🕊🌸🍃
.
آمده بود مرخصی میخواستند داخل حیاط خانه شان چاه حفر کنند. من بودم و علی و برادرهایش؛ قرار شد یک چاه سه متری بکنیم یک متر که رفتیم پایین شد مثل قبر! علی دور از چشم مادرش رفت داخل چاه به برادرش گفت «وقتی من خوابیدم تو سر چاه رو با تخته بگیر تا تاریک بشه. خیلی دلم میخواست بدانم در آن قبرتنگ و تاریک و نمور چه میکند ولی هرچه دقت کردم صدایی نشنیدم. یک ساعتی که گذشت مادرش آمد پرسید «بچه ها چرا کار رو تعطیل کردید؟ پس علی کجاست؟! تخته روی چاه را که دید به شک افتاد. جلو رفت و برش داشت. رنگ به صورتش نماند و اشک توی چشم هایش حلقه زد. گفت:«علی پسرم! این چه کاریه میکنی؟» طاقت دیدن این لحظه را نداشت. منتظر جواب علی نماند و برگشت داخل اتاق «گفتم چرا این کار رو کردی علی؟ دل مادرت رو شکستی!»
گفت «همیشه دلم میخواست تا زنده م یه بار قبر رو تجربه کنم ببینم چه جوریه؟ آماده بشم و ترسم بریزه![خودمون نریم میبرندمون]
رفتم ببینم وقتی توش میخوابم چه حالی میشم...
منبع: از جنس دریا، سمیه باستین، بنیاد حفظ آثار
و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان هرمزگان، ص ۳۶
#خودسازی_به_سبک_شهدا
#شهید_علیرضا_آرمات
#شهید #شهادت #خودسازی
#قبر #قیامت #حجاب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
#نذر_فرج_نشر_دهید✅
🕊|@samen131 |ثامن
🕊🌸🍃
.
دعوتم کرده بود خانه اش گرمسار، از در که وارد شدم چشمم به تابلوی روی در خیره ماند! تابلویی بود شبیه به تابلوی مطلقاً ممنوع راهنمایی و رانندگی تابلوی گردی که وسطش نوشته بود غیبت و ضربدری رویش خورده بود. دو طرف پایه اش هم روایت نوشته بود. یکی از حضرت علی علیه السلام و یکی از امام باقر علیه السلام «غیبت، کوشش شخص عاجز است»«شایسته است که مومن بر زبان خود مُهر بزند همان گونه که بر طلا و نقره خود مُهر می زند» چند لحظه مات نوشته بودم؛ در زدم و وارد اتاق شدم بعد از پذیرایی، گرم صحبت شدیم. توی تمام مدت حواسم به حرف هایم بود به همان تابلوی روی در تابلو غیبت مطلقاً ممنوع! ❌
راوی: حجت الاسلام سبحانی
منبع: من از دیار حبیبم، یارمحمد عرب عامری انتشارات زمــــزم هــــدایت ص ۴۹
#خودسازی_به_سبک_شهدا
#شهید_علیرضا_آرمات
#شهید #شهادت #خودسازی
#قبر #قیامت #غیبت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
#نذر_فرج_نشر_دهید✅
🕊|@samen131|ثامن