eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۳ ◀️ دولت آمریکا اعلام کرده پرونده را به‌عنوان نقض به سازمان ملل می‌برد. در اینجا می‌خواهیم نگاهی به اقدامات زیبای آمریکا در طول تاریخ بیندازیم: 1️⃣ در ۸ ژوئن ۱۹۷۲: دختر بچه‌ی ۹ ساله‌ای که به‌خاطر سوختگی در حمله بمب‌های ناپالم آمریکا از شدت سوختگی، برهنه می‌دود؛ درست در مقابل چشم سربازان خندان آمریکایی. (عکس آخر) 2️⃣ مابین سال‌های ۱۹۶۰ تا ١٩٧۵ در جنگی که به جنگ ویتنام معروف شد در حدود ۳۱۰.۰۰۰ ويتنامی را در یک جنگ تمام عیار قتل‌عام کردند. کار به قدری هولناک بود که ارتش مجبور شد برای ظاهرسازی هم که شده ۲۷ تفنگدار دریایی و ٩۵ سرباز ارتش آمریکا را به دادگاه نظامی بکشاند. 3️⃣ آمریکا ۲ بمب هسته‌ای بر سر دو شهر ژاپن ( و ) در اوت ۱۹۴۵ منفجر کرد. نسل‌کشی انجام شده بین ۱۲۹۰۰۰ تا ۲۲۶۰۰۰ نفر تلفات انسانی داشت که بیشتر غیرنظامی و زن و کودک بودند. 4️⃣ روزنامه نیویورک ژورنال آمریکا با افتخار تصویر قتل‌عام مردم را در ۵ می ۱۹۰۲ منتشر کرد. مورخان فیلیپینی تعداد کشته‌های جنگ آمریکا با فیلیپین را ۵۰.۰۰۰ نفر عنوان کردند. (مابين سال‌های۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲) 5️⃣ مارس ١٩۰۶ اولین نبرد "باد داجو" شروع شد که به‌عنوان هم شناخته می‌شود. در پایان نبرد در ٨ مارس، تنها ۶ مورو زنده ماندند! بیش از ٩٩ درصد جمعیت آنها توسط سربازان آمریکا کشته شدند! (موقعیت استراتژیک جزیره) 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee 👇👇ادامه👇👇
۳۳ 6️⃣ از سال ١٩١۵ تا سال ۱۹۳۰ آمریکا به حمله و آنجا را اشغال کرد. در دو جنگِ اشغال آنجا حداقل ۱۵۰۰۰ نفر از مردم هائیتی توسط سربازان آمریکا قتل‌عام شدند. آمریکا همچنین در سرکوب دو شورش مردمی طی سال‌های ١٩١۵ تا ١٩٢۰ هزاران نفر از مردم را کشت که آماری از آن وجود ندارد. 7️⃣ یکی از سرگرمی‌های مورد علاقه آمریکایی‌ها در جنگ ژاپن و تئاتر خونین اقیانوس آرام، جمع کردن تکه‌های بدن ژاپنی‌ها بود تا جایی‌که در آمریکا هم یک بازار سیاه برای فروش و معامله اعضای باقی‌مانده‌ی بدن ژاپنی‌ها درست شد. 8️⃣ در طول و حتی بعد از آن تا سال ١٩۴۵ پرسنل ارتش آمریکا به زنان اوکیناوا بارها تجاوز کردند. در مصاحبه‌ای که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، ۳ سرباز ارتش آمریکا هر هفته به یک روستا در جزیره اوکیناوا می‌رفتند و همه زنان را به بالای تپه برده و مورد قرار می‌دادند. 9️⃣ در طول جنگ آمریکا با عراق، سربازان آمریکایی مرتکب انواع و اقسام شاهکارهای ضد حقوق بشر شدند. یکی از آنها سوءاستفاده و شکنجه روحی و جنسی اسیرانی بود که حتی تفهیم اتهام هم نشده بودند. اوج این شیرین‌کاری‌ها در بود. 🔺برخی از جنایت‌های آمریکایی‌ها در قرن گذشته چنان وحشتناک است که حتی نمی‌توان آنها را بیان کرد. خودِ شبکه‌های اجتماعی هم اجازه‌ی انتشار آنها را نمی‌دهند. حالا چنین جنایتکاری برای سایر کشورهای دنیا شاخ و شونه می‌کشد. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🇮🇷 🇮🇷 📖 قسمت بیستم دلم مثل سیر و سرکه می جوشید داشتم حرص میخوردم و به خودم هر چی بد و بیراه بود می گفتم که اینقدر دست، دست کردم تا اینجوری شد.... در همین حین شیخ منصور مدام دلداریم می‌داد... رسیدیم بیمارستان... بدون اینکه صبر کنم با عجله رفتم داخل... از پرستار بخش که وضعیت فاطمه رو پرسیدم گفتن: "الحمدالله خوبه، خداروشکر به موقع رسید وگرنه معلوم نبود چی میشه" و از این حرفها... گفتم: "کی خوب می‌شن و وضعیت‌شون مشخص می‌شه؟!" لبخند تامل برانگیزی زد و گفت: "حالاحالاها پیش ما هستن دست کم، یه هفته ای باید باشن ..." بعد هم راهنماییم کرد که کارهای مربوط به پذیرش و اینجور چیزها رو انجام بدم... تا راه افتادم سمت پذیرش شیخ منصور هم بهم رسید... گفت: چی شد؟ گفتم: الحمدالله بخیر گذشت... سرش رو برد بالا و خداروشکر کرد... برای تکمیل پرونده همراهم شد و رسید به جایی که خانم داخل پذیرش گفت: باید پنجاه درصد هزینه رو اول بدید... مونده بودم چکار کنم مبلغ کمی نبود که!!! حالا از یه طرفم منصور همراهم بود نمی‌خواستم بگم ندارم... خودم رو مشغول نوشتن و تکمیل پرونده کردم اما چاره ای نبود... انگار باید به شیخ منصور رو می‌زدم... اومدم حرف بزنم که صدای پیامک گوشیم بلند شد... شیخ مهدی بود... نوشته بود: سلام مرتضی جان! خدا رو شکر پول جور شد واریز کردم انشاالله که کارت راه بیفته... انگار کل دنیا رو یکجا بهم دادن... توی دلم گفتم: خدا هر چی میخوای از دنیا و آخرت بهت بده مهدی.... کارتم رو از داخل جیبم آوردم بیرون و دادم سمت مسئول حسابداری، که شیخ منصور دستم رو محکم گرفت و گفت: نه دیگه مرتضی قرارمون این نبود! گفتم: نه منصور جان دارم الحمدالله... دست درد نکنه تا همین جا هم زحمت دادم بهت... گفت: این چه حرفیه شیخ ما از همیم!!! جمله‌اش ذهنم‌ رو درگیر کرد: "ما از همیم..." یکدفعه فکرم جرقه‌ای زد و دیدم حالا که فاطمه یه هفته، ده روز باید بیمارستان باشه و من هم راه نمی‌دن که پیشش باشم، این بهترین فرصته برای جواب به خیلی از سوالهایی که در مورد شیخ منصور داشتم برسم..‌ لبخندی زدم و گفتم: معلومه که از همیم... بعد دستی به محاسنم کشیدم و گفتم: حالا مزاحمت می‌شیم! اما توی یه فرصت مناسب! لبخند خاصی زد و گفت: خلاصه همه جوره روی ما حساب کن مرتضی، من اینجوری بیخیالت نمی‌شم... بدون اینکه چیزی بگم لبخندی زدم.... حالا که خیالم از بابت فاطمه و بچمون و هزینه‌های بیمارستان راحت شده بود، تازه یادم افتاد و گفتم: وای منصور جلسه‌ات .... با آرامش گفت: نگران نباش تماس گرفتم گفتم کاری پیش اومده قرار شد عصر با یه سری از بچه های دیگه که از جاهای مختلف میان برم جلسه... گفتم: راستی شیخ منصور شما اصلا قم چکار میکنی؟! انتقالی گرفتی؟! زد زیر خنده و گفت: نه بابا ما از این توفیق ها نداریم که ساکن قم بشیم! البته توی فکرش هستم، ولی خوب بالاخره یکسری افراد هم باید باشن که