چشمانم را بستم تا خیال کند خوابم بی‌خبر از بیداری‌ام با پلک‌هایم نجوا کرد: «هیچ‌وقت نشد بگم چه حسی بهت دارم، اما دیگه نمی‌تونم تحمل کنم…» پشت همین پلک‌های بسته، زیر سرانگشت عشقش تمام تارهای دلم به لرزه افتاد می‌ترسیدم نغمه احساسم را بشنود صدایش را بلندتر کرد: «خواهرم!» نمی‌توانستم چشمانم را به رویش بگشایم گرمای عشقش ندیده دلم را آتش می‌زد دوباره با مهربانی صدایم زد: «خواهرم، نمازه!» مژگانم را از روی هم بلند کردم در قاب گنبد و گلدسته، صورتش را دیدم و چشمانی که دل نداشتند نگاهم را ببینند و خجالتی به زیر افتادند. از همان چشمان به زیر افتاده، بارش عشقش را می‌دیدم این خلوت حالش را به‌هم ریخته بود آشفته از کنارم بلند شد و مادرش را برای نماز صدا زد. تا وضوخانه دنبال‌مان آمد، با چشمانش دورم می‌گشت مبدا غریبه‌ای تعقیبم کند تحمل این چشم‌ها دیگر برایم سخت شده بود آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله‌ای که تن و بدن مردم را می‌لرزاند. مصطفی لحظه‌ای نمی‌نشست، هر لحظه تا درِ حرم می‌رفت و دوباره برمی‌گشت تا همه جا زیر نظرش باشد ابوالفضل دلی برایش نمانده بود در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم: «زینب جان! نمی‌ترسی که؟!» مگر می‌شد نترسم در همهمه مردم می‌شنیدم؛ هر کسی را به اتهام تشیّع یا حمایت از دولت سر می‌برند سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. دست مدافعان خالی بود ✳️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 برای من یک روز مثل تمام روزهاست ؛ ولی برای او ! یک قرار است ... و یک دلِ تنگ... و بوسه‌ای که هر هفته می‌نشاند بجای گونه‌ی پسر به روی سنگ ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
‏شیعه تا عمر دارد مدیون پسری است که پایِ سفرهٔ شما قد کشید. هدیه به روح ملکوتی حاج قاسم سلیمانی و مادر و پدرِ بزرگوارشون 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
‏پدر است دیگر ،گاهی دلش برای فرزندش تنگ میشود💔 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
4_5926930026665609216.mp3
7.02M
🌹🕊🌹🕊 امشب دعای کمیل را با صدای شهید محمد رضا تورجی زاده گوش کنیم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا