فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 مهدی رسولی: دهانتان بشکند، قلمتان بشکند که از صلح امام حسن (ع) میگویید اما نمیگویید چرا صلح کرد
🔺 شما بیخود میکنید از صلح امام حسن میگید
@fanos25
دنیای شیرین - قسمت هفتم.mp3
14.24M
🎵 #سفرنامه_صوتی
📝 #دنیای_شیرین ؛ قسمت هفتم
🔹تجارب زیسته یک بانو
💬 سفرنامه صوتی دنیای شیرین
تجارب یک بانوست در سفر به جایی که هیچ وقت حتی به تخیلش خطور نمی کرد راهی اونجا باشه...
@fanos25
دنیای شیرین - قسمت هشتم.mp3
15.57M
🎵 #سفرنامه_صوتی
📝 #دنیای_شیرین ؛ قسمت هشتم
🔹تجارب زیسته یک بانو
💬 سفرنامه صوتی دنیای شیرین
تجارب یک بانوست در سفر به جایی که هیچ وقت حتی به تخیلش خطور نمی کرد راهی اونجا باشه...
@fanos25
محرم رفت...
ولیکن من ،
از اصحابش آموختم؛
که با وجود هر نسیم و باد و طوفانی،
همراه سفینه نجات ،ثابت قدم باشم‼️
من امام و ولی و نائب صاحب الزمان عج راتنها نمی گذارم❌
به مدد الهی🤲
#تولیدی_کامل
💚ماه ربیع الاول برشما مبارک💚
🌸 @fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
پروانه ای دردام عنکبوت #بخش_پنجاه_چهار با صدای بلند فریاد زدم:نه نه ناریه اشتباه نکن ,توهیچ چیز از
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_پنجاه_وپنج
ببین سلماجان ،من باید تورابرسانم جای امنی وبرگردم سرپستم,هرچی میگم خوب گوش کن وبه خاطربسپار وفعلا هم هیچ سوال نکن به وقتش خودم همه چی را برات توضیح میدهم.
جایی که میریم اپارتمانی ازیک مجتمع بزرگ است,تو اونجا هانیه هستی دختر شمعون یهودی تازه با هارون یهودی ازدواج کردی ویک ماهی هست که ساکن اونجایی ,باهمسایه ها امدورفت نداری ,هیچ کس رانمیشناسی وکسی هم اطلاعاتی ازت نداره ,اگه احیانا کسی در زد ,درراباز نمیکنی ,متوجه شدی؟؟
بااینکه حرفهاش برام گنگ بودم بازم سرم رابه علامت مثبت تکون دادم.
علی یک گوشی ساده به سمتم داد وگفت:تلفن خونه را جواب نمیدی واگه کارت داشتم ,به این گوشی بهت زنگ میزنم ,فقط حواست باشه ,من را به اسم صدا نزن,عماد را به اسم صدا نزن ,سعی کن خیلی بی سروصدا باشی......
گیج شده بودم .....درسته فراری بودم اما نمیفهمیدم اینهمه احتیاط برای چی؟اصلا خونه ی یک یهودی برای چی؟
ساکنان خونه خودشون کجان؟
ذهنم پراز سوالات جورواجوربود که علی کنار یک مجتمع ایستاد ,عماد رابغل کرد وگفت پشت سرم بیا.....
همینطور که پشت سر علی میرفتم ،اهسته گفتم پس الان تو کی هستی؟چی صدات کنم؟
وارد اسانسور شدیم ,علی دکمه طبقه ۴را زد وهمینطور که دماغ عماد را فشارمیداد وباهاش بازی میکرد ,چشمکی به طرفم زد وگفت:خوب معلومه ,من هارون هستم،هانیه خانم گل...
تمام تنم داغ شد....نمیدانم ازشوق بود یا از ترس اینده ای مبهم وگنگ....
جلوی واحد ۱۵ایستاد ودر راباز کرد...
داخل که شدیم ,بلند بلند شروع به صحبت کرد وگفت:هانیه جان....استراحتی بکن،من شب برمیگردم,رفت طرف اشپزخانه ویک لیوان ابی ریخت خورد ودوباره بیرون زد.
نگاهی کردم به خونه ,اپارتمان جم وجور وتروتمیزی بود,اثاثیه اش کاملا نو وخیلی هم زیبا ,هال واشپزخانه ویک اتاق خواب,همینطور که همه جا را دید میزدم چشمم افتاد به عماد که خیره به تلویزیون بود...
چادرم را دراوردم وخیلی بی صدا عماد رابغل کردم وبوسه ای از گونه اش گرفتم,کاناپه روبروی مبل,نشاندمش وتلویزیون را براش روشن کردم....بمیرم براش که چندین روز اززندگی طبیعی وعادیش وتلویزیون نگاه کردنش ,دورافتاده بود.
رفتم طرف اشپزخانه تا ببینم چی هست برای صبحانه عمادبیارم....
یاد ناریه وچند ساعت پیش افتادم...
ادامه دارد..
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
پروانه ای دردام عنکبوت
#بخش_پنجاه_وشش
صبحانه عمادرا دادم,بعدازنزدیک به یک ماه در خانه ای تنها بودم واحساس ارامش بهم دست میداد اما اینقدر ذهنم مشغول اتفاقات اخیر بود که حس این ارامش برام قابل درک نبود.
هنوز هم بابت کشته شدن ناریه ناراحت بودم اما یک حس درونیم میگفت که بیش ازاین حقش بود ,نمیدونستم سرفیصل چی میاد,درسته پوست وگوشت واستخوانش از وهابیهای سعودی وخونخواران داعش بود منتها هنوز,بچه است گناهی ندارد.
عماد غرق تماشای تلویزیون بود .بهترین موقعیت برای من که یک سرکی به کل اپارتمان بکشم.
هال واشپزخانه اش راکه دیدم ,رفتم سراغ اتاق خواب،یک تختخواب دونفره با میزتوالت و... داخل کمد لباس رانگاه کردم ,چیزی نبود خالی خالی ,گوشه ی اتاق هم دوتا چمدان بسته ,انگار ساکنان خونه قصد سفرداشتند,ازاینکه داخل خونه ای بودم که بهم تعلق نداشت ,احساس بدی داشتم اما وقتی به این فکر میکردم که علی من رااینجا اورده ,احساسم چیز دیگه ای میگفت من به علی وطارق وکارهاشون ایمان داشتم ,میدونستم کاری که خلاف خواست خدا باشه ,محاله انجام بدهند.
دست به چمدانها نزدم چون نمیدونستم واقعا اجازه دارم یانه،از اتاق امدم بیرون ورفتم برای نهار چیزی درست کنم,یخچال خونه برخلاف چمدانهای بسته,پروپیمان بود,مطمینم کارعلی است,دوست داشتم غذای مورد علاقه عماد را بگذارم تا بعدازمدتها دربه دری وزجر وشکنجه, یک امروز احساس راحتی کند وخوش باشد....
نهار که ماهی سوخاری باکلی سیب سرخ شده بود,اماده شد کشیدم داخل ظرف ورفتم که عماد را بغل کنم وبیارم سرمیز تاباهم بخوریم,اخه اولا علی گفته بود باعماد حرف نزنم وصداش نکنم,حتما موردی داشته که تذکر داده وثانیا علی گفت که تا شب نمیاد پس ما نتها باید غذا بخوریم.
همونطور که عماد رابغل گرفتم وبی صدا گونه اش رابوسیدم,گوشی موبایل که علی بهم داده بود زنگ خورد.
عماد راگذاشتم روی صندلی اشپزخونه وگوشی رابرداشتم:الو...سلام ع...یکدفعه به خودم اومدم ,من نمی بایست اسم علی رابگم
سلام اقا هارون بفرمایید..
علی:هانیه جان نهارتون را بخورید واهسته گفت برو داخل اتاق خواب ,اونجا میتونی راحت صحبت کنی...
همینطور که حرف میزدم رفتم داخل اتاق خواب برای اطمینان در راپشت سرم بستم .
من:الان اتاق خواب هستم چی شده؟
علی:ببین داخل هال واشپزخونه میکروفن کارگذاشتند اما اتاق خواب پاکسازی شده,هرچی میگم گوش کن وبه خاطربسپار ,البته همه اش برای احتیاطه,نترسی هااا
الان غذاتون رابخورید بعداززغروب افتاب اذان را که گفتند باعماد بیا تواسانسور ومستقیم برین زیرزمین ,داخل زیرزمین سمت چپت ردیف اول را نگاه کنی یک بی ام و بارنگ بژ میبینی که روی شیشه ی عقبش پرچم داعش را زدیم, درش بازه وسوییچ روش ,سوار شو ادرس داخل داشتبرد روی جلد بیسکویت سوم هست،خیلی بااحتیاط میای بیرون وبه محل مورد نظر که رسیدی ,سه بار پشت سرهم ،زنگ میزنی بدون فاصله ,اونجا که بری همه چی رامیفهمی...کاری نداری عزیزم؟
با گفتن عزیزم علی...تنم داغ شد وگونه هام گر گرفت ,خیلی دستپاچه گفتم:نه نه ممنون وگوشی راقطع کردم...
تمام تنم غرق عرق بود.
رفتم اشپزخونه,عماد خیره به یکجا نشسته بود ,روی زانوم نشاندمش ولقمه لقمه غذا دهنش کردم,مثل زمانی که پدرم زنده بود.
بعداز نهار ظرفها راشستم عمادرابغل کردم وبردم تواتاق خواب,اینجا ازادانه میتونستم باهاش حرف بزنم,یه بوسه بزرگ ازگونه اش گرفتم وگفتم:عمادم میخوای روی تخت بازی کنی؟عمادباخوشحالی سرش راتکون داد.
من:پس بیا باهم یک حمام دبش وگرم بریم بعدش میایم هرچی دوست داری بازی کن...
بعدازمدتها،فارغ از دنیای بیرون باعماد کلی اب بازی کردیم وخوش گذروندیم اما نمیدونستم این اخرین باری هست که باعماد اینجور خوشم...
ادامه دارد.
#قلم_پاک_ط_حسینی
@fanos25
مهارتهای کلامی_2.mp3
11.86M
#مهارتهای_کلامی ۲
📢 خروجی زبان ما ، نشاندهندهی میزان ظرفیت قلب ماست!
انسانهایی که توانایی سکوت، در برابر مجادلهها، غیبتها، سخنچینیها، و... را دارند و زبان خویش را آلوده نمیکنند؛
← در نهایت قلب و روح سالمتری داشته؛ و ظرف ایمانشان بزرگتر و پاکتر است.
#استاد_شجاعی
@fanos25
•﷽•
#مهدی_جان ♥️
مے نویسَم زِ ٺـو کـہ داروندارَم شدهـ اے
بیقرارٺ شدمـو صَبـروقَـرارَم شدهـ اے
مَݩ کـہ بے ٺـاب ٺوأم اے هَمهـ ٺـاب و ٺبم
ٺوهمهـ دلخوشے ݪیݪ وڹَـهارمــ شدهـ اے
#اللهم_عجل_لولیـڪ_الفـرج 🌱
صبحتون بخیر تمام دارو ندارم
@fanos25
#همسرانه
#راز_موفقیت در تعلیم همسر
┄┅┅❁☘✨🌸✨☘❁┅┅┄
در اوایل ازدواج، من واقعا سنم کم بود و در خیلی از موارد زندگی بطور طبیعی ممکن بود #اشتباه کنم.🤔
ممکن بود از بعضی مسائل زود دلخور😔 بشم و یا ابراز ناراحتی کنم.😢
ولی محمد اصلا به روی خودش نمی آورد و جوری رفتار میکرد که من ناراحت نشم.
همه بچگی های منو بزرگوارانه تحمل میکرد. محمد منو آروم آروم بزرگ کرد... تا یه جای زندگی دقیقا، او بود که مدام با من راه میومد ولی از یه جایی هم، بالطبع من بودم که باید سازگار میبودم.
من اول ازدواج حجابم معمولی بود ولی او بطور غیر مستقیم آموزش میداد.
مثلا در دوران عقد در نامه هایی که پر از #محبت و #عشق بود، حتما توصیه ای هم به حجاب یا نماز اول وقت بود.
چون لحن کلام محبت آمیز بود، من قبول میکردم...
👏 رمز موفقیت محمد، #محبت بود..👏
#شهید_محمد_بلباسی
#سیره_ستاره_ها
@fanos25
🌹از جبهه برگشته بود. می گفت حالا که جبهه رو داریم نباید از پشت جبهه غافل بشیم. اگه نیروهای پشت جبهه خراب بشن دیگه کسی نمیاد بجنگه جبهه نیروی خودساخته میخواد.» از جبهه آمده بود برای جنگ با نفس. میگفت:«اومدم اول خودم رو درست کنم بعد بقیه رو.»
🌹 شب کاغذی از جیبش در آورد. علامت زد و گذاشت کنار گفت:« خانم!بیا بشین اینجا باهات کار دارم. کاغذ را نشانم داد گفت:«تا الان این کاغذ رو دیده بودی؟» گفتم:«نه چی هست؟چرا اینقدر خط خطیه؟!»گفت:«نامه عملمه. حساب و کتاب کارامه. می خوام حسابش رو داشته باشم،بدونم صبح تا شب دل چند نفر را شکستم.با چند نفر خوب بودم. چیکار کردم،چی کار نکردم. همش رو این تو مینویسم.گفتم به تو هم نشون بدم شاید خوشت بیاد و برای خودت درست کنی.»
🎤راوی:همسرشهید
قائم مقام فرمانده گردان کوثر لشکر ۵ نصر
تولد:کاشمر،روستای فروتقه_۱۳۴۲
🥀شهادت:عملیات نصر ۸،ماووت عراق_۱۳۶۶
مزار:گلزار شهدای روستای فروتقه کاشمر
📚منبع: آخرین معادله راضیه رضاپور انتشارات ستاره ها صفحه ۱۶۰
#جهاد_اکبر
#تربیت_نفس
#روی_خط_شهدا
#شهید_محمدعلی_خورشاهی
@fanos25
همیشه حاضر بود...
هیچ وقت خودش رو کنار نمیکشید...
حتی وقتی بنی صدر خلع درجه اش کرد. با لباس بسیجی می رفت سپاه
مثل یه بسیجی صفر کیلومتر کار می کرد....
طرح میداد و برنامه ریزی ستادی میکرد...
اصلا براش مهم نبود که تا دیروز سرهنگ بوده و امروز یه بسیجی ساده است
فقط به خدمت فکر میکرد...
"شهیدصیادشیرازی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید خانطومان محمد بلباسی پس از ۵ سال چشمانتظاری
@fanos25
سوالات وارده در کانال های ثامن
✅ سوال پانزدهم
💢آیا اینکه گفته می شود ما میتوانیم مقابل تحریم های آمریکا مقاومت کنیم شعارهای احساسی نیست؟
👈 پاسخ
🔻هرچند مشکلات اقتصادی جامعه ظاهر مهیبی پیدا کرده است و رجزخوانی های تروریست های اقتصادی، برخی مسئولان این حوزه را دچار اختلال محاسباتی نموده، اما صاحبنظران واقعبین معتقدند ظرفیتهای داخلی چنان گسترده است که با چند حرکت مدیریتی می توان بخش زیادی از مشکلات فعلی را برطرف نمود.
🔹۱) کسری بودجه و نقدینگی بالا به عنوان عامل مهم مشکلات اقتصادی است. اکنون ۷۰ درصد بودجه دولت را شرکتهای دولتی می بلعند. عقل سلیم حکم می کند در شرایط سختی، ولخرجی را کنار گذاشت، اگر ۱۰ درصد بودجه این شرکتها و بودجه دولت صرفهجویی شود، (تقریبا برابر با مقدار کسر بودجه) بخش عمده ای از کسری بودجه دولت حل می شود. در حوزه نقدینگی هم اگر بخش مسکن فعال شود و خسارت ملی دوران وزارت مسکن آقای آخوندی جبران شود، نقدینگی فعلی خود اثر مثبت خواهد داشت.
🔸۲) ظرفیت پالایش داخلی روزی ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه است که در حال حاضر یک میلیون و ۷۳۰ هزار بشکه کار می شود. با توجه به ارزش افزوده صادرات فرآوردههای نفتی میتوان با فعال سازی تمام ظرفیت موجود، درآمد کشور را افزایش داد.
