#کودکانه
#معرفی_بازی ۱۷
✅ "گل یا پوچ"
👆این بازی به صورت گروهی انجام میشود؛ اگر چه دو نفری هم قابل انجام است؛ اما چندان جذابیتی ندارد.
🌹 در این بازی «گل»، یک شیء سفت مثل یک دانه از حبوبات، ساچمه تفنگ بادی، یک ریگ کوچک و ... می باشد.
💢 هر کدام از دو گروه یک سرگروه دارد.
به قید قرعه یکی از دو گروه بازی را شروع میکند.
⚜ با یک روش دیگر هم میتوان گل را به یکی از دو گروه داد و آن این که در ابتدا یک گروه بپذیرد در قبال به دست گرفتن گل، گروه دیگر پنج امتیاز بگیرد. در این صورت گروهی که گل را نمیگیرد، بدون این که کاری کرده باشد، پنج امتیاز خواهد داشت.
🌷اعضای گروهی که گل به دستشان افتاده، دستهایشان را در مقابل سرگروه میگیرند. سرگروه که گل را به دست دارد، در حالی که یارانش حلقهای تشکیل دادهاند، به صورت پنهانی گل را به دست یکی از اعضای گروه میدهد.
🔸بعد از این که واگذاري گل تمام شد، اعضا دستانشان را مشت کرده و در مقابل گروه دیگر میگیرند. سرگروه دیگر هم با همفکری اعضای خود به هر کدام از مشت ها اشاره میکند.
🔺اگر معتقد است که گل در مشت مورد اشاره نیست، میگوید پوچ. با شنیدن این کلمه آن شخص باید مشتش را باز کند. اگر گل در مشتش نبود بازی ادامه پیدا میکند؛ اما اگر گل در مشتش بود، یک امتیاز به گروهی داده میشود که گل در دستشان است.
🔺اگرسرگروه به مشتی اشاره کرد و گفت: گل. باز هم باید مشت را باز کرد. در این حالت اگر گل در مشت او بود، یک امتیاز به گروهی که گل را پیدا کرده داده میشود. علاوه بر این هم گل به سرگروه مقابل تحویل داده شده و بازی از سوی گروه مقابل ادامه پیدا میکند؛ اما اگر گل در مشت او نبود، یک امتیاز به گروه دیگر داده میشود.
🔵 در این بازی اعضای گروه مقابل فقط به حرف سرگروه باید مشتشان را باز کنند. اگر کسی غیر از سرگروه به یکی از اعضای گروه مقابل گفت که دستش را پوچ کند و او هم این کار را کرد، در صورتی که گل در دست او باشد، گروهش بازنده شده و گل را باید به گروه دیگر تحویل دهد.
🔵 اگر در مرحلهای از بازی، گروهی که باید گل را حدس بزند، در همان دفعة اول حدس بزند، به جای یک امتیاز، پنج امتیاز ویژه میگیرد.
🔵 اینکه این بازی در چه امتیازی به پایان برسد، از همان ابتدا مورد توافق دو گروه قرار میگیرد.
🔵 در برخی از مناطق یک قانون ویژه برای امتیاز پایانی دارند. فرض کنید بازی باید در امتیاز بیست و یک به پایان برسد و گروهی که گل در دستشان است، بیست امتیاز داشته باشند. اگر گروه مقابل به صورت یک ضرب به یک مشت اشاره کرده و بگوید گل بیست و یک را بده، و گل هم در همان مشت باشد، بازی را میبرد؛ حتی اگر چندین امتیاز عقب تر از گروه دیگر باشد.
➕ درست است که سرگروه به مشتها اشاره میکند؛ اما او این کار را با مشورت اعضای گروه خود انجام میدهد؛ از همین رو این بازی فرهنگ مشورت و همکاری را تقویت میکند.
➕ کسی که گل در دستش قرار دارد، باید به نحوی حرکات چهره خود را مدیریت کند، که اعضای گروه مقابل از خندههای معنادار او پی به چیزی نبرند. به همین دلیل این بازی قدرت تسلط برخویشتن را هم افزایش میدهد.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🔥تنها میان داعش🔥
#تنها_میان_داعش
◀️ قسمت سی و یکم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود.
#عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم.
پیامی فرستادم : «حیدر! تو رو خدا جواب بده!»
پیام رفت و دلم از خیال پاسخ عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم.
دوباره تماس گرفتم.
مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش.
بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن صبوریام آتش گرفت.
گوشی را روی زمین انداختم،
با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند،
از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد.
در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت.
نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه عشقم را بشنوم.
پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت.
سقوط خمپارهای نفسم را خفه کرد.
دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم.
زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند.
ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم.
پیامی دیگر رسید :
«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد.
