#السلام_علیک_یا_ابا_صالح_المهدی
تشنه
همه جا را پی آب مي دود
ما تشنه ی شما نيستيم
نمی دويم
فقط نقش تشنه ها را بازی می كنيم...
درد واقعی كمبود شماست
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ...
▫️سلام بر تو ای
مولایی که
دل های گمکرده راه را
به سوی خدا می خوانی!
و راهیافتگان را
در مسیر خدایی شدن،
می پرورانی...
#اللهمعجللولیکالفرج
#صبحت_بخیر_اقا_جانم
🏴🏴🏴
@fanos25
1_198234283.mp3
8.32M
📖 قرائت #آل_یاسین
🔸 روز نوزدهم
🔘شروع چله ۹۹/۷/۹
🏴 ماه صفر ۹۹
#آل_یاسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📖دعای هر روز ماه صفر📖
🔸يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ يَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.
🏴🌷 @fanos25
[#معلمـــــانپـــــرواز🕊
🔺تصویرسازی نمادین از استقبال
#حــــاجقاســــم💙 از شهدای تازه تفحص شده خانطومان
در حـــرم امام رضـــا علیهالسلام🕌🌱
@fanos25
🎙این شهید رو مقایسه کنید با بعضی از مسئولان امروز
🌹پرکاری و کم خوابی ویژگی اصلیاش بود.✌️
🌹آن چنان که کار در روزهای جمعه را هم در یکی از جلسات اداری به تصویب رسانده بود. به این ترتیب عملا کارش تعطیلی نداشت.
🌹معتقد بود شهادت در راه خدا مزد کسانی است که در راه خدا پرکارند.
🌹شهدای جنگ تحمیلی را شاهد این حرف خود معرفی میکرد.
🖤شهیدمحمودرضابیضایی🖤
@fanos25
صبح شد ...
همهجا بوی شکفتن جاری ست
فرصت بیداری ست
صبح یعنی آغاز
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در باد ...
#صبح_بخیر
#ورزشکار_باشید
💠 @fanos25
معلم اهوازی بخاطر یک دانش آموز که تبلت و گوشی نداره، هفتهای ۳بار از اهواز میره روستای ویس و تو حیاط مدرسه به شاگردش درس میده و برمیگرده!
🔹این عکسها رو هم ناظم مدرسه فرستاده و گفته من مجبورم هر روز بیام مدرسه، اما این معلم به خاطر تنها یک دانش آموز این کارو میکنه!
+کاش میشد این آدمها رو بذاریم رو چشمامون! ممنون که هستید❤️
شهر کربلا به طور رسمی اعلام کرد بیمارستان های کربلا خالی از بیماران کروناییست :)
السَّلامعَلیمَنْجَعَلَاللهُالشِفاءفِیتُربتةِ
@fanos25
لبخند مساحت کوچکی از صورتت را در برمی گیرد.
اما مساحت بزرگی در دل دیگران را
به خود اختصاص میدهد.......
🌹@fanos25
✅ یادداشت/
🛑 صلح تحمیلی مقدمه تأمین منافع آمریکا
🔻رئیس جمهور کشورمان در روزهای گذشته همزمان با ایام شهادت حضرت امام حسنمجتبی (ع) دوگانه دیگری از جنگ و صلح را در کشور بیان کرد تا ناتوانیهای مدیریتی دولت را در حل مشکلات کشور به نبود رابطه با آمریکا گره بزند. روحانی گفت: «امام مجتبی (ع) به ما میآموزد مرد جنگ باشیم به روز جنگ و مرد صلح باشیم به روز صلح. اگر در روز صلح جنگ کردیم و اگر در جنگ صلح کردیم هر دو خطا و اشتباه است. به موقع باید بایستیم و بجنگیم و به موقع هم باید صلح کنیم.»
🔹گزارههای خبری:
۱ـ مدتی است که رسانههای حامی دولت به ستاد انتخاباتی «جو بایدن» در ایران تبدیل شدهاند، کارهای کشور را رها کردهاند و امید واهی میدهند که با آمدن جو بایدن میتوانند شرایط را تغییر دهند؛ روزنامههای شرق، سازندگی، آفتاب یزد و آرمان ملی چنان به تحولات ستاد انتخاباتی بایدن میپردازند که اینگونه توجه، تنها از طرفداران متعصب حزب دموکرات در ایالات متحده بر میآید.
🔸 ۲ـ اصلاحطلبان حتی به این فکر هستند که اگر بایدن رأی بیاورد چه امتیازی به او بدهند. روزنامه آرمان به نقل از عبدالرضا فرجیراد مینویسد: «باید توجه کرد که اگر بایدن برنده انتخابات شود، احتمال دارد که در خصوص موشکهای ایران و مبادله تسلیحات با ایران شرط و شروطی بگذارند.
🔹 ۳ـ در ماههای گذشته بسیاری از تئوریپردازان اصلاحطلب مانند حجاریان، تاجزاده، عبدالله ناصری و... از احتمال شورش جامعه سخن گفتهاند و همزمانی این تئوریها و درخواست مذاکره و صلح برای آمریکا حکایت از آن دارد که برخی از جریانها از دوگانه ترامپ و بایدن به دنبال صلح تحمیلی علیه جمهوری اسلامی هستند. این در حالی است که جمهوری اسلامی در مقطع صلح امام حسن (ع) نیست و اگر میبینیم فشارهای دشمن بیشتر میشود به خاطر خائنانی است که مانند یاران امام حسن (ع) در حال خیانت به کشور هستند. حضرت امام خمینی (ره) تصویر خائنانه این جریانها را به خوبی نشان داده است: «امام حسن (ع) آنقدر گرفتاری که از این دوستان و اصحابش داشت از دیگران نداشت. اصحابی که توجه نداشتند که امام زمانشان روی چه نقشه دارد عمل میکند، با خیالهای کوچکشان، با افکار ناقصشان در مقابلش میایستادند و غارتش کردند و اذیتش کردند، وـ عرض میکنم کهـ شکستش دادند، معاهده با دشمنش کردند و هزار جور بساط درست کردند. (صحیفه امام، ج ۹، ص ۳۰)
🔺نکته راهبردی: «وندی شرمن» سرپرست تیم مذاکرهکننده هستهای در دولت اوباما، صراحتاً اعلام کرد: «کاری که برجام با برنامه هستهای ایران کرد، جنگ هم نمیتوانست انجام دهد.» واقعیت تلخ امروز کشورمان این است که اگر دولت به جای شرطیسازی اقتصاد به جنگ و صلح، آن را به مقاومت عادت میداد، آمریکا در هیچ نقشهای علیه ایران موفق نمیشد.
🔳نویسنده: فرهاد مهدوی
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
سوال 16.pdf
141.8K
✅سوالات وارده در کانال ثامن
💢سوال شانزدهم
❌ دلیل سکوت رهبری در برابر این همه فشاری که به مردم تحمیل میشود چیست؟
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 مهدی رسولی: دهانتان بشکند، قلمتان بشکند که از صلح امام حسن (ع) میگویید اما نمیگویید چرا صلح کرد
🔺 شما بیخود میکنید از صلح امام حسن میگید
@fanos25
دنیای شیرین - قسمت هفتم.mp3
14.24M
🎵 #سفرنامه_صوتی
📝 #دنیای_شیرین ؛ قسمت هفتم
🔹تجارب زیسته یک بانو
💬 سفرنامه صوتی دنیای شیرین
تجارب یک بانوست در سفر به جایی که هیچ وقت حتی به تخیلش خطور نمی کرد راهی اونجا باشه...
@fanos25
دنیای شیرین - قسمت هشتم.mp3
15.57M
🎵 #سفرنامه_صوتی
📝 #دنیای_شیرین ؛ قسمت هشتم
🔹تجارب زیسته یک بانو
💬 سفرنامه صوتی دنیای شیرین
تجارب یک بانوست در سفر به جایی که هیچ وقت حتی به تخیلش خطور نمی کرد راهی اونجا باشه...
@fanos25
محرم رفت...
ولیکن من ،
از اصحابش آموختم؛
که با وجود هر نسیم و باد و طوفانی،
همراه سفینه نجات ،ثابت قدم باشم‼️
من امام و ولی و نائب صاحب الزمان عج راتنها نمی گذارم❌
به مدد الهی🤲
#تولیدی_کامل
💚ماه ربیع الاول برشما مبارک💚
🌸 @fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای دردام عنکبوت #بخش_پنجاه_چهار با صدای بلند فریاد زدم:نه نه ناریه اشتباه نکن ,توهیچ چیز از
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_پنجاه_وپنج
ببین سلماجان ،من باید تورابرسانم جای امنی وبرگردم سرپستم,هرچی میگم خوب گوش کن وبه خاطربسپار وفعلا هم هیچ سوال نکن به وقتش خودم همه چی را برات توضیح میدهم.
جایی که میریم اپارتمانی ازیک مجتمع بزرگ است,تو اونجا هانیه هستی دختر شمعون یهودی تازه با هارون یهودی ازدواج کردی ویک ماهی هست که ساکن اونجایی ,باهمسایه ها امدورفت نداری ,هیچ کس رانمیشناسی وکسی هم اطلاعاتی ازت نداره ,اگه احیانا کسی در زد ,درراباز نمیکنی ,متوجه شدی؟؟
بااینکه حرفهاش برام گنگ بودم بازم سرم رابه علامت مثبت تکون دادم.
علی یک گوشی ساده به سمتم داد وگفت:تلفن خونه را جواب نمیدی واگه کارت داشتم ,به این گوشی بهت زنگ میزنم ,فقط حواست باشه ,من را به اسم صدا نزن,عماد را به اسم صدا نزن ,سعی کن خیلی بی سروصدا باشی......
گیج شده بودم .....درسته فراری بودم اما نمیفهمیدم اینهمه احتیاط برای چی؟اصلا خونه ی یک یهودی برای چی؟
ساکنان خونه خودشون کجان؟
ذهنم پراز سوالات جورواجوربود که علی کنار یک مجتمع ایستاد ,عماد رابغل کرد وگفت پشت سرم بیا.....
همینطور که پشت سر علی میرفتم ،اهسته گفتم پس الان تو کی هستی؟چی صدات کنم؟
وارد اسانسور شدیم ,علی دکمه طبقه ۴را زد وهمینطور که دماغ عماد را فشارمیداد وباهاش بازی میکرد ,چشمکی به طرفم زد وگفت:خوب معلومه ,من هارون هستم،هانیه خانم گل...
تمام تنم داغ شد....نمیدانم ازشوق بود یا از ترس اینده ای مبهم وگنگ....
جلوی واحد ۱۵ایستاد ودر راباز کرد...
داخل که شدیم ,بلند بلند شروع به صحبت کرد وگفت:هانیه جان....استراحتی بکن،من شب برمیگردم,رفت طرف اشپزخانه ویک لیوان ابی ریخت خورد ودوباره بیرون زد.
نگاهی کردم به خونه ,اپارتمان جم وجور وتروتمیزی بود,اثاثیه اش کاملا نو وخیلی هم زیبا ,هال واشپزخانه ویک اتاق خواب,همینطور که همه جا را دید میزدم چشمم افتاد به عماد که خیره به تلویزیون بود...
چادرم را دراوردم وخیلی بی صدا عماد رابغل کردم وبوسه ای از گونه اش گرفتم,کاناپه روبروی مبل,نشاندمش وتلویزیون را براش روشن کردم....بمیرم براش که چندین روز اززندگی طبیعی وعادیش وتلویزیون نگاه کردنش ,دورافتاده بود.
رفتم طرف اشپزخانه تا ببینم چی هست برای صبحانه عمادبیارم....
یاد ناریه وچند ساعت پیش افتادم...
ادامه دارد..
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_پنجاه_وشش
صبحانه عمادرا دادم,بعدازنزدیک به یک ماه در خانه ای تنها بودم واحساس ارامش بهم دست میداد اما اینقدر ذهنم مشغول اتفاقات اخیر بود که حس این ارامش برام قابل درک نبود.
هنوز هم بابت کشته شدن ناریه ناراحت بودم اما یک حس درونیم میگفت که بیش ازاین حقش بود ,نمیدونستم سرفیصل چی میاد,درسته پوست وگوشت واستخوانش از وهابیهای سعودی وخونخواران داعش بود منتها هنوز,بچه است گناهی ندارد.
عماد غرق تماشای تلویزیون بود .بهترین موقعیت برای من که یک سرکی به کل اپارتمان بکشم.
هال واشپزخانه اش راکه دیدم ,رفتم سراغ اتاق خواب،یک تختخواب دونفره با میزتوالت و... داخل کمد لباس رانگاه کردم ,چیزی نبود خالی خالی ,گوشه ی اتاق هم دوتا چمدان بسته ,انگار ساکنان خونه قصد سفرداشتند,ازاینکه داخل خونه ای بودم که بهم تعلق نداشت ,احساس بدی داشتم اما وقتی به این فکر میکردم که علی من رااینجا اورده ,احساسم چیز دیگه ای میگفت من به علی وطارق وکارهاشون ایمان داشتم ,میدونستم کاری که خلاف خواست خدا باشه ,محاله انجام بدهند.
دست به چمدانها نزدم چون نمیدونستم واقعا اجازه دارم یانه،از اتاق امدم بیرون ورفتم برای نهار چیزی درست کنم,یخچال خونه برخلاف چمدانهای بسته,پروپیمان بود,مطمینم کارعلی است,دوست داشتم غذای مورد علاقه عماد را بگذارم تا بعدازمدتها دربه دری وزجر وشکنجه, یک امروز احساس راحتی کند وخوش باشد....
نهار که ماهی سوخاری باکلی سیب سرخ شده بود,اماده شد کشیدم داخل ظرف ورفتم که عماد را بغل کنم وبیارم سرمیز تاباهم بخوریم,اخه اولا علی گفته بود باعماد حرف نزنم وصداش نکنم,حتما موردی داشته که تذکر داده وثانیا علی گفت که تا شب نمیاد پس ما نتها باید غذا بخوریم.
همونطور که عماد رابغل گرفتم وبی صدا گونه اش رابوسیدم,گوشی موبایل که علی بهم داده بود زنگ خورد.
عماد راگذاشتم روی صندلی اشپزخونه وگوشی رابرداشتم:الو...سلام ع...یکدفعه به خودم اومدم ,من نمی بایست اسم علی رابگم
سلام اقا هارون بفرمایید..
علی:هانیه جان نهارتون را بخورید واهسته گفت برو داخل اتاق خواب ,اونجا میتونی راحت صحبت کنی...
همینطور که حرف میزدم رفتم داخل اتاق خواب برای اطمینان در راپشت سرم بستم .
من:الان اتاق خواب هستم چی شده؟
علی:ببین داخل هال واشپزخونه میکروفن کارگذاشتند اما اتاق خواب پاکسازی شده,هرچی میگم گوش کن وبه خاطربسپار ,البته همه اش برای احتیاطه,نترسی هااا
الان غذاتون رابخورید بعداززغروب افتاب اذان را که گفتند باعماد بیا تواسانسور ومستقیم برین زیرزمین ,داخل زیرزمین سمت چپت ردیف اول را نگاه کنی یک بی ام و بارنگ بژ میبینی که روی شیشه ی عقبش پرچم داعش را زدیم, درش بازه وسوییچ روش ,سوار شو ادرس داخل داشتبرد روی جلد بیسکویت سوم هست،خیلی بااحتیاط میای بیرون وبه محل مورد نظر که رسیدی ,سه بار پشت سرهم ،زنگ میزنی بدون فاصله ,اونجا که بری همه چی رامیفهمی...کاری نداری عزیزم؟
با گفتن عزیزم علی...تنم داغ شد وگونه هام گر گرفت ,خیلی دستپاچه گفتم:نه نه ممنون وگوشی راقطع کردم...
تمام تنم غرق عرق بود.
رفتم اشپزخونه,عماد خیره به یکجا نشسته بود ,روی زانوم نشاندمش ولقمه لقمه غذا دهنش کردم,مثل زمانی که پدرم زنده بود.
بعداز نهار ظرفها راشستم عمادرابغل کردم وبردم تواتاق خواب,اینجا ازادانه میتونستم باهاش حرف بزنم,یه بوسه بزرگ ازگونه اش گرفتم وگفتم:عمادم میخوای روی تخت بازی کنی؟عمادباخوشحالی سرش راتکون داد.
من:پس بیا باهم یک حمام دبش وگرم بریم بعدش میایم هرچی دوست داری بازی کن...
بعدازمدتها،فارغ از دنیای بیرون باعماد کلی اب بازی کردیم وخوش گذروندیم اما نمیدونستم این اخرین باری هست که باعماد اینجور خوشم...
ادامه دارد.
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
مهارتهای کلامی_2.mp3
11.86M
#مهارتهای_کلامی ۲
📢 خروجی زبان ما ، نشاندهندهی میزان ظرفیت قلب ماست!
انسانهایی که توانایی سکوت، در برابر مجادلهها، غیبتها، سخنچینیها، و... را دارند و زبان خویش را آلوده نمیکنند؛
← در نهایت قلب و روح سالمتری داشته؛ و ظرف ایمانشان بزرگتر و پاکتر است.
#استاد_شجاعی
@fanos25