◽️3) دولت به خاطر قطع ۳۰۰ میلیون دلار یارانه کودهای کشاورزی، باعث کاهش کشت انواع محصولات راهبردی کشاورزی شده است و پیش بینی ها حاکی از افزایش یک میلیارد دلاری واردات جو در سال آینده خواهد بود.( در محصولات دیگر هم ممکن است این اتفاق بیفتد) باید جلوی این تصمیمات غلط راهبردی گرفته شود.
◾️۴) فعال سازی شرکت های دانش بنیان، فعال سازی شهرک های صنعتی و افزایش تولیدات فرآورده های غذایی حلال که امروزه بازارهای خوب صادراتی دارند و ... ظرفیتهای موجودی است که نیاز به مدیریت های صحیح و البته جهادی دارد.
کشور ایران از نظر ظرفیت و امکانات مشکلی ندارد، مشکل در ضعف مدیریت برخی مدیران است.
🔺حضور یک مدیر جهادی برای کمک به صادرات نفت، صادرات نفت را از ۶۰ هزار بشکه در روز به چندین برابر رساند، _ صادرات به ونزوئلا و ... _ این یعنی اگر مدیران کشور رویکرد جهادی داشته باشند، گذر از وضعیت فعلی بهراحتی و سرافرازی ممکن خواهد بود و فشار حداکثری آمریکا به رسوایی حداکثری آنها تبدیل خواهد شد. ان شاء الله
💯تلخیص یک جلسه تحلیلی
@habib49
#نشستهای_بصیرتی
#ثامن
#روشنگری
🆔 https://sapp.ir/meyar.pb
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
▪️شهادت
آمر به معروف
در محله #تهران_پارس
🦋شهید #محمد_محمدی
شب گذشته در راه دفاع از نوامیس در مقابل اراذل و اوباش منطقهی تهرانپارس به ضرب قمه به #شهادت رسید...
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
😔😔😔😔😔😔😔
#ما_ملت_امام_حسینیم #ربیع_الاول
#شهید_محمد_محمدی
#امر_به_معروف
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
▪️شهادت آمر به معروف در محله #تهران_پارس 🦋شهید #محمد_محمدی شب گذشته در راه دفاع از نوامیس
🚨محمد محمدی، در حین امر به معروف به شهادت رسید!
🔺شهید محمدی از بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج انصارالامام تهران، دیروز حوالی ساعت ۱۹ ضمن درگیری با ۷ نفر از اراذل و اوباش تهرانپارس مورد ضرب و جرح با چاقو قرار گرفت و شهید شد.
براساس اظهارات شاهدان حادثه، اراذل و اوباش در حین پارک ماشین و خرید نان به اتومبیل خانمی برخورد کرده که پس از اعتراض آن خانم و ورود نانوا به ماجرا درگیری آغاز شد. به گفته شاهدان، اوباش با الفاظ بسیار رکیک، خانم مورد نزاع و نانوا را مورد خطاب قرار داده و فضای وحشت در محله ایجاد نمودند، در همین حین شهید محمدی وارد صحنه شده و از اوباش درخواست میکند که در انظار عمومی، عفت کلام را رعایت کرده و به درگیری خاتمه دهند. اما اراذل و اوباش که در ابتدا ۳نفر بودند به فحاشی ادامه داده و با این پاسدار بسیجی نیز درگیر شدند و سایردوستان خود را نیز مطلع کردند، در جریان این درگیری، یکی از این اراذل که از قبل چاقویی را با خود داشت به پهلوی این بسیجی ضربه وارد میکند که به دلیل عمق زیاد این ضربه و پاره شدن ریه و قلب شهید محمدی، به شهادت رسید. گفتنی است دو نفر از این اراذل در صحنه جرم دستگیر و مابقی متواری اند.
@fanos25
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
✅سوالات وارده در کانال ثامن 💢سوال شانزدهم ❌ دلیل سکوت رهبری در برابر این همه فشاری که به مردم تحم
دوستان و همراهان فانوس ' حتما پاسخ این سوال رو بخونید تا در شرایط کنونی جامعه' بتوانید درست تحلیل کنید..
با تشکر