با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه عاشقش را ندیده بودم،
چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم.
اشتیاقم برای چشیدن این فرصت عاشقانه در یک جمله جا نمیشد
با کلماتم به نفس نفس افتادم :
«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم.
پیام داد:
«من خودم رو تا نزدیک آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد.
بلافاصله نوشت:
«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود.
مردانه پاسخ دادم:
«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟»
صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید:
«یه ساعت تا نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم.
گوشی را میان مشتم پنهان کردم،
با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند.
به در تکیه زد و مظلومانه زمزمه کرد:
«امّ جعفر و بچهاش شهید شدن!»...
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کودکانه
📺کارتون #پهلوانان (۱۶)
🎞این قسمت: دلقک
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
28.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مستندها
✡ #آن_سوی_غبار
3⃣ قسمت سوم: پروندهای باز
🎬 این مستند به نحوهٔ شکلگیری و قدرتیافتنِ نهادهای سرّی و قدرتمند جهانی همانند بانک جهانی، یونسکو، شورای حقوق بشر، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و... میپردازد که با سیاستها و برنامههای استراتژیک خود عقاید، عواطف، سلایق و عمیقترین لایههای شخصیتی مردم و دولتها را تحت تأثیر قرار میدهند و هدف آنها تغییر #سبک_زندگی مردم از طریق کنترل اذهان عمومی (امپراطوری رسانهای در دنیا، قاچاق بینالمللی مواد مخدر و... ) برای تشکیل یک #حکومت_جهانی میباشد.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#روانشناسی_و_مشاوره
#خانواده
#تحکیم_خانواده
در خدمت: #استاد_تراشیون
✅ تحکیم خانواده
💠 قسمت دوازدهم
✅روشهای تحکیم خانواده؛
☑️شاخصههای زیرساختی برای حل منازعات و مشکلات خانوادگی
8⃣برای حل منازعات و مشکلات، اشتیاق نشان دهید؛
🤔افراد در منازعات و مشکلات دو نوع رفتار دارند:
☝️1_ رفتار مخرب:
😔 رفتاری که مانع مطرح شدنِ مشکل، میشود؛یعنی هنگامی که همسرش مشکل را مطرحمیکند، او نمیگذارد حتی آن را به زبان بیاورد.
مثلاً وقتی میخواهد برای همسرش طرح مشکل کند، همسر میگوید: دوباره شروع کردی، من اصلاً حوصله ندارم.
🌸 نتیجه:
فرصت سوزی نکن، شاید قرارست مشکلاتتان حل شود. اگر او را مقصر میدانی به او فرصت بده تا بتواند، مشکلش را حلکند.
✌️2_رفتار سازنده:
☺️ رفتاری که برای مطرح شدن مشکل، موقعیت ساز است و فرد از خود برای حل مشکل، اشتیاق نشان میدهد.
مثلاً تا میفهمد همسرش میخواهد درباره آن مشکل حرف بزند:
🌹روبرویش مینشیند.
🌹در چشمانش عاشقانه نگاه میکند.
🌹قبل از تمام شدن صحبت هایش حرف نمیزند.
🌹به او میگوید: چقدر دلم میخواست درباره مشکلمون صحبت کنیم... .
🌸نتیجه:
در بسیاری از منازعات، کوچکترین رفتارِ مشتاقانه عاطفی، به حل شدن مشکلات سرعت میبخشد.
🌺 فرقینمیکند که نزاع واقعی باشد یا تنها یک سوء تفاهم. تو باید به عشقت فرصتبدهی... اگر اشتباهمیکند برایش دلیل بیاور و اگر درستمیگوید با جان و دل قبولکن.
🌷🌷🌷 نکته مهم:
در منازعات از دو رفتار پرهیز کنیم:
☝️1_ توجیهکردن رفتار غلط:
🎀 اگر همسرت بفهمد، متوجه اشتباهت شده ای قطعا راحتتر تورا میبخشد.
✌️2_قضاوتکردن رفتار همسر:
🎀 بگذار خودش دلیل کارش را توضیح دهد، قبل از اینکه به او گمان بد ببری.
🍃🌼🍃 «مولي اميرالمؤمنين(عليهالسلام)» میفرمایند:
لايَغلِبَنَّ عَلَيك سُؤُالظَّنِّ فاِنَّهُ لايَدَعُ بَينَك وَ بَينَ خَليلٍ صُلحاً!
هيچوقت به سؤظن و بدگماني گرفتار مشو و الّا با هيچ دوست و رفيقي جاي آشتي برايت نخواهد گذاشت! (تحفالعقول، ص ٧٧)🍃🌼🍃
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم
#امام_حسین
👤 #امام_خامنهای
💠 #چرا_قیام_کرد؟
قسمت ششم: موقعیت امام حسین علیهالسلام
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
1401.05.09-Panahian-Uni-Emam-Sadeq-Mokhtasat-Zaman-Ma-Va-Ayande-Zohur-03-High.mp3_YasDL.com (1).mp3
28.36M
🎙سخنرانی دهه محرم سال ۱۴۰۱
✨ مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم
🏴 شب سوم: اهمیت قدرت متمرکز و پاک بودن هرم قدرت در تأثیرگذاری بر مختصات زمان
#محرم
#امام_حسین
#دهه_محرم
#استاد_علیرضا_پناهیان
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته (۱۸۱)
به نام خدای بیزار از کذب
سلامی دلپذیر بر صدق و صداقت شما
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
الْمُؤْمِنُ إِذَا كَذَبَ مِنْ غَيْرِ عُذْرٍ لَعَنَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ خَرَجَ مِنْ قَلْبِهِ نَتْنٌ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرْشَ فَيَلْعَنُهُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِتِلْكَ الْكَذِبَةِ سَبْعِينَ زَنْيَةً أَهْوَنُهَا كَمَنْ يَزْنِي مَعَ أُمِّهِ و ...
مؤمن هرگاه بدون عذر دروغ بگوید ، هفتاد هزار ملک ، لعنتش می کنند و نیز بر اثر دروغ، بوی گندی از قلبش بیرون می آید که جهان را پر می کند و می رود تا به عرش خدای برسد و عرش بانان نیز او را لعن خواهند نمود و ...
جامع الاخبار ص۱۴۸
دروغ زشتترین گناه کبیره است که طبق فرمایش امام صادق علیه السلام در آدرس مذکور فقط دو جا جایز میشود؛
نخست برای دفع شر ظالمین
و دوم برای ایجاد اصلاح و دوستی میان دو نفر.
دروغگو بوی گندی دارد که از قلبش خارج میشود و آسمانیان و ملکوتیان را از او بیزار و متنفر می سازد.
این دروغ هر چه گسترده تر باشد و در سطح وسیعتری شایع شود مذمومتر و زشتتر است و اگر از بزرگان قوم مشاهده شود زشتی و اثرات زشت آن دو چندان می شود.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews759797104121485457101304.pdf
11.36M
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز چهارشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۱. ۳ صفر ۱۴۴۴
۳۱ آگوست ۲۰۲۲
ذکر روز چهارشنبه؛
یا حَیُّ یا قَیّومُ
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
46.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#سلام_فرمانده
سرود جدید خواننده «سلام فرمانده» با عنوان «هیأت دهه نودیها»
عشق دنیای من
چیزی مگه قشنگتر از توئه برای من
قشنگترین خاطره بچگیای من
تازه داره شروع میشه این ماجرای من
ای آقای من، ای آقای من، ای آقای من
کجاش دیدی؟
زندگیت عوض میشه وقتی که کربلاش دیدی
بگو یا امام رضا تا گنبد طلاش دیدی
دنبال مهدی فاطمه بگرد، وقتی که زائراش دیدی
زندگی تو اوج سادگی قشنگتره
هرچی تو بخوای، تو بگی قشنگتره
یه دست من تو دست بابا
یه دست من تو دست مادر
اربعین، کربلا، خونوادگی قشنگتره
بالبساطة الحیاة أجملُ
کُلُّ ما تَقولُ و ما تُریدُ أجملُ
والیَدُ الیمینِ فی ید الأب
و الیدُ الیسارُ للوالدة
اربعین، کربلا، مع الأُسْرَةِ أجملُ
با تو هم مسیر شم
کاش مثل بابا بزرگم، توی روضه پیر شم
با تو هم مسیر شم
شبیه شیخ مفید، محاله از تو سیر شم
با تو هم مسیر شم
با تو هم قدم شم
اگه شاعرت بشم، میخوام که محتشم شم
با تو هم قدم شم
اگه مداح بشم، روضهخون حرم شم
با تو هم قدم شم
با تو هم سفر شم
کاش مثل نظام رشتی از تو باخبر شم
با تو هم سفر شم
تو بذار که سیصد و سیزدهمین نفر شم
با تو هم سفر شم
زندگی تو اوج سادگی قشنگتره
هرچی تو بخوای، تو بگی قشنگتره
یه دست من تو دست بابا
یه دست من تو دست مادر
اربعین، کربلا، خونوادگی قشنگتره
بالبساطة الحیاة أجملُ
کُلُّ ما تَقولُ و ما تُریدُ أجملُ
والیَدُ الیمینِ فی ید الأب
و الیدُ الیسارُ للوالدة
اربعین، کربلا، مع الأُسْرَةِ أجملُ
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee