eitaa logo
ثامن فانوس(حلقه صالحین طرح شهید بهنام محمدی )
921 دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
11هزار ویدیو
327 فایل
کانال معرفتی و تربیتی دوستان بهنامی نو+جوان+بهشتی ارتباط با ادمین 👇👇 @abasaleh14
مشاهده در ایتا
دانلود
« بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد ، برای رهـایی از این زجر ، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود : » آری ... هر که می‌خواهد عزیز شود باید الهی شود و امیر نیز الهی شد تا خداوند عزیزش ڪرد ... و تنها خدا می داند بین او و خدایش چه گذشته که عکس لحظه شهادتش سال هاست نماد مظلومیت و آرامش پس از عروج شده است ... @fanos25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی از وصیت‌نامه تکان دهنده شهید امیر حاج امینی:🌹 "اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم، به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم..."☝️ 🕊 -----------*✨🌹✨*---------- @fanos25 -----------*✨🌹✨*-----------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_200782118.mp3
1.95M
خدایا اگر به خودمون واگذارمون کنی هیچی نیستیم ، الهی لا تکلنی ... استاد صفایی حائری🌱 @fanos25
✍️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. 💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!» 💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» 💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» 💠 قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد... ✍️نویسنده:
ادامه داستان زنی از آمرلی. همان شهری که با حضور شهید سلیمانی آزاد شد.. داستان سرکار خانم ولی نژاد بر اساس واقعیت نوشته شده👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☢️اگر فیلم‌های سخیف لیس زدن حرم‌ها رو دیدید این ویدئو از صحبت‌های مشاور امنیتی رئیس در مورد طرح برای بدبین کردن مردم به دین را هم ببینید!‼️ ⭕️لیس‌زنندگان امروز حرم‌ها همان روحانی‌ نماهایی هستن که به دستور و و ساواکش، میکردن عکس امام رو روی دیدن!❗️ هدفشون: تخریب و با القای تساوی = دین گسترش دهنده و حافظ است. نه نافی آن میفرماید: یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛ خداوند کسانی را که ایمان آوردند و آنان را که علم داده شدند بسیار بلندمرتبه می فرماید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حاج مهدی رسولی
رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) در بیانیه گام دوم انقلاب مهمترین عامل عزت و پیشرفت ایران در همە عرصه ها را چه چیزی معرفی می فرمایند؟ الف- افزایش چشمگیر معنویت و اخلاق ب- مدیریت جهادی و اعتقاد به اصل "ما میتوانیم ج- مشارکت مردمی و مسابقه خدمت رسانی د- صبر و تحمل در برابر مشکلات و تحریم ها ✅ گزینه ی صحیح را بصورت در زیر پست اینستاگرامی مربوط به این مسابقه در صفحه رسمی بنویسید. آدرس صفحه: instagram.com/mahdirasuli_ir لینک پست: https://www.instagram.com/p/B9M92KKBh_s/?igshid=16u3uu24zg237 پ.ن۱:قرعه کشی در روز انجام و نگین انگشتری حرم مطهر امام رضا علیه السلام توسط معاونت تبلیغات به درب منزل نفر برگزیده ارسال خواهد شد. پ.ن۲:قرعه کشی در بین کامنت ها انجام خواهد شد به همین منظور هر چه تعداد کامنت های شما بیشتر باشد امکان برنده شدن بیشتر خواهد بود. [ @mahdirasuli_ir ]
دلنگرانے ام بابٺ تأخیر تو نیسٺ ! میدانم مے آیی.... یوسف زهرا(س) دلم شورمیزند براے خودم … ! براے ثانیہ اے ڪہ قرارمیشود بیایی ومن هنوز با تو قرن ها، فاصلہ دارم ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ @fanos25
زمین باران را صدا می زند من [تو] را ... اَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بینَ الاَرضِ و السَّماء؟ ما منتظر منتقم فاطمہ هستیم یڪ روز بـساط ‌ظـلم ‌بـرچیدنـی است از مشـرق ‌عـشق نـور تابیدنـی است بـا پـرچم انتـقام روزی ڪہ رسیـد سیلـی ‌زدنِ بہ ظالمان دیدنـی است @fanos25
🔴واقعیت هایی از سیاست های درمانی آمریکا 🔸 صفحه توئیتری «کووید ۱۹» نوشت، هزینه تست کرونا در کمتر از ۱۷ دلار است و بیمه‌ها همه هزینه‌ها را پرداخت می‌کنند. 🔸 در آمریکا اما هر فردی که بیمه شده باشد، باید برای تست کرونا، ۱۴۰۰ دلار باید بپردازد. 🔸 البته اگر کسی بعد از ابتلا به خودش را بیمه کند، این مبلغ به ۳۲۷۰ دلار برای هر تست کرونا افزایش می‌یابد.
🔰نیروهای مسلح در خدمت مردم / تصویری از تلاش های نیروهای مسلح برای مقابله با کرونا / سنندج / 11 اسفند 98
🌹⚡️ این روزها ‏همه در حال تماشای فداکاری پرستاران و جامعه پزشکی برای حفظ جان مردم و مهار ‎کرونا هستند. 🔺اما اگر کسی بگوید: "پول میگیرند تا این کار را بکنند!" چه حس بدی نسبت به گوینده این جمله پیدا میکنید؟!! 🔺غربت مدافعان حرم همینجا بود، از جانشان هم گذشتند اما عده ای نامرد بازهم میگفتند " پول گرفته اند... " @fanos25