eitaa logo
پاسخگو
913 دنبال‌کننده
418 عکس
95 ویدیو
8 فایل
مجموعه پرسش و پاسخ های (پایه های 1 تا 10) حوزوی؛ تحت اشراف جمعی از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم مدیر کانال: @Salooni
مشاهده در ایتا
دانلود
💠قسمت3⃣ 💫به من خبر دادند که روزها در با شاگردانش می نشیند، درباره بحث می کند و عقیده درباره امام را بی اساس و باطل می شمارد. این خبر برایم خیلی ناگوار بود. برای همین به بصره رفتم. 💫وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم که اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. 🔹وقتی نشستم، به عمرو بن عبید گفتم: ای مرد دانشمند، من غریبم، اجازه می دهید چیزی بپرسم؟ 🔸گفت: آری. 🔹گفتم: آیا شما چشم دارید؟ 🔸گفت: پسر‌جان این چه پرسشی است! چرا درباره چیزی که می بینی می پرسی؟ 🔹گفتم: استاد عزیز پوزش می خواهم. پرسش‌هایم این گونه است. خواهش می کنم، پاسخ دهید. 🔸گفت: گرچه پرسش‌هایت احمقانه است، ولی آنچه می خواهی بپرس. 🔹گفتم: آیا چشم دارید؟ 🔸گفت: آری. 🔹پرسیدم: با آن چه می کنی؟ 🔸گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را می بینم. 🔹گفتم: آیا بینی داری؟ 🔸گفت: آری. 🔹گفتم: از آن چه بهره ای می بری؟ 🔸گفت: به وسیله آن بوها را استشمام می کنم. 🔹گفتم: آیا زبان داری؟ 🔸گفت: آری. 🔹گفتم: با آن چه می کنی؟ 🔸گفت: طعم اشیا را می چشم. 🔹گفتم: آیا شما گوش دارید؟ 🔸گفت: آری. 🔹گفتم: از آن چه سود می بری؟ 🔸گفت: به آن صداها را می شنوم. 🔹گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟ 🔸گفت: آری. 🔹گفتم: دل برای چیست؟ 🔸گفت: به وسیله دل، آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می گذرد، تشخیص می دهم، اشتباه‌هایم را برطرف می کنم و درست را از نادرست تشخیص می دهم. 🔹گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی؟ 🔸گفت: نه، هرگز. 🔹گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری 🔸گفت: پسرجان، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می شود تردید کند، آن را به دل ارجاع می دهد تا تردیدش برطرف شود. 🔹گفتم: پس خداوند، دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است. 🔸گفت: آری. 🔹گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ 🔸گفت: آری، چنین است. 🔹گفتم: شما می گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام حیرت و شک به او مراجعه کنند نگذاشته است، پس چگونه ممکن ست بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟ 🔸عمرو بن عبید پس از لحظه ای تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: تو هشام بن حکم هستی؟ 🔹گفتم: نه. 🔸گفت: از همنشینیان اویی؟ 🔹گفتم: نه. 🔸پرسید: اهل کجایی؟ 🔹گفتم: کوفه. 🔸گفت: تو همان هشامی! سپس مرا در آغوش گرفت؛ به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت. 🟢حضرت صادق «علیه‌السلام» از شنیدن داستان خشنود و شادمان شدند و فرمودند: هشام، این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف و نوشته شده است. •┈••✾••┈••┈••✾••┈•┈••✾••┈••┈••✾••┈••┈••✾••┈•• به کانال بپیوندید ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/780861721C8c93ba02f5 ╭❀❓❀╮ @saluni ╰❀📚❀╯