توی شهرستانها کار کنن! ابروهام رو دادم بالا و گفتم: عجب پس قم سَنَنَه اخوی( چکار میکنی؟!) خندش بیشتر شد و با لحن خاصی گفت: چنان که می‌دانید این نوع مسافرت‌ها هم سیاحت است و هم زیارت، هم فال است و هم تماشا ! به قول گفتنی «زیارت حضرت معصومه(س) و دیدن یار»... اخم هام کمی رفت توی هم که گفت: حالا یار ما ممکنه یار جمکرانی باشه اخوی فکر بد نکنیا... و ادامه داد: البته شوخی میکنم ما کجا و یار جمکرانی، حقیقتا برای همین جلساتمون اومدم... اخم هام باز شد و گفتم: اگه کاربردیه و از طرف حوزه است منم بیام؟! گفت: کاربردی که حتما هست! اما نچ داداش از طرف حوزه نیست بلکه در راستای اهدافم در حوزه هست! ولی شما که روی چشم ما جا داری... بالاخره ما همه‌مون باید بدرد بخوریم! باید برای اسلام یه کاری کنیم... گفتم: بعله اخوی اومدیم حوزه برای همین دیگه! دردی دوا کنیم و موثر باشیم... مگه غیر از اینجایی هستیم جای دیگه هم هست.... نفس عمیقی کشید گفت: جای دیگه که هست!!! ولی شنیدن کی بود مانند دیدن! باید بیای ببینی! اصلا ببینم میتونی با این وضعيت خانمت عصر بیای با هم بریم؟! من که خیالم از بابت فاطمه راحت شده بود، خیلی قاطع گفتم: آره مشکلی نیست اینجا که بخشی خانمم بستریه من رو راه نمیدن، عملا میتونم صبح تا صبح وسیله ای، چیزی براشون بیارم، دیگه کاری ندارم... با همون شدت دوباره زد به شونم و گفت: پس یه هفته صفا کنیم باهم... دستم رو گذاشتم روی شونم و گفتم: منصور، خدا وکیلی اگه صفا کردنتون این شکلیه من بی خیال بشم چون با این وضعیت بعد از یه هفته جنازه ام رو باید تحویل خانمم بدن که!!! گردنش رو کج کرد و گفت: نگران نباش با ما بهت بد نمیگذره آقا مرتضی ...! ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه ۱۴۲ قرآن کریم
۲۲۳ هفته پیش رفتیم خواستگاری واسه پسرم پدر عروس پرسید: آقازاده دانشگاهم ميرن؟ منم گفتم: مسافر گيرش بياد چرا که نه! "😐 بیرونمون کردن نذاشتن یه موز برداریم😁😁 به نام خالق مطلق سلام 🖇امام سجاد علیه السلام: ما اَکلتُ بِقرابَتی مِن رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله شَیئاً قَطّ هرگز به دلیل انتساب و خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ چیزی نخورده‌ام. (📗بحار جلد۴۶ ص۹۳) 🍃امام معصومی که خودش هم آقا بود و هم آقازاده هرگز از آقازاده بودن رانتی نگرفته و سوء استفاده ای نکرده است. آیا امروزه آقازاده‌ها چنین‌اند؟ رحمت خدا بر آقازاده‌هایی که بدون توجه به آقازاده‌گی در جبهه‌های جنگ بودند و اینک نیز بدون هیچ رانتی زندگی خود را دارند. اصلا شاید کسانی که خادم مردم‌اند خود را آقا نمی‌دانند پس فرزندانشان هم آقازاده نیستند عبدزاده هستند. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121495650135406.pdf
11.55M
بسم الله الرحمن الرحیم امروز پنج‌شنبه‌ ۱۲ آبان ۱‌۴۰۱ ۸ ربیع‌الثانی ۱۴۴۴ ۳ نوامبر ۲۰۲۲ تمام صفحات 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee