eitaa logo
روایات ناب و منابع
62 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مشکاة الأنوار ج۱ ص۹۸ بحار الأنوار ج۶۴ ص۷۰ عوالم العلوم ج۲۰ ص۸۵۳ شناسه حدیث : ۳۶۷۲۲۱ | نشانی : مشکاة الأنوار في غرر الأخبار , جلد۱ , صفحه۹۸ عنوان باب : الباب الثاني في ذكر الشيعة و أحوالهم و علاماتهم و آدابهم و ما يليق بها الفصل السادس في كرامة المؤمن على الله عز و جل قائل : امام صادق (علیه السلام) ، حديث قدسی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: يُؤْتَى بِعَبْدٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ لَيْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ فَيُقَالُ لَهُ اُذْكُرْ وَ تَذَكَّرْ هَلْ لَكَ حَسَنَةٌ فَيَقُولُ مَا لِي حَسَنَةٌ غَيْرَ أَنَّ فُلاَناً عَبْدَكَ اَلْمُؤْمِنَ مَرَّ بِي فَسَأَلَنِي مَاءً لِيَتَوَضَّأَ بِهِ فَيُصَلِّيَ فَأَعْطَيْتُهُ فَيُدْعَى بِذَلِكَ اَلْعَبْدِ اَلْمُؤْمِنِ فَيَقُولُ نَعَمْ يَا رَبِّ فَيَقُولُ اَلرَّبُّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قَدْ غَفَرْتُ لَكَ أَدْخِلُوا عَبْدِي جَنَّتِي. برای ثبت نمایه، وارد شوید
مشکاة الأنوار ج۱ ص۹۸ بحار الأنوار ج۶۴ ص۷۰ عوالم العلوم ج۲۰ ص۷۳۹ شناسه حدیث : ۳۶۷۲۲۰ | نشانی : مشکاة الأنوار في غرر الأخبار , جلد۱ , صفحه۹۸ قائل : امام صادق (علیه السلام) الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنَّ المُؤمِنَ مِنكمُ يَومَ القِيامَةِ لَيُمَرُّ عَلَيهِ بِالرَّجُلِ و قَد اُمِرَ بِهِ إلَى النّارِ ، فيَقولُ لَهُ : يا فُلانُ أغِثْني ، فقَد كُنتُ أصنَعُ إلَيكَ المَعروفَ في الدّنيا ، فيَقولُ المُؤمِنُ لِلمَلَكِ : خَلِّ سَبيلَهُ ، فيَأمُرُ اللّه ُ المَلَكَ أن أجِزْ قَولَ المُؤمِنِ ، فيُخَلّي المَلَكُ سَبيلَهُ . امام صادق عليه السلام : روز قيامت، مؤمنِ شما بر مردى مى گذرد كه او را به سوى آتش مى برند. پس او به آن مؤمن مى گويد: فلانى كمكم كن ؛ من بودم كه در دنيا به تو خوبى كردم. آن مؤمن به فرشته مى گويد: رهايش كن. پس، خداوند به فرشته دستور مى دهد: سخن مؤمن را اجرا كن. و فرشته آن مرد را رها مى كند.
بسم الله الرحمن الرحیم حکایت جنگ جمل چرا مرکز خلافت امام علی از مدیه به کوفه منتقل شد حکایتی از غیب گوی امام علی علیه السلام جنگ جَمَل نخستین جنگ دوره حکومت امام علی(ع) بود که چندین ماه پس از خلافت امام توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام(ص) و طلحه و زبیر علیه امام علی(ع) به راه افتاد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خون‌خواهی عثمان به راه‌ انداختند. این جنگ در روز ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۶ قمری و در اطراف بصره رخ داد و زمان آن از ظهر تا غروب آفتاب بود. عایشه در این نبرد بر شترِ نرِ سرخ‌مویی سوار بود و علت نامگذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است از آنجا که سران سپاه جمل با امام علی به‌عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعت‌شکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکثین نامیده شد. جنگ جمل باعث انتقال مرکز خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد جنگ،‌ به هنگام ظهر آغاز شد و تا غروب آفتاب ادامه یافت و به شکست اصحاب جمل انجامبد امام علی(ع) پس از جنگ جمل، در ۱۲ رجب ۳۶ هجری وارد کوفه شد و در آنجا سکونت گزید در تاريخ طبرى آمده است که يکى از راويان خبر به نام ابوالطفيل مى گويد: قبل از پيوستن لشکر کوفه به ما، على(عليه السلام) فرمود: دوازده هزار نفر به اضافه يک نفر از کوفه به يارى شما مى شتابند و مى گويد من از اين خبر دقيق در تعجب فرو رفتم و با خود گفتم بايد آنها را به دقت بشمارم بر سر راه لشکر به مکان مرتفعى نشستم و آنها را به دقت شماره کردم و همان گونه که على(عليه السلام) گفته بود آنها دوازده هزار و يک نفر بودند نه کمتر و نه بيشتر اما شرح ماجرا داستان نوشتن نامه از سوى امام(عليه السلام) به مردم کوفه (نامه۴۱نهج البلاغه)، داستان پر پيچ و خمى است; ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود اشاره مختصرى به آن دارد و خلاصه آن را در زير مطالعه مى کنيد: او از محمد بن اسحاق نقل مى کند که امام(عليه السلام) محمد بن جعفر و محمد بن ابى بکر را به کوفه فرستاد تا مردم را براى کمک به على(عليه السلام) آماده کنند. جمعى نزد ابوموسى اشعرى که فرماندار کوفه بود و پس از قتل عثمان، امام(عليه السلام) او را ابقا نموده بود، رفتند و نظر وى را براى يارى به امام(عليه السلام) جويا شدند. ابوموسى (که مرد خبيثى بود خباثت خود را در اينجا آشکار ساخت و) گفت: اگر راه آخرت را مى پوييد در خانه بنشينيد و اگر طالب دنيا هستيد با اين دو نفر حرکت کنيد، لذا مردم از همراهى با فرستادگان امام(عليه السلام) خوددارى کردند. فرستادگان امام(عليه السلام) نزد ابوموسى رفته و به او اعتراض کردند، ولى ابوموسى (با نهايت تعجب) به آنها پاسخ داد: بيعت عثمان هنوز به گردن من و شما باقى است; اگر قرار باشد مبارزه کنيم بايد از قاتلان عثمان شروع کنيم. فرستادگان امام(عليه السلام) نزد آن حضرت باز گشتند و جريان را گزارش دادند. امام(عليه السلام) نامه اى به ابوموسى نوشت، ولى ابوموسى فرستاده امام(عليه السلام) را تهديد به قتل کرد. امام(عليه السلام) نامه ديگرى به ابوموسى نوشت و به همراه عبدالله بن عباس و محمد بن ابى بکر براى او فرستاد و او را از مقام خود برکنار کرد. باز هم ابوموسى به مخالفت خود ادامه داد. سرانجام امام(عليه السلام) مالک اشتر را براى خاتمه دادن به قائله ابوموسى و بسيج مردم براى جهاد با آتش افروزان جنگ جمل به کوفه فرستاد. مالک اشتر وارد کوفه شد و در مسجد اعظم خطابه اى خواند و مردم را دعوت کرد تا با او به قصر دارالاماره بروند و در حالى وارد قصر شدند که امام حسن(عليه السلام) و عمار ياسر با ابوموسى مشغول جر و بحث بودند. اشتر فريادى بر سر ابوموسى کشيد و گفت: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا اُمَّ لَکَ أخْرَجَ اللهُ نَفْسَکَ فَوَاللهِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُنافِقِينَ قَدِيماً; از دارالاماره بيرون شو اى ناپاک! خداوند مرگت دهد به خدا سوگند تو از قديم از منافقان بودى». ابوموسى که خود را کاملاً در ضعف ديد يک شب از اشتر مهلت خواست. او به وى مهلت داد به شرط اينکه در دارالاماره نماند. پس از اين ماجرا بيش از دوازده هزار نفر از کوفه براى يارى امام(عليه السلام) به سوى بصره شتافتند. رضابازیار منصورخانی
طفلان مسلم شیخ صدوق به سند خود روایت کرده از یکى از شیوخ اهل کوفه که گفت : چون امام حسین علیه السّلام به درجه رفیعه شهادت رسید اسیر کرده شد از لشکرگاه آن حضرت دو طفل کوچک از جناب مسلم بن عقیل و آوردند ایشان را نزد ابن زیاد، آن ملعون طلبید زندانبان خود را و امر کرد او را که این دو طفل را در زندان کن و بر ایشان تنگ بگیر و غذاى لذیذ و آب سرد به ایشان مده آن مرد نیز چنین کرده و آن کودکان در تنگناى زندان به سر مى بردند و روزها روزه مى داشتند، و چون شب مى شد دو قرص نان جوین با کوزه آبى براى ایشان پیرمرد زندانى مى آورد و به آن افطار مى کردند تا مدّت یک سال حبس ایشان به طول انجامید، پس از این مدّت طویل یکى از آن دو برادر دیگرى را گفت که اى برادر مدّت حبس ما به طول انجامید و نزدیک شد که عمر ما فانى و بدنهاى ما پوسیده و بالى شود پس هرگاه این پیرمرد زندانى بیاید حال ما را براى او نقل کن و نسبت ما را به پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم به او بگو تا آنکه شاید بر ما توسعه دهد، پس هنگامى که شب داخل شد آن پیرمرد به حسب عادت هر شب آب و نان کودکان را آورد، برادر کوچک او را فرمود که اى شیخ ! محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را مى شناسى ؟ گفت : بلى چگونه نشناسم و حال آنکه آن جناب پیغمبر من است ! گفت : جعفر بن ابى طالب را مى شناسى ؟ گفت : بلى ، جعفر همان کسى است که حق تعالى دو بال به او عطا خواهد کرد که در بهشت با ملائکه طیران کند. آن طفل فرمود که على بن ابى طالب را مى شناسى ؟ گفت : چگونه نشناسم او پسر عمّ و برادر پیغمبر من است .آنگاه فرمود: اى شیخ ! ما از عترت پیغمبر تو مى باشیم ، ما دو طفل مسلم بن عقیلیم اینک در دست تو گرفتاریم این قدر سختى بر ما روا مدار و پاس حرمت نبوى را در حقّ ما نگه دار. شیخ چون این سخنان را بشنید بر روى پاى ایشان افتاد و مى بوسید و مى گفت : جان من فداى جان شما اى عترت محمّد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلم این در زندان است گشاده بر روى شما به هر جا که خواهید تشریف ببرید. پس چون تاریکى شب دنیا را فرا گرفت آن پیرمرد آن دو قرص نان جوین را با کوزه آب به ایشان داد و ایشان را ببرد تا سر راه و گفت : اى نوردیدگان ! شما را دشمن بسیار است از دشمنان ایمن مباشید پس شب را سیر کنید و روز پنهان شوید تا آنکه حقّ تعالى براى شما فرجى کرامت فرماید. پس آن دو کودک نورس در آن تاریکى شب راه مى پیمودند تا هنگامى که به منزل پیر زنى رسیدند پیر زن را دیدند نزد در ایستاده از کثرت خستگى دیدار او را غنیمت شمرده نزدیک او شتابیدند و فرمودند: اى زن ! ما دو طفل صغیر و غریبیم و راه به جائى نمى بریم چه شود بر ما منّت نهى و ما را در این تاریکى شب در منزل خود پناه دهى چون صبح شود از منزلت بیرون شویم و به طریق خود رویم ؟ پیرزن گفت : اى دو نوردیدگان ! شما کیستید که من بوى عطرى از شما مى شنوم که پاکیزه تر از آن بوئى به مشامم نرسیده ؟ گفتند: ما از عترت پیغمبر تو مى باشیم که از زندان ابن زیاد گریخته ایم . آن زن گفت : اى نوردیدگان من ! مرا دامادى است فاسق و خبیث که در واقعه کربلا حضور داشته مى ترسم که امشب به خانه من آید و شما را در اینجا ببیند و شما را آسیبى رساند. گفتند: شب است و تاریک است و امید مى رود که آن مرد امشب اینجا نیاید ما هم بامداد از اینجا بیرون مى شویم . پس زن ایشان را به خانه در آورد و طعامى براى ایشان حاضر نمود و کودکان طعام تناول کردند و در بستر خواب بخفتند.و موافق روایت دیگر گفتند: ما را به طعام حاجتى نیست از براى ما جا نمازى حاضر کن که قضاى فوائت خویش کنیم پس ‍ لختى نماز بگذاشتند و بعد از فراغ بخوابگاه خویش آرمیدند. طفل کوچک برادر بزرگ را گفت که اى برادر چنین امید مى رود که امشب راحت و ایمنى ما باشد بیا دست به گردن هم کنیم و استشمام رایحه یکدیگر نمائیم پیش از آنکه مرگ ما بین ما جدائى افکند. پس دست به گردن هم در آوردند و بخفتند چون پاسى از شب گذشت از قضا داماد آن عجوزه نیز به جانب منزل آن عجوزه آمد و در خانه را کوبید زن گفت : کیست ؟ آن خبیث گفت : منم زن پرسید که تا این ساعت کجا بودى ؟ گفت : در باز کن که نزدیک است از خستگى هلاک شوم ، پرسید مگر ترا چه روى داده ؟ گفت : دو طفل کوچک از زندان عبیداللّه فرار کرده اند و منادى امیر ندا کرد که هر که سر یک تن از آن دو طفل بیاورد هزار درهم جایزه بگیرد و اگر هر دو تن را بکشد دو هزار درهم عطاى او باشد و من
به طمع جایزه تا به حال اراضى کوفه را مى گردم و به جز تَعَب و خستگى اثرى از آن دو کودک ندیدم . زن او را پند داد که اى مرد از این خیال بگذر وبپرهیز از آنکه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم خصم تو باشد، نصایح آن پیر زن در قلب آن ملعون مانند آب در پرویزن مى نمود بلکه از این کلمات بر آشفت و گفت :تو حمایت از آن طفل مى نمائى شاید نزد تو خبرى باشد برخیز برویم نزد امیر همانا امیر ترا خواسته . عجوزه مسکین گفت : امیر را با من چکار است وحال آنکه من پیرزنى هستم در این بیابان به سر مى برم ، مرد گفت : در را باز کن تا داخل شوم وفى الجمله استراحتى کنم تا صبح شود به طلب کودکان برآیم ، پس آن زن در باز کرد وقدرى طعام وشراب براى او حاضر کرد، چون مرد از کار خوردن بپرداخت به بستر خواب رفت یک وقت از شب نفیر خواب آن دوطفل را در میان خانه بشنید مثل شتر مست بر آشفت ومانند گاو بانگ مى کرد و در تاریکى به جهت پیدا کردن آن دو طفل دست بر دیوار و زمین مى مالید تا هنگامى که دست نحسش به پهلوى طفل صغیر رسید آن کودک مظلوم گفت تو کیستى ؟گفت : من صاحب منزلم ، شماکیستید؟ پس آن کودک برادر بزرگتر را پیدا کرد که بر خیز اى حبیب من ، ازآنچه مى ترسیدیم در همان واقع شدیم . پس گفتند: اى شیخ ! اگر ماراست گوئیم که کیستیم در امانیم ؟ گفت : بلى . گفتند: درامان خدا وپیغمبر؟ گفت :بلى ! گفتند: خدا ورسول شاهد و وکیل است براى امان ؟ گفت : بلى ! بعد ازآنکه امان مغلّظ از او گرفتند، گفتند: اى شیخ !ما از عترت پیغمبر تو محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم مى باشیم که از زندان عبیداللّه فرار کرده ایم ، گفت : از مرگ فرار کرده اید و به گیر مرگ افتاده اید و حمد خدا را که مرا برشما ظفر داد. پس آن ملعون بى رحم در همان شب دو کتف ایشان را محکم ببست و آن کودکان مظلوم به همان حالت آن شب را به صُبح آوردند، همین که شب به پایان رسید آن ملعون غلام خود را فرمان داد که آن دو طفل را ببرد در کنار نهر فرات و گردن بزند، غلام حسب الاءمر مولاى خویش ایشان را برد به نزد فرات چون مطّلع شد که ایشان از عترت پیغمبر مى باشند اقدام در قتل ایشان ننمود و خود را در فرات افکند واز طرف دیگر بیرون رفت آن مرد این امر را به فرزند خویش ارجاع نمود، آن جوان نیز مخالفت حرف پدر کرده و طریق غلام را پیش داشت ، آن مرد که چنین دید، شمشیر برکشید به جهت کشتن آن دو مظلوم به نزد ایشان شد کودکان مسلم که شمشیر کشیده دیده اشک از چشمشان جارى گشت و گفتند: اى شیخ ! دست ما را بگیر و ببر بازار و ما را بفروش وبه قیمت ما انتفاع ببر ومارا مکش که پیغمبر دشمن تو باشد، گفت :چاره نیست جز آنکه شمارا بکشم وسر شمارا براى عبیداللّه ببرم ودو هزار درهم جایزه بگیرم ، گفتند: اى شیخ !قرابت و خویشى ما را با پیغمبر خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم ملاحظه نما، گفت : شما را به آن حضرت هیچ قرابتى نیست ، گفتند: پس مارا زنده ببر به نزد ابن زیاد تا هر چه خواهد در حقّ ما حکم کند، گفت : من باید به ریختن خون شما در نزد او تقّرب جویم . گفتند: پس بر صِغَرِ سنّ و کودکى ما رحم کن . گفت : خدا در دل من رحم قرار نداده . گفتند: الحال که چنین است ، ولابدّ ما را مى کشى پس ما را مهلت بده که چند رکعت نماز کنیم ؟ گفت : هر چه خواهید نماز کنید اگر شما را نفع بخشد، پس کودکان مسلم چهار رکعت نماز گزاردند .پس از آن سربه جانب آسمان بلند نمودند و با حقّ تعالى عرض کردند: یاحَىُّیاحَلیُم یا اَحْکَمَ الْحاکمینَ اُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُ بِاْلحَقّ. آنگاه آن ظالم شمشیر به جانب برادر بزرگ کشید وآن کودک مظلوم را گردن زد و سر او را در توبره نهاد طِفل کوچک که چنین دید خود را در خون برادر افکند ومى گفت به خون برادر خویش خضاب مى کنم تا به این حال رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم ملاقات کنم ،آن ملعون گفت : الحال ترا نیز به برادرت ملحق مى سازم پس آن کودک مظلوم را نیز گردن زد سر از تنش برداشت ودر توبره گذاشت وبدن هر دو تن را به آب افکند و سرهاى مبارک ایشان را براى ابن زیاد برده ،چون به دارالاماره رسید و سرها را نزد عبیداللّه بن زیاد نهاد، آن ملعون بالاى کرسى نشسته بود و قضیبى بر دست داشت چون نگاهش به آن سرهاى مانند قمر افتاد بى اختیار سه دفعه از جاى خود برخاست و نشست وآنگاه قاتل ایشان را خطاب کرد که واى بر تو در کجا ایشان را یافتى ؟ گفت : در خانه پیرزنى از ما ایشان مهمان بودند، ابن زیاد را این مطلب ناگوار آمد گفت : حقّ ضیافت ایشان را مراعات نکردى ؟ گفت : بلى ، مراعات ایشان نکردم ، گفت : وقتى که خواستى ایشان را بکشى با تو چه گفتند؟ آن ملعون یک یک سخنان آن دو کودکان را براى ابن زیاد نقل کرد تا آنکه گفت : آخر کلام ایشان این بود که مهلت خواستند نماز خواندند پس از نماز دست نیاز به در گاه الهى برداشتند وگفتند: یاحُى یاحَلیُم یا اَحْکَمَ الْحاکمِینَ اُحْکُمْ بَیْنَاوَ بَیْنَهُ بِالْحّقِ.
عبیداللّه گفت : احکم الحاکمین حکم کرد. کیست که بر خیزد واین فاسق را به درک فرستد؟ مردى از اهل شام گفت : اى امیر! این کار رابه من حوالت کن ، عبیداللّه گفت که این فاسق را ببر درهمان مکانى که این کودکان در آنجاکشته شده اند گردن بزن ومگذار که خون نحس او به خون ایشان مخلوط شود و سرش را زود به نزد من بیاور. آن مرد نیز چنین کرده و سر آن ملعون را بر نیزه زده به جانب عبیداللّه کوچ مى داد، کودکان کوفه سر آن ملعون راهدف تیر دستان خویش کرده ومى گفتند: این سر قاتل ذریّه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلم است (96) مؤ لّف گوید: که شهادت این دو طِفل به این کیفیّت نزد من مستبعد است لکن چون شیخ صَدوق که رئیس محدّثین شیعه و مروّج اخبار و عُلوم ائمّه علیهماالسّلام است آن را نقل فرموده ودر سند آن جمله اى از عُلما و اجلاّء اصحاب ما واقع است لاجرم ما نیز متابعت ایشان کردیم و این قضیّه را ایراد نمودیم .واللّه تعالى العالم . __________ 95- (زرود) اسم آن منزل است که خبر شهادت مسلم رسید چنانچه خواهد آمد. ان شاءاللّه 96-(امالى شیخ صدوق ) ص 143، حدیث 145.در متن (یا حىّ یا قیوّم ) و (یا حىّ یا حکیم یا حلیم )ذکر شده بود که با متن (امالى ) تصحیح شده و در متن آورد شد. مبارزه مسلم رحمه اللّه با کوفیانفصل ششم : درتوجّه حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام به جانب کربلا
بسم الله الرحمن الرحیم حتما این روایت را شنیدید: پيامبر صلي الله عليه و آله : يا فاطِمَةُ! كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلاّ عَينٌ بَكَت عَلى مُصابِ الحُسَينِ ؛ پيامبر صلي الله عليه و آله :اى فاطمه! همه چشم ها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبت هاى حسين بگريد نمیخوام بگم بر حسین علیه السلام گریه کنیم تا بریم بهشت میخوام سوال بپرسم این روایات یعنی چی ؟ در کتب معتبر حدیث، روایات زیادی از ائمه معصومین (ع) در مورد ثواب بسیار زیاد و اعجاب انگیز برای گریه کنندگان و عزاداران حضرت سیدالشهدا نقل شده است. يكى از این روايات، روايت "ريان بن شبيب" از حضرت ثامن الائمه امام رضا عليه السلام است. سند این روايت بسيار جالب است زيرا بيست و نه نفر از راویان آن، همگى از محدثين بزرگ و دانشمـندان عـالى مـقـام اند. بر حسب این روایت، ریان ابن شبیب می‌گوید حضرت امام رضا علیه السلام به من فرمودند محرم، ماهى است كه اعراب جاهليت بخاطر احترامش ظلم و ستم و كشت و كشتار را در آن ماه حرام كرده بودند و اين امت با اين كه به حرمت اين ماه آشنائى و شناخت داشت، احترام پيامبر خود را رعايت نكردند و در اين ماه فرزندان پيامبر خود را كشتند و زنانشان را اسير نمودند و اموالشان را غارت كردند؛ پس خدا هرگز آنها را نيامرزد. پـسر شبيب، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى شدم. پـسر شبيب، اگـر مـى خـواهى براى چيزى گريه كنى، براى حسين بن على بن ابيطالب عليه السلام گريه كن كه او را ذبح كردند همان طور كه گوسفند را ذبح مى كنند و از اهل بيت او هم هيجده نفـر را با او به شهادت رساندند كه در روى زمـين مثل و مانند نداشتند... پسر شبيب، اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشك هايت بر گونه هايت جارى شود خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ ترا مى آمرزد، اندك باشد يا بسيار خب روایت ادامه دارد امام من همین جا سوال دارم این یعنی چی؟ یعنی امشب گریه کنیم بریم بهشت؟یا نه این گریه باید آثاری داشته باشد یا این گریه آثاری در انسان ایجاد می نماید به عبارتی گريه اي است كه موجب تعالي و رشد روح است و ثانياً سرچشمه آن معرفت است.گریه ای اثر دارد که همراه با تدبر با شد مثل تلاوت قران که اگر همراه با تدبر نباشد اثر معرفتی نمی گذارد . خب باشه من میخوام با تدبر گریه کنم یعنی چه؟ در تدبر باید برا خودت سوال ایجاد کنی وقتی روضه خوان روضه میخواند که حسین علیه السلام را با لب تشنه به شهادت رساندند شما سوال میکنی چه کسانی کشتند؟یهودی بودند؟مشرک بودند؟ مسلمان بودند!وقتی جواب میشنوی نه با مسلمان بودند تعجب میکنی آخه چطور ممکنه مسلمانان پسر پیام آور اسلام را به شهادت رسانده باشند؟عجیبه ها!مگه براتون روضه نمیخونند: الشمر جالس علی صدر الحسین!خب میدونید این شمر کیه؟فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند. در کتاب تاریخ مسعودی اومده که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد. خیلی عجیبه!مسیحی تو مجلس یزید تعجب میکنه !امام زین العابدین می فرماید که چون سر حسین علیه السلام را نزد یزید آوردند، همواره مجالس می گساری تشکیل می داد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود می گذاشت. یکی از روزها فرستاده پادشاه روم، که از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس یزید آمد و گفت: ای پادشاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: من وقتی که نزد پادشاه خود برمی گردم از من خواهد پرسید که در این جا چه دیده ام، از این رو دوست دارم داستان این سر و صاحب آن را برای او بازگو کنم تا در شادی و سرور با تو شریک باشد. یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابیطالب است. رومی پرسید: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله . نصرانی گفت: اُف بر تو و دین تو! دین من بهتر از دین شماست؛ زیرا پدر من از نبیره های داود پیامبر بود. میان من و او پدران بسیاری فاصله هستند و نصرانی ها مرا بزرگ می شمارند و خاک پای مرا به تبرک برمی دارند؛ زیرا من یکی از اولاد داود هستم. ولی شما فرزند دختر پیامبر صلی الله علیه و آله خود را می کشید در صورتی که بین او و پیامبر شما یک مادر بیش تر فاصله نیست. این چه دینی است که شما دارید؟! پس از آن به یزید گفت: آیا داستان کنیسه حافر را شنیده ای؟
یزید گفت بگو تا بشنوم گفت در محراب این کنیسه حقه ای از طلا آویخته شده است. در آن حقه، سُمی است که می گویند این سم مرکبی است که عیسی بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچه های حریر آزین بسته اند و در هر سال جماعت زیادی از نصارا از راه های دور به زیارت آن کنیسه می آیند و اطراف آن حقه طواف می کنند و آن را می بوسند و حاجات خود را از خداوند می خواهند. آری، نصارا چنین می کنند و عقیده آن ها همین است درباره آن سم که گمان دارند سم الاغی است که عیسی پیامبر آنان بر او سوار شده، ولی شما پسر پیامبر خود را می کشید. لا بارک الله فیکم و لا فی دینکم. یزید گفت: این نصرانی را بکشید که مرا در مملکت خود رسوا نکند. نصرانی چون احساس کشته شدن نمود، به یزید گفت: آیا مرا می کشی؟ گفت: آری. گفت: پس بدان که دیشب پیامبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: ای نصرانی تو از اهل بهشتی! من از این بشارت تعجب کردم. اینک می گویم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله." پس از آن، سرمقدس حسین علیه السلام را برداشت و به سینه چسبانید و آن را می بوسید و می گریست تا کشته شد.» منبع لهوف سید ابن طاووس این یک شخصیت نصرانی بوده در مقابل مسلمانانی را می بینیم که در واقعه عاشورا برا برداشتن سر حسین علیه السلام با هم مسابقه میگذارند.آقا سوال من این است چی شد مسلمانان حسین علیه السلام را کشتند؟ خود امام حسین هم متعجب میشود وقتی با س÷اه دشمن مواجه میشود می فرماید: اقررتم بالطاعة و امنتم بالرسول محمد صل الله علیه و آله وسلم ثم انكم زحفتم الى ذریته و عترته تریدون قتلهم ، لقد استحوذ علیكم الشیطان فانساكم ذكر الله العظیم فتبا لكم و لما تریدون ... شماها كه به فرمان خدا گردن نهادید و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس گردیده و خداى بزرگ را از یاد شما برده است ، ننگ بر شما بر آنچه اراده كرده اید لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ آیه قرآن می فرماید: شیطان بر شما چنبره زده است. گاهی که شب می خوابید می گویند بختک روی شما افتاده است، نمی توانید تکان بخورید؟ همین است، شیطان گوش و چشم و درک و دلت را همین جوری گرفته نمی گذارد حق را ببینید، چنبره بر شما زده است. «فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللَّه‏»، دیگر خدا یادتان رفته است، جوانان خدا نکند شیطان بر کسی جنبره بزند. حالا خودمان را محک بزنیم ببینیم افسار مادست شیطان هست یانه؟اگر راحت هر چیزی را می بینیم یعنی عقل ما و دل ما به تصرف شیطان در آمده؟!آگر هر گناهی را مرتکب میشویم یعنی اختیار مادست شیطان است و ما برای امام خودمان خطرناک می شویم اگر در تصرف شیطان هستیم تنها تفاوت ما باکوفیان این است که هنوز در موقعیت کربلا قرار نگرفته ایم ادامه دارد👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
جلسه دوم ادامه جلسه اول بسم الله الرحمن الرحیم کربلا و واقعه عاشورا درس زندگی میدهد.وقتی نگاه میکنی می بینی مسلمانان با سابقه خوب در قتل امام حسین علیه السلام دخالت داشتند یا بی تفاوت بودند نسبت به عاقبت به خیری خودت نگران می شوی تعدادی از این افراد با پیغمبر (ص) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی می خواندم که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد. در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند در شب گذشته دنبال پاسخ این سوال بودیم چرا مسلمانان سبب قتل اب عبدلله علیه السلام شدند پاسخ را از زبان امام حسین علیه السلام در اولین سخنرانی روز عاشورا مقابل لشکر ابن سوال را پاسخ دادند فَنِعْمَ الرَّبُ رَبُّنا، وَ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنْتُمْ، أَقْرَرْتُمْ بِالطّاعَةِ، وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ثُمَّ إِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ إِلى ذُرِّيَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُريدُونَ قَتْلَهُمْ، خداى ما چه پروردگار خوبى است و شما چه بندگان بدى هستيد [به ظاهر] اقرار به طاعت او كرده و به پيامبرش محمّد(صلى الله عليه وآله) ايمان آورده ايد، ولى براى قتل و كشتن فرزندان و ذرّيه اش هجوم آورديد! چرا شما اینگونه شده اید؟ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطانُ، فَأَنْساكُمْ ذِكْرَاللّهِ الْعَظيمِ، به يقين شيطان بر شما چيره شده و شما را از ياد خدا غافل كرده است. مرگ بر شما و برخواسته هايتان مردم وقتی دل به تصرف شیطان درآید وقتی شیطان بر چشم و گوش انسان مسلط شود وقتی شیطان بر انسان جنبره انداخت وقتی افسار انسان دست شیطان افتاد می کشد آنجا که میخواهد. چگونگی تصرف دل توسط شیطان: در خطبه هفتم وجود مبارك حضرت امير(سلام الله علیه) اين‌چنين مي‌فرمايد: اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِه» شیطان با برخی افراد کاری می‌کند که در سینه‌هایشان وارد می‌شود، لانه می‌کند و تخم می‌گذارد، بچه‌های شیطان در سینه‌های این‌ها پرورش می‌یابد، تا جایی که شیطان با چشم آن‌ها نگاه می‌کند و با زبان آنان حرف می‌زند «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاكاً» برخي از پيروان شيطان هر چه او مي‌گويد انجام مي‌دهند لذا اينها تحت ولايت شيطان هستند و شيطان هم اينها را دام خود و شريك خود قرار داده است. شیطان وقتي كه با وسوسه وارد حريم قلب می شود صبر می کند که چه وقت قلب انسان باز مي‌شود تا وارد درون دل بشود؛ وقتي وارد درون دل شد آنجا لانه کرده و «فَبَاضَ» تخم‌گذاري مي‌كند و آنها را مي‌پروراند «وَ فَرَّخَ» فَرْخ يعني جوجه و مثل جوجه‌هايي كه وارد اتاق شدند مرتب پر مي‌كِشند و آدم نمي‌تواند اينها را آرام كند حالا از درون به بيرون آمده و از راه چشم و گوش و دست و پا، در محدوده هويّت او مي‌لولند وقتی دل کسی به تصرف شیطان در آمد دیگر این زبان مال او نیست که حرف می زند زبان شیطان است. فنطق بالسنتهم حرف باطل با زبان او جاری میشودشیطان برای رسواکردن ائمه معصومین از زبان یهودی و نصرانی بهره برداری نکرد .ابتدا مملکت دل یک تعداد مسلمان را به تصرف خود در آورد س÷س با زبان آنها که بین مردم معروف بودند اقدام به شایعه سازی علیه امام معصوم نمود: خوارج شایعه کردند علی علیه السلام کافر شده است چرا خوارج؟شیطان از طلحه و زبیر استفائه نمود چون اینان بین مسلمانان نفوذکلام داشتند ابتدا با زیبا جلوه دادن دنیا در چشم انها توانست در دلشان جا باز نماید فباض و فرخ فی صدورهم بعد بازبان اینها شایعه سازی نمود فنطق بالسنتهم لذا اینان دامهای شیطان بودند وامام علی فرمود شما بدترین مردم هستید چرا؟ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه! ادامه👇👇👇👇
میدانید برخی از افراد در لشکر ابن سعد کشتن امام حسین علیه السلام گاهي نفوذ شيطان در انسان، تنها شستشوي مغزي نيست بلکه شستشوي هويّتي است.این دشمن ما را مي‌گيرد و در قبضه خودش نگه مي‌دارد و كلّ اين درون را از هويّت انساني ما خالي مي‌كند و خودش با ابزار و جنودش وارد حيثيت ما مي‌شوند در نتیجه ما مي‌شويم انسان‌نما و خودمان را گُم مي‌كنيم. پایان جلسه دوم🌺🌺🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم با تامل ،تدبر و تفکر در قیام امام حسین علیه السلام هرچه بیشتر به اسراری می رسیم! هيچ كجا، شكوه و جمال بندگي به اندازه كربلا وجود ندارد. در حادثه عاشورا دو چهره و فعل حضور دارد. يكي دشمنان حضرت، خدا و دين اوست، ديگري فعل سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيتشان هست و مهم تر از همه صنع الهي است، چون اراده حضرت حقّ، محور همه عالم است. چهره اوّل نه فقط قابل ستايش و ستودن نيست، بلکه در نهايت زشتي هم هست. به تعبير بعضي: «أساؤوا السّواي»(روم/۱۰). اينهـا كار زشت را به زشت ترين شكل ممکن هم انجام دادند. حضرت زینب سلام الله علیها دقیقا در رابطه با مل این افراد از همین تعبیر در مجلس یزید استفاده کرد زشت ترین کار !! پس از جسارت یزید نسبت به سر امام حسین (علیه‌السّلام) و امتثال او به ابیات ابن زبعری، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) به پا خاست و فرمود: «الحَمدُ للَّهِ‌ِ رَبِّ العالَمينَ، وصَلَّى اللَّهُ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وآلِهِ أجمَعينَ، صَدَقَ اللَّهُ كَذلِكَ يَقولُ: (ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُاْ السُّوأَى‌ أَن كَذَّبُواْ بَِآيَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ) زشت ترین عمل را مرتکب شدند چه لزومي داشت بعد از اينكه قلب مطهر سيدالشهداء عليه السلام، هدف تير سه شعبه قرار گرفته و طبيعتا ديگر زنده نمي مانند، دور حضرت را بگيرند و وجود مقدس ایشان را سنگباران و تيرباران كنند؟ چه لزومي داشت كه زنده، سر از پيكر حضرت جدا كنند؟ چه لزومي داشت، اسب بر بدن ایشان بتازند؟ چه ضرورتي داشت بين دو نهر آب، طفل شيرخواره را، هدف تير سه شعبه قرار بدهند؟ چه لزومي داشت خيمه هايش را به آتش بكشند؟ چرا باید لباسش را غارت كنند؟ اينهـا و هزاران لكه ننگ دیگر، در پرونده سياه آنها است. وجود مقدس سيدالشهدا و اصحاب و اهل بيت حضرت علیهم السلام در جبهه حق آن چنان استقامت كردند كه آنها براي اينكه به اهداف خودشان برسند، مجبور شدند اين افعال را انجام بدهند وگرنه لزومي نداشت در سفر، اسارت، گرسنگي و تشنگي دادن، تازيانه زدن، بر شتر بي محمل و مقابل آفتاب بي سايه بان سوار کردن! «وَ صُفِّدوُا فِي الحَديد فَوقَ اَقتابِ المَطيّات»(١)، چه لزومي داشت امام سجاد علیه السلام و زن و بچه را به غل و جامعه ببندند؟ اين، بد، بدي كردن است. يعني كار بد را در بدترين شكل انجام دادن! اتفاقا در جبهه باطل وقتي اين كار اتفاق مي افتد كه جبهه حق مقاومت مي كند. هرچه بيشتر مقاومت كند، طرف مقابل آن روي سكه خودشان را نشان می دهند. همان هايي كه مدعي نماز و روزه و دين نبي اكرم صلّ الله عليه و آله و سلّم بودند، اين كارها را كردند. اين افراد نه فقط خودشان مستحق لعن هستند، بلکه يك جبهه تاريخي را مورد نفرین قرار دادند؛ «اتباعِهِم اشياعِهِم راضينَ بِفِعلِهِم»، تا قيامت هركسي راضي باشد، مستحق لعن هست. تبیین فعل سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب ایشان در کربلا و اما چهره دوم كه نمایان گر فعل سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيتشان هست، در نهايت زيبايي است. هيچ كجا، شكوه و جمال بندگي به اندازه كربلا وجود ندارد، اصحاب حضرت مقام تسليم و وفا دارند عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ»، عادت شما احسان وخلق و خوی شما بخشش است. ادامه👇
تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 401. قال: فَاسْتَبَقْنَا إِلَى ذِی حُسَمَ، فَسَبَقْنَاهُمْ إِلَیْهِ، فَنَزَلَ الْحُسَیْنُ، فَأَمَرَ بِأَبْنِیَتِهِ فَضُرِبَتْ، وَ جَاءَ الْقَوْمُ وَ هُمْ أَلْفُ فَارِسٍ مَعَ الْحُرِّ بْنِ یَزِیدَ التَّمِیمِیِّ الْیَرْبُوعِیِّ حَتَّى وَقَفَ هُوَ وَ خَیْلُهُ مُقَابِلَ الْحُسَیْنِ فِی حَرِّ الظَّهِیرَهِ، وَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ مُعَتَّمُونَ مُتَقَلِّدُو أسیافهم، فقال الْحُسَیْنُ لِفِتْیَانِهِ: اسْقُوا الْقَوْمَ وَارْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفًا، فَقَامَ فِتْیَانُهُ فَرَشَّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفًا، فَقَامَ فِتْیَهٌ وَسَقَوُا الْقَوْمَ مِنَ الْمَاءِ حَتَّى أَرْوَوْهُمْ، وَ أَقْبَلُوا یَمْلَئُونَ الْقِصَاعَ وَالأَتْوَارَ وَالطِّسَاسَ مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ یُدْنُونَهَا مِنَ الْفَرَسِ، فَإِذَا عَبَّ فِیهِ ثَلاثًا أَوْ أَرْبَعًا أَوْ خَمْسًا عُزِلَتْ عَنْهُ، وَ سَقَوْا آخَرَ حَتَّى سَقَوُا الْخَیْلَ کُلَّهَا ما زودتر از آنان به ذو حسم رسیدیم(روز28 ذی الحجه بوده ). حسین (ع) فرود آمد و دستور داد خیمه‌ها را برافرازند. آنان که هزار نفر بودند به سرکردگی حرّ بن یزید آمدند و در آن گرمای نیمروز مقابل امام ایستادند، در حالی که امام و یارانش عمّامه‌ها بر سر و شمشیرها را حمایل کرده بودند. امام به جوانان فرمود: اینان و اسبانشان را سیراب کنید. عدّه‌ای از جوانان به اسبان و گروهی دیگر به آنان پرداخته و سیرابشان کردند… ما زودتر از آنان به ذو حسم رسیدیم. حسین (ع) فرود آمد و دستور داد خیمه‌ها را برافرازند. آنان که هزار نفر بودند به سرکردگی حرّ بن یزید آمدند و در آن گرمای نیمروز مقابل امام ایستادند، در حالی که امام و یارانش عمّامه‌ها بر سر و شمشیرها را حمایل کرده بودند. امام به جوانان فرمود: اینان و اسبانشان را سیراب کنید. عدّه‌ای از جوانان به اسبان و گروهی دیگر به آنان پرداخته و سیرابشان کردند قَالَ هِشَام: حَدَّثَنِی لقیط، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الطعان المحاربی: کنت مع الحرّ بن یَزِیدَ، فجئت فِی آخر من جَاءَ من أَصْحَابه، فلمّا رَأَى الْحُسَیْن مَا بی و بفرسی من العطش قَالَ: أنخ الراویه- و الراویه عندی السّقاء- ثمّ قال: یا بن أخ، أنخ الجمل، فأنخته، فَقَالَ: اشرب، فجعلت کلّما شربت سال الماء من السّقاء، فَقَالَ الْحُسَیْن: اخنث السقاء- أی اعطفه- قَالَ فجعلت لا أدری کیف أفعل! قَالَ: فقام الْحُسَیْن فخنثه، فشربت و سقیت فرسی.از علیّ بن طعان محاربی نقل شده که من با حرّ بن یزید بودم. آخرین نفری بودم که رسیدم. چون امام حسین (ع) تشنگی من و اسبم را دید به سیراب کردن من پرداخت. هر چه آب می‌نوشیدم، آب از دهانۀ مشک می‌ریخت. امام فرمود: دهان مشک را برگردان. نمی‌دانستم چه کنم. خود امام لب مشک را برگرداند تا آن‌که آب نوشیدم و اسبم را نیز سیراب کردم.
شیطان قسم خورده تا بندگان را از راه حق خارج کند. سیدالشهدا (ع) به میدان آمده و می‌گوید من می‌خواهم همه به‌دردبخورها را نجات دهم. سپاهی که قرار است راه را بر حسین علیه السلام ببندد مقاتبه کند محاصره نماید زنو فرزند حضرت حسین علیه السلام را اواره کند ولی حضرت حسین دستور می دهد به جوانان که اینان را سیراب کنید از آبی که 12 روز دیگر نیاز می شود یک قطره آن کافی بود تا شش ماهه ای هلاک نشود اما امام می بیند اینان انسان هستند تشنه هستند اینان حیوان دارند و حیوانات انها تشنه هستند انسان و حیوان را سیراب می کند چرا؟ چون نمی خواهد قصاص قبل از جنایت کند چون سجتکم الکرم و عادتکم الاحسان در مورد این خانواده است دوستان لازم است این مطلب با مصادیق ضداخلاقی روز پیوند داده شود دیگر سلیقه ای است یکی به مسایل سیاسی پیوند دهد یک به مسایل خانوادگی .... ////////////////////////////////// فیش «أساؤوا السّواي»(روم/۱۰). «وَ صُفِّدوُا فِي الحَديد فَوقَ اَقتابِ المَطيّات» نه فقط خودشان مستحق لعن هستند، بلکه يك جبهه تاريخي را مورد نفرین قرار دادند؛ «اتباعِهِم اشياعِهِم راضينَ بِفِعلِهِم»، تا قيامت هركسي راضي «أساؤوا السّواي»(روم/۱۰). هيچ كجا، شكوه و جمال بندگي به اندازه كربلا وجود ندارد، اصحاب حضرت مقام تسليم و وفا دارند وَ جَاءَ الْقَوْمُ وَ هُمْ أَلْفُ فَارِسٍ مَعَ الْحُرِّ بْنِ یَزِیدَ وَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ مُعَتَّمُونَ مُتَقَلِّدُو أسیافهم، فقال الْحُسَیْنُ لِفِتْیَانِهِ: اسْقُوا الْقَوْمَ وَارْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفًا، علی بن الطعان المحاربی: کنت مع الحر بن یزید، فجئت فی آخر من جاء من اصحابه، فلما رای الحسین ما بی و بفرسی من العطش أنخ الجمل، فأنخته، فقال: اشرب، فجعلت کلما شربت سال الماء من السقاء، فقال الحسین: اخنث السقاء-ای اعطفه-قال: فجعلت لا ادری کیف افعل! قال: فقام الحسین فخنثه، فشربت و سقیت فرسی با تامل ،تدبر و تفکر در قیام امام حسین علیه السلام هرچه بیشتر به اسراری می رسیم! هيچ كجا، شكوه و جمال بندگي به اندازه كربلا وجود ندارد. چقدر باید مرد باشی وعبدخدا؛ که وقتی در کربلاء به سپاه حر برخورد کنی بدون آنکه آنان طلب آب نمایند دستور دهی به جوانان بنی هاشم که:« اسْقُوا الْقَوْمَ وَارْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفًا» (این آقایان که آمده اند و با ما سر جنگ دارند اینان را که میدانم به زودی ما را می کشند و خانوده ام را به اسارت می برند )آب دهید و سیرابشان کنید؛این اسبانی( که میدانم بر پیکرم می تازند) را هم سیرابشان کنید! علی بن الطعان المحاربی میگه من آخرین نفر بودم که از تهخ سپاه حر رسیدم حسین ابن علی خود آمد جلوی من آب به پیاله ام می ریخت مرا و اسبم را سیراب نمود. امام است در حال زندگی میکند و قصاص قبل از جنایت نمی کند!این سپاه هنوز جنایت نکردند انسان هستند و تشنه حیوان دارند و تشنه و ما هستیم که در شانمان گفته می شود:«عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ»، عادت شما احسان وخلق و خوی شما بخشش است! این یک چهره است در کربلا!چهره ای دیگر هم در نهایت پستی و رذالت!فعلشان بدترین و زشت ترین شکل ممکن بود: «أساؤوا السّواي»(روم/۱۰). تیر سه شعبه زدید هدفتان به زمین افتا او دیگر جان می دهد چرا رقص اسب بر پیکر راه انداختید؟چرا خانواده اش را بر مرکب بی جهاز آن هم دست و پای غل و زنجیر کرده ...!«وَ صُفِّدوُا فِي الحَديد فَوقَ اَقتابِ المَطيّات»
بسم الله الرحمن الرحیم کسانی که یک علاقه بسیار محکمی نسبت به اباعبدالله علیه السلام دارند وقتی برای او روضه میخوانند که امام حسین را مسلمانان به شهادت رساندندعمیق به فکر فرو می رود و نگران آینده خود می شود نکند من با اینکه نماز میخوانم آینده برای دین خدا دردسر باشم. روضۀ امام حسین(ع) ما را متفکر بار می‌آورد.عاشق امام حسین علیه السلام وقتی میشنود که امام حسین را یک عده نماز خوان به شهادت رساندند قبل از اینکه برا امام حسین علیه السلام گریه کند به حال خود ش زار زار گریه می کند هی میگوید اونا نماز خوان بودند در موقعیت عاشورا نتوانستند با دنیا در بیفتند من که ب نماز هستم وای بر من! می بیند این امیال درونی است که اگر سر و سامان داده نشود گاهی درخواست می کند که باید سر پسر پیغمبر را ببری! ما یک دشمن درونی داریم در مقابل عقل به نام هوای نفس !یعنی دل بخواهیها که بدترین دشمن ما همین نفس است و واولین وظیفه و تکلیف هر انسانی کشتن هوای نفس است. ... دشمن تو بدی‌های تو نیست! دشمن تو رفتارهای بدِ تو هم نیست، دشمن تو نفس تو است! همان نفسی که برخی اوقات از تو کارهای خوب می‌خواهد، و با همان کارهای خوب تو را به جهنم می‌برد! همانطور که 6000 سال عبادتِ ابلیس، او را از جهنم نجات نداد. لذا انسانی که وجوه مثبت و خوبی‌هایی دارد، اگر نفس خود را زیر پا نگذاشته باشد، خوبی‌ها و زیبایی‌هایش سرانجام تبدیل به بدی و زشتی خواهند شد. دوستان عزیزم ما قبل از اینکه به نماز خودمان بنازیم قبل از اینکه به نماز خودمان اعتماد کنیم وظیفه داریم هر روز به حساب سخت ترین دشمن خودمان برسیم مگر آقا رسول الله نفرمودند: «بدترین دشمنان تو نفسی است که در بین دو پهلوی توست؛ أَعْدَى‏ عَدُوِّکَ‏ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ‏ جَنْبَیْک‏»(مجومۀ ورّام/1/59) خب چقدر نسبت به این بدترین دشمن حساس هستیم. عمر سعد نماز میخواند درست !شمر نماز میخواند درست!اما یک دل بخواهیهایی هم داشت که اینا رایا بررسی نکرده بودند یا میدانستند اما از بین نبرده بودند و کار دستشون داد. یکی از چیزهای مهمی که پیامبر اکرم(ص) برای امت خودشان از آن می‌ترسیدند، شهوات مخفی یا دل بخواهیها بوده است: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی هَذِهِ الْمَکَاسِبُ الْحَرَامُ وَ الشَّهْوَةُ الْخَفِیَّةِ وَ الرِّبَا»(کافی/5/124) دل بخواهیهات چیا هست؟قیمتش چیه؟بررسی کردی شاید یک وقت قیمتش ظلم کردن به کسی باشه؟بازم میخوای بهش برسی؟نمیخوای نابودش کنی؟ شاید یک وقت قیمتش سر امام حسین علیه السلام باشه ها! امام علی علیه السلام به عمر سعد هشدار میداد......... باید بنشینی بررسی کنی میلها و دوست داشتنیهات را باهاش در بیفتی تا بکشیش اصلا باید به قصد کشتن هوای نفس بجنگی!باید باور کنی این هوای نفس دشمن ترین دشمن ها است و اولین تکلیف تو این است که باهاش بجنگی و از اول به قصد کشت باهاش در بیفتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «به کمک عقلت، با هوای نفست مقاتله کن و بجنگ تا رشد کنی؛ قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَک‏»(غررالحکم/حدیث818) • رسول خدا(ص) هم خطر نفس را به گونه‌ای دیگر اعلام می‌فرمایند: «اِستَعیذوا باللّهِ مِن الرَّغَبِ»(کنز العمال/حدیث6160) یعنی به خدا پناه ببر از اینکه میل شدیدی به یک چیزی پیدا کنی. زیرا همین میل شدید، تو را نابود می‌کند. مردم چه چیزی را خیلی بد می‌دانند و از آن به خدا پناه می‌برند؟! شاید بگویند: از سرطان یا از تصادف به خدا پناه می‌بریم. اما رسول خدا(ص) می‌فرماید: از رغبت پیدا کردن، و از شدیداً متمایل شدن به چیزی، به خدا پناه ببر! بگو: «خدایا! دل ما را حفظ کن یک‌وقت یک چیزی را زیاد دوست نداشته باشیبگو خدا نکنه من یک چیزی را زیاد دوست داشته باشم که قیمت رسیدن به آن بریدن سر پسر پیامبر خدا باشد! رفقا میخوام بیشتر حساستون کنم باید اینقدر از بدیهای این دشمن بهتون بگم که از ش متنفر بشید به قصد کشتنش قیام کنید!میدونید میدونید همین دل بخواهیهای کوچک اگر درست نشه میشه خدای آدم؟ ارایت من اتخذ الهه هواه!اگر هوای نفس و دل بخواهیهات شد خدات او را ÷رستش میکنی یعنی میشی بنده هوای نفس!اونوقت دم مرگ هم بجای شهادتین از همین هوای نفس حرف میزنی! شیخ بهائی رحمه الله علیه در کشکول ذکر نموده شخصی را که در ناز و نعمت فراوان بود مرگ فرا رسید در حال احتضار او را به کلمه شهادتین تلقین کردند ولی او در عوض این شعر را می خواند: یا رب قائله یوما قد تعبت / این الطریق الی حمام منجاب
سبب خواندن شعر او این بود : روزی زن عفیفه ی خوش صورتی از منزل خود خارج شد تا به حمام معروف منجاب برود هر چه گشت حمام را پیدا نکرد و از راه رفتن خسته شد ، مردی را در راه دید از او پرسید:که حمام منجاب کجاست؟ ان مرد اشاره به منزل خود کرد و گفت حمام اینجاست و آن زن به خیال اینکه او راست می گوید وارد آن خانه شد آن مرد فورا بدنبال او وارد شد و درب را بست و خواست با آن زن زنا کند . آن زن بیچاره دانست که راه فرار ندارد و گرفتار حیله آن مرد شده است باید تدبیری اندیشد و خود را از چنگ او خلاص کند ، لا جرم به او اظهار علاقه کرد و گفت من هم دوست دارم این کار را با شما انجام دهم ولی تن من کثیف و بد بو است که می خواستم حمام بروم ، خوبست که یک مقدار عطرو بوی خوش برای من بگیری که من خودم را خوشبو کنم و قدری هم غذا و میوه تهیه کن که با هم بخوریم ، و زود بیا که من منتظر و مشتاق تو هستم . آن مرد چون کثرت علاقه آن زن را به خود دید مطمئن شد ، او را در خانه گذاشت و برای تهیه غذا و خوردنی و عطر به بیرون رفت چون آن مرد از خانه خارج گشت آن زن بیچاره فورا از آنجا بیرون آمد و گریخت و خلاص شد . چون آن مرد برگشت زن را ندید و به جز حسرت چیزی عایدش نشد ، و حالا که در حال احتضار و جان دادن است آن زن به فکر او افتاده و قصه آن روز را در شعر عوض کلمه شهادت می خواند .
بسم الله الرحمن الرحیم حتما بعد از این چند شب عزاداری براتون سوال شد که چرا پسر پیامبر خدا را مسلمانان به شهادت رساندند؟ به پاسخی چز حکومت هوای نفس بر انسان مسلمان دیندار نمی رسی یزید بن حصین همدانی که همدان، متعلق به یک قبیله در یمن بود، در صفین پایداری بسیار خوبی داشت و امیرمؤمنان(ع) هم علاقه خاصی به این قبیله داشت؛ همچنین وی یکی از یاران امام حسین(ع) در جریان کربلا بود. یزید بن حصین بعد از بسته شدن آب، نزد حضرت آمد و گفت که عمر سعد با من رفاقت دیرینه دارد و اگر اجازه دهید به سوی او بروم و با او درباره بستن آب صحبت کنم. امام حسین(ع) به یزید بن حصین اجازه دادند و او هم به سمت عمر سعد رفت و وقتی وارد خیمه او شد، سلام نکرد؛ عمر سعد از این کار او بدش آمد و به یزید بن حصین گفت که ای برادر مسلمان همدانی من، چرا سلام نکردی؟ در این جا یزید بن حصین از فرصت استفاده کرد و به عمر سعد گفت که گمان می کنی مسلمانی، در حالی که بچه های پیامبر اکرم(ص) تشنه هستند؛ این جمله عمر سعد را در فکر فرو کرد و سرش را به زیر انداخت. عمر سعد بعد از مدتی تفکر سرش را بلند کرد و از روی هوای نفس پاسخ داد که من می دانم اذیت کردن این خانواده حرام است اما چه کنم، من از حکومت ری نمی توانم صرف نظر کنم؛ یزید بن حصین به سوی امام حسین(ع) برگشت و گفت که عمر سعد بر روی گذشتن از شما معامله کرده است و صحبت با او فایده ای نداشت. امان از هوای نفس که چه بلایی به سر آدم میاره! کسی که به دنبال هوای نفس باشد، همانند کسی است که بر اسب سرکش سوار شده و سقوط و تلف شدن او حتمی است؛ هوای نفس انسان را به جایی می برد که انتهای آن سقوط است. وقتی وقایع تاریخ را مطالعه میکنی بیشتر به این سخن پیامبر پی میبری!اینکه حضرت نگران دل بخواهیهای امت خود بودند همینه دیگه!همین دل بخواهیها قیمتش میشه سر پسر پیامبر خدا! : أَخْوَفَ ما أَخافُ علیکم الرِّیاءُ و الشَّهْوَةُ الخفیَّة.(شرح‌ابن‌ابی‌الحدید/19/167) باید دشمنی نفس را با سعادت و عاقبت به خیری خودمان جدی بگیریم. بدتر از هوای نفس این است که انسان به خودش خاطر جمع باشد! (امیرالمؤمنین(ع): زمانى که به نفْس خود بیشترین اعتماد را دارى، از فریب او بیشتر برحذر باش؛ کُن أوثَقَ ما تَکونُ بنَفسِکَ، أحذَرَ ما تَکونُ مِن خِداعِها؛ غررالحکم/530) با وجود تأکیدهای مکرر دین بر اینکه شدیدترین دشمن انسان نفس اوست(أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏؛ میزان الحکمة/12182)، اما شاید بشود گفت اغلب متدیننین، همیشه بیشتر مراقب دشمن بیرونی هستند مراقبت از شیطان میکنند با نفس‌شان دشمن نیستند و حتی نفس‌شان را دشمن خودشان هم نمی‌دانند؛ و این یک خطر بزرگ است! کسی که با نفس خود دشمن است، هر روز در حال مراقبه، مبارزه و جنگ و جهاد با نفس خود است.(امیرالمؤمنین(ع): یَنْبَغی للعاقِلِ أنْ لایَخْلو فی کُلِّ حالَةٍ عَن طاعةِ ربِّهِ و مُجاهَدةِ نَفْسِهِ؛ غررالحکم/3492) باید نفس خود را دشمنِ خودمان تلقی کنیم و از نفس خود نفرت داشته باشیم. یعنی نگرش ما به نفس باید نگرشی باشد که نسبت به «بدترین دشمن» خود داریم. اینکه نفس را دشمن تلقی کنیم، کار بسیار دشواری است و نیاز به تلقین، تفکر و تأمل دارد و با اکتفا کردن به آگاهی حل نمی‌شود. يکي از چيزهايي که ائمه(عليهم السلام) فرمودند، فرمودند: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏»؛[3] همان طوري که شما با دشمن بيروني ميجنگيد، بايد با دشمن دروني که هوا و هوس است بجنگيد. اين جزء روايات اهل بيت(عليهم السلام) است که مرحوم صاحب وسائل در پايان بحث جهاد به عنوان جهاد نفس اينها را ذکر کرد....... بدتر از معاویه و یزید در درون همه ما هست و آن هوای نفس ما است بيان نوراني از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است که فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»،[5] ما دشمنهاي بيروني فراواني داريم؛ اما دشمنترين دشمنها همين هواي نفس است، چون دشمن بيروني چه غربي چه شرقي يا از ما نفت و گاز ميخواهند يا آب و خاک ميخواهند يا حداقل جان ميخواهند که بکشند، از دشمن بيروني غير از اين ساخته نيست، دشمن بيروني فقط يا مال ميخواهد يا تن، همين! اما اين هوا و هوس از ما نه مال ميخواهد نه تن، فقط دين ميخواهد؛ لذا فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» شيطان به آدم چه کاري دارد؟ شيطان با نفت و گاز ما کار دارد؟ با آب و خاک ما کار دارد؟ با بدن ما کار دارد؟ شيطان حتي با بدن ما هم کار ندارد که ما را بکشد! شيطان فقط اسير ميخواهد؛ يعني انسان بايد کاملاً تحت ولايت شيطان قرار بگيرد بشود مشرک! لذا حضرت فرمود: بدترين دشمن همين هواي نفس است که انسان را تا به آنجا ميرساند.
در روز ششم آب بر ابا عبدالله الحسین(ع) بسته شد؛ ابن زیاد در نامه ای که برای عمر سعد نوشته بود، می گوید، من می دانم کسی که کشته شد، دیگر حس و جان ندارد؛ اما چون قبلا گفته ام، باید اسب بر بدن حسین بن علی(ع) بدوانم با وجود این که می دانم تأثیری ندارد؛ این گفته ابن زیاد بر گرفته شده از هوای نفس است. اشك و آه، بهترين سلاح مبارزه با هواي نفس مطلب بعدي آن است که انسان اگر با دشمن بيروني بخواهد بجنگد، همان حديث معروف که جهاد اصغر است و اگر با دشمن دروني ميخواهد بجنگد، باز همان حديث معروف است که جهاد اکبر است. اکبر بودن و اصغر بودنِ جهاد، به اکبر بودن و اصغر بودنِ عداوت و مبارزه و کيفيت مبارزه است. چون ضرر دشمن درون سنگينتر از دشمن بيرون است و مبارزه با او هم دشوارتر از مبارزه با بيرون است؛ لذا فرمود از جهاد اصغر آمديد وارد جهاد اکبر ميشويد. تهيه سلاح و با آهن جنگيدن کار هر کسي است، چه اينکه شما ميبينيد الآن چه شرق چه غرب برخي از کارخانههاي توليد سلاح آدمکشي، اينها دو سه شيفته شبانهروز دارند کار ميکنند. آهنسازي کار آساني است؛ اما طبق بيان نوراني حضرت امير که در دعاي «کميل» ميخوانيد فرمود: در مبارزه با نفس «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»[آه پيدا کردن کار هر کسي نيست، آهنساختن آسان است! آهي ميخواهد، يک جگر سوختهاي ميخواهد، يک دل مطمئنّي ميخواهد که انسان بتواند اين آز و اين هوا را رام بکند. آن آهن است که فراوان است نه آه «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء» گریه آه و اشک مخصوصا در دل شب خدا میداند چقدر این نفس ر ا رام می کن گریه بر امام حسین علیه السلام خدا میداند چقدر در رام کردن انسان اثر دارد یک اثر گریه با تکرار و تامل همین است که وقتی انسان در روز عاشورا عمیق می شود میبیند عزیز تریت خدا را زر هوای نفس له کردند از هوای نفس بیزار می شود می بینند برای دنیاشون چه جنایتی کردند از دینای انها بیزار می شود وقتی در ضمن گریه بر سید الشهدا تامل کند که مسلمانانی پیروی از هوای نفس کردند و حسین را کند از هوای نفس بیزار م یشود ببینید هوای نفس چه میکند دلبخواهی است دیگر !!!حسین را بکشید اما دلم میخواهد اسب بر بدنش بتازد در روز ششم آب بر ابا عبدالله الحسین(ع) بسته شد؛ ابن زیاد در نامه ای که برای عمر سعد نوشته بود، می گوید، من می دانم کسی که کشته شد، دیگر حس و جان ندارد؛ اما چون قبلا گفته ام، باید اسب بر بدن حسین بن علی(ع) بدوانم با وجود این که می دانم تأثیری ندارد؛ الَ الرَّاوِی:ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ‏ ع فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ اوى گوید: بعد عمر بن سعد در لشکرش ندا در داد: کى داوطلب تازاندن اسب بر پیکر حسین است؟ده نفر داوطلب شدند ده نفر لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ. این ده نفر در زیر سم اسبها پشت و سینه امام را توتیا کردند کوبیدند له کردند راوى گوید: این ده نفر به نزد ابن زیاد علیه لعائن اللَّه آمده و اسید بن مالک یکى از ده نفر گفت: مائیم که با تاختن اسبان جهنده و تندرو بر پیکر، سینه را بعد از پشت خرد کردیم ابن زیاد علیه اللّعنة گفت: شما کیانید؟گفتند: ما آنانیم که با اسبهایمان پشت و سینه حسین را در هم کوفته آسیاب کردیم.ابن زیاد به آنان جایزه‏اى ناچیز داد
بسم الله الرحمن الرحیم شــــــــــــــــــــــــــــــب۵ حادثه عاشورا می آموزد و می فهماند اگر یک انسان مذهبی مبارزه با نفس نکرده باشد وهوای نفس او قوی شده باشد خطرناک ترین موجود میشود. از اول خلقت آدم اولین درگیری بخاطر همین هوای نفس بود؟مگر قابیل خداپرست نبود؟ چرا مرتکب جنایت قتل برادرش هابیل شد؟ • شواهد تاریخی این را میگه! خوارج مذهبی‌ترین گروهی بودند که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند. خوارج آن‌قدر متشرّع بودند که وقتی اشتباهاً در مزرعه‌ای به یک چهارپا، تیر زدند و آن را کشتند، بلافاصله رفتند تا از صاحب آن حلالیت بطلبند! آن‌وقت همین‌ خوارج مردی به نام عبدالله ‌بن‌ خباب را به جرم محبت امیرالمؤمنین(ع) یا کافر ندانستن علی(ع) در مقابل همسر باردارش سر بریدند و بچۀ او را هم مهدورالدم دانسته و شکم همسر باردارش را شکافته و بچه را هم کشتند(موسوعة التاریخ الاسلامی/5/237) این گونه حوادث را باید جدی بگیریم و باورمان شود اگر یک انسان مذهبی مسجدی اهل مبارزه با هوای نفس نباشد میتواند از یک کافر ملحدی وحشی تر شود جدا باید از این هوای نفس بیشتر از شیطان ترسید. چرا كه شيطان كاري جز دعوت و وسوسه ندارد و اگر انسان از سوي نفسش جذب نشود، كاري از شيطان ساخته نيست. به همين جهت در روايات از نفس، به عنوان دشمن¬ترين¬ عامل قريب نفوذ شيطان در انديشه¬ي آدمي، نفس اوست، اگر نفس كه عامل نفوذي ابليس است نباشد، نظير اين است كه سمي وارد دهان انسان شود ولي به دستگاه گوارش او نرسد، يا دستگاه گوارش آن را قبول نكند.قران هم می فرماید : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ ای مومنین فقط خودتون را یبپایید اگر مراقب نفس خود باشیدد شیطان هیچ غلطی نمی تواند بکند! برای مبارزه با هوایی نفس باید نقشه داشت! همانطور که برای دشمن بیرونی بدون نقشه عمل نمودن موفقیت نمی آورد. اگر طرح دشمن و نقشه دشمن را اطلاع نداشته باشی موفق نمی شوی!وقتی آقا رسول الله می فرمایندبدترین دشمن هوای نفس است باید بفهمی که چرااین دشمن درونی از این جهت بدترین و دشمن ترین دشمن است ؟حتما در فریب انسان و دستور دادن به بدیها قدر عمل میکند.قوی و با مکر عمل میکند! این دشمن گاهی زشت ها را زیبا جلوه میدهد. یکی از کارکردهای نفس در فریب انسان زشت را زیبا جلوه دادن است. گاهى نفس انسان كارى را در چشم انسان زيبا جلوه مى‏دهد، در آيات 18 و 83 سوره يوسف مى‏خوانيم؛ يعقوب (عليه‌السلام) به فرزندانش گفت: «سوّلت لكم أنفسكم» كلمه «سوّلت‏» به معناى آن است كه چيز زشت و قبيحى، زيبا جلوه كند. چه بسيارند افرادى كه درآمدهاى نامشروعى را صرف كارهاى خير از قبيل: مهمانى‏ها، نذرها و صله رحم و ديدار با آشنايان و مانند اين امور مى‏كنند و به خيال خود عبادت مى‏كنند. يا در قالب عزادارى امام حسين (عليه السلام) با راه‏بندان و صداى بلندگو، مردم آزارى مى‏كنند، راه را مى‏بندند و مردم را تحقير مى‏كنند، در قالب ادامه تحصيل و پژوهش در مراكز علمى (حوزه‏ها و دانشگاه‏ها) مى‏مانند و به مناطق محروم هجرت نمى‏كنند، در قالب دفن در جوار اولياى خدا، بودجه‏هاى كلانى را هزينه مى‏كنند و حال آنكه در ميان فاميل آنان كسانى هستند كه حتى يك اتاق براى زندگى ندارند؛ گاهى به اسم شعار مذهبى، گاهى به اسم آبرودارى؛ حتى گاهى به خيال عبادت، جنايت مى‏شود. به يك ماجرا توجه كنيد: شخصى دو انار و دو نان از دو مغازه‏ سرقت كرد و سپس آنها را به فقير داد همين كه از او پرسيدند: اين چه كارى است؟ گفت: چهار چيز دزديدم و به فقير دادم و براى هر يك از آنها ده پاداش گرفتم! (چون قرآن مى‏گويد: هر كار خير شما ده ثواب دارد) چهار گناه از چهل ثواب كم شود، سى و شش پاداش و ثواب مى‏ماند. «سوّلت لكم أنفسكم أمرا» هوس‌های نفسانی شما این کار را برایتان آراسته (يوسف ـ 18) خب این نفسی که اینگونه با نیرنگ عمل می کند انسان باید درمقابل این نفس بدبین باشد حتی به کارهای خوبی که انجام میدهد خوشبین نباشد.برای این منظور لازم است .
. تسویل یعنی اینکه می‌آید یک زشتی را زیبا نشان می‌دهد برایش که این زشتی را که این مایل نبوده است، طردش می‌خواسته بکند، می‌آید این را جای آن چیزی که مطلوب این است. این یک مطلوبی دارد، آن مطلوبش را، تزیین می‌کند بد را، به صورت مطلوب این جلوه می‌دهد و این چون دنبال آن مطلوب بود، این بدی را که زرورق پیچیده شده و زیبا شده را این را می‌گیرد. این در مراحل ابتدایی انحراف است که تسویل ایجاد می‌شود. وقتی تسویل ایجاد شد، انسان قلبش کم‌کم به سمت این تسویل، به این زشت عادت می‌کند. آن زشتی که زیبا جلوه می‌کرد. به جایی می‌رسد که دیگر لزومی ندارد به این زشت را زیبا نشان بدهی. اصلاً زشت زشت را دوست دارد. جانش به زشت انس می‌گیرد. لذا آنجا که می‌شود، می‌شود عمارة بالسوء. پس نفس اول در مقام تسویل است تا زشت را زیبا نشان بدهد. تا این بپذیرد و الّا جان انسان چون طاهر است نمی‌پذیرد. انسان از ابتدا دنبال بد نمی‌رود. از بد متنفر است. لذا یکی از مراتب نفس انسان این است که نفس مسوّل است که این زشت را زیبا نشان بدهد برای این. خود انسان. کس دیگری نیست. کسی از بیرون نیست اما خودش این کار را… ابتدا می‌فهمد که این بد است. ابتدا می‌فهمد یک جایی از این… اما دلش نمی‌خواهد. چون میل دارد، چون توجه نمی‌کند، کم‌کم این تسویل جلو می‌رود، جلو می‌رود، به جایی می‌رسد که نفس می‌شود عمارة بالسوء. وقتی شد عمارة بالسوء یعنی دیگر این تحت حاکمیت قرار گرفت. می‌بیند بد است، می‌خواهدش. دوست دارد همین بدی را… انسان به جایی می‌رسد که بدی در حقیقت برای او زیبا می‌شود نه اینکه بخواهی زیبا نشان بدهی. بدی را دوست دارد. یک از شئون شیطان هم همینه که زشت را زیبا جلوه میدهد رفقا میدونید شیطان وقتی از جهنمی کردن بچه مذهبی ها نا امید می شود از هوای نفس کمک می گیرد خیل مهمه اینو بفهمی!بذار یک روایت براتون بخونم • ابلیس می‌گوید: من با «گناه» بندگان خدا را هلاک می‌کنم و به جهنّم می‌برم، اما آنها توبه می‌کنند و حال من را می‌گیرند و من را هلاک می‌کنند. بعد من آنها را به هوای نفس-یعنی به چیزهایی که دوست دارند ولی گناه نیست- وادار می‌کنم، و اینها می‌گویند: ما که گناه نکردیم، و خیال می‌کنند که راهشان درست است، بعد انتهای این مسیرشان می‌روند به جهنّم، اما چون نمی‌فهمند که دارند به سوی جهنّم می‌روند، دیگر توبه هم نمی‌کنند. +-(قال رسول الله(ص):إنّ إبلیسَ قالَ: أهلَکتُهُم بِالذُّنوبِ فأهلَکونی بالاستِغفارِ، فلَمّا رأیتُ ذلکَ أهلَکتُهُم بالأهواءِ، فهُم یَحسَبونَ أنّهُم مُهتَدونَ فلا یَستَغفِرونَ؛ میزان الحکمه/٢١٣٨٩) «أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا پس آيا كسى كه زشتى عملكردش براى او آراسته شده و آن را نيك و زيبا مى‏نگرد و مى‏پندارد كه كارهاى شايسته‏اى انجام مى‏دهد، بسان كسى است كه زشت و زيبا را مى‏شناسد و به اين آفت گرفتار نشده است و به راستى درست مى‏انديشد و كارهاى شايسته انجام مى‏دهد؟!در این آیه تامل کنید. نفسی که یک عمر برای تو تصمیم گرفته است در بزنگاهها نمیگذارد عقل رهبری کند خود حاکم است . بزنگاهی چون انتخاب حکومت ری یا نجنگیدن با امام حسین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم ما با خدا عهد بسته ایم که او را بندگی کنیم و دنیا دار بندگی ماست. شیطان قسم خورده مانع بندگی ما و رسیدن ما به مقام بندگی شود لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ »(اعراف/16) شیطان برای تحقق این قسم تنها نیست البته شیطان عوامل درونی و بیرونی فراوانی دارد که در بحث دیروز اشاره شد و در همین سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه ۲۷ خواهد آمد که فرمود: ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُم﴾ معلوم می‌شود که شیطان اعوان و انصاری دارد، حزب الشیطان دارد، شیاطین الانس و الجن‌اند که آنها اعوان و .؟. دارند در بخش دیگر هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ﴾ معلوم می‌شود که او زراری دارد اعوان دارد انصار دارد قبیل دارد که قبیله او از اعوان اویند ذریه او از انصار اویند و مانند آن. شیطان آشتی پذیر نیست ما با دشمنی روبه‌رو هستیم که این دشمن به هیچ وجه آشتی‌ پذیر نیست و قرآن کریم دشمنيِ این دشمن را هم به ما گوشزد کرده است. چرا که انسان باهر دشمنی یک مقدار کنار بیاید و حرف او را گوش بدهد چند روزی آدم را آزاد می‌گذارد اما او این‌طور نیست؛ شیطان کسی است که محصول شش هزار سالهٴ خود را یکجا به آتش کشیده است و ما با چنین دشمنی روبه‌رو هستیم مانعیت شیطان در ورود یا ارتقاء درجات مسیر محبّت بنابراین ما به این خاطر به دنیا آمده ایم تا در صراط مستقیم که صراط بندگی خداست وارد شویم. خداوند متعال در قرآن فرمود: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً ﴾ ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ شیطان دشمن آشتی‌ ناپذیر و دشمن شماست آنهم دشمن تک‌ بُعدی چرا که با ﴿إِنَّمَا﴾ ذکر کرده است. اینکه فرمود دشمن تک‌ بُعدی است سرّش این است که بالأخره انسان دشمن‌هایی دارد که قابل مصالحه اند. حتی اگر حیوان باشد چرا که شما دیده اید خیلی‌ها هستند با مار زندگی کردند و الآن هم دارند زندگی می‌کنند، با عقرب زندگی می‌کنند! مگر در این رسانه‌ها نمی‌بینید با مار و با عقرب زندگی می‌کنند, با پلنگ و یوزپلنگ زندگی می‌کنند، می‌بینید گرگ‌ها، پلنگ‌ها ببرها حتی در خانه‌ها تربیت می‌شوند بالأخره مقداری با بعضی آشنا می‌شوند و کاری با آدم ندارند اما تنها دشمن دوستی‌ناپذیر، شیطان است ونمی‌شود با او زندگی کرد و فقط باید با شیطان جنگید چرا که اگر بخواهی صلح بکنی او تو را به بند می‌کشد و با هم به جهنم می‌روید، بر سر این راه کمین کرده و مانع از بندگی خدا و معامله با او می شود. شیطان با کمین کردن بر سرِ راه ما، مانع از این می شود تا محبّت خدا عامل کار ما گردد و ما را به داد و ستد با دیگران دعوت می کند. کار شیطان مانع شدن بر سر راه معامله با خداست و اقرار کرده که: لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ (اعراف/16) صراط مستقیم یعنی صراط محبّت و معرفت و بندگی که فرمود: وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيم »(یس/61) یعنی این عبودیت و بندگی -در هر نوع و هر مقامی که باشد بندگیست و بندگی- همان صراط مستقیم است. ما با خدا عهد بسته ایم که او را بندگی کنیم و دنیا دار بندگی ماست. فرصتی اندک و محدود برای تعیین آینده ای أبدی و مقاماتی نامحدود پس آن حرکت و عملی که باید در دنیا انجام دهیم، حرکت در صراط مستقیم می باشد و این فرصت دنیا بسیار کوتاه است. گمان نکنیم چند هزار سال در این دنیا هستیم. هنگامی که حضرت عزرائیل برای قبض روح حضرت نوح(ع) آمد، نوح از ایشان پرسد به چه منظور آمده ای؟ عزرائیل پاسخ داد: برای قبض روحت آمده ام. حضرت نوح فرمود: آیا اجازه دارم به سایه ای بروم؟ پاسخ داد: بله به این اندازه مهلت داری. جناب عزرائیل به حضرت نوح گفت که عمر دنیا چه اندازه بود؟ ایشان فرمودند: به اندازه از آفتاب به سایه آمدن. با اینکه ایشان 2500 سال عمر کردند. این موارد شاهد بر این است که فرصت ما بسیار کوتاه است و هنگامی که نگاهی به گذشته داریم، آن را به اندازه یک چشم بر هم زدن می بینیم بنابراین ما باید در این صراط مستقیم قرار بگیریم و فرصت هم بسیار کوتاست. در این مسیر مجال تعلل نیست و آنقدر فرصت کم و این قدر راه دقیق است که اگر لحظه ای درنگ و سستی کنیم، هبوط می کنیم همانگونه که حضرت آدم هنگام عهد گرفتن از او، به خاطر تعلّل از اولو العزم شدن باز ماند که قرآن در این مورد می فرمایدوَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما (طه/115) پس فرصتی برای دست دست کردن و تعلل نیست .ادامه تا دو پست👇
وادی توحید چنین وادی است که یک ترک أولی هبوط می آورد. هبوطی که حضرت آدم به خاطر یک ترک اولی دویست سال گریه کرد. یک لحظه غفلت در این وادی آنقدر مهم است که باعث می شود اولوالعزم نشود. پیغمبری ترک اولی می کند او را به شکم ماهی می فرستند. این موارد را به ما نشان داده اند تا بفهمیم این مسیر راه ظریفی است و به سرعت هبوط می کنیم همچون مواقعی که هنگام خواب احساس سقوط در چاه را داریم. این به خاطر همین غفلت هاست. لحظه ای غفلت کنیم در چاه دنیا هبوط می کنیم و چه هنگام و توسط چه کسی از این چاه بیرون بیاییم مشخص نیست که اگر دویست سال گریه کنیم تازه به پله اول و ابتدای راه بر می گردیم. بنابراین باید چنین مسیری را بپیماییم. نقش امام معصوم امام آمده تا در این دنیا صراط ما باشد و با ورود به وادی ولایت امام از طریق امام که صراط ماست، بذر وجود ما که استعدا شکوفا شدن و به کمال رسیدن را دارد در این دنیا افکنده شده تا رشد کند و به کمال خود برسد کمالش هم رسیدن به محبت خدا رسیدن به لقاآالله است این بذر آب می خواهد خاک می خواهد آسمان میخواهد نور میخواهد و....امام رضا(ع) در مسجد مرو فرمودند: « الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ‏ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَةُ »(11) امام ابر پر باران، باران پی در پی، خورشید درخشان، آسمانی که بر شما سایه افکنده و چشمه پر آب است. دقت شود این تعابیر، تعابیری مجازی نیستند زیرا همانگونه که در عالم دنیا اگر بذری را در سرزمینی حاصل خیز قرار دهیم شکوفا می شود، وادی ولایت امام، نیز سرزمین حاصل خیزی است که اگر به آن ورود پیدا کردیم و فطرت ما که طالب خداست وارد آن شد، شکوفا می شود. و از آنجا که طبق روایت فوق، امام أرض و سماء و باران و خورشید است، در آنجا همه چیز برای رشد و شکوفا شدن فطرت انسان آماده است. به همین خاطر هنگام ورود به وادی ولایت، شکوفایی وجود انسان و رسیدن به طلب و قرب الهی در عوالم بعدی امکان پذیر می شود. بنابراین انسان از رحم دنیا به عالم آخرت متولد می شود و دار دنیا برای ما به منزله رحمی است که در آن قرار می گیریم. اگر در آنجایی که قرار گرفتیم سرزمینی حاصل خیز باشد، بذر وجود ما که فطرت است و در آن خدا طلبی وجود دارد، شکوفا می گردد و در این هنگام است که ما به طلب خدا رسیده و زنده می گردیم و وارد عوالم بعدی می گردیم. محوریّت ولایت و امامت معصومین(ع) در پیمودن صراط توحید اگر کسی وارد این وادی شود، امام او را با خود به سمت خدا می برد با ورود به وادی ولایت اهل بیت(ع) آنان ما را با خود به سمت خدا می برند که فرمود مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ كَمَثَلِ‏ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق »شما سوار شوید کار تمام است و آنان شما را می بردند در نتیجه نجات می یابید و غرق نمی شوید. بنابراین صراط مستقیم امام است و ما باید در دنیا به امام برسیم. نجات مومنین از شیطان پس ببينيد دو طرف است؛ يك طرف نبي اكرم و اهل بيت که خداي متعال اينها را با محبت خودش تربيت كرده و عهد شفاعت از اينها گرفته، آنها هم به خدا قول دادند كه بيايند و با محبت دست بندگان خدا را بگيرند و همه را از جهنم ببرند و وارد وادي بهشت كنند. یک طرف هم دستگاه شيطان است که مي خواهد همه را جهنمي كند، حالا اين وسط چه بايد كرد؟! دو نكته كوتاه را براي نتيجه عرض می كنم؛ نكته اول اينكه آن كار اصلي كه بايد اتفاق بيفتد خود معصوم انجام مي دهد، آن كار چيست؟ سختي راه هدايت، جلو اين طوفان ها و وسوسه هاي شيطان ايستادن كار معصوم است. در مقابل درياي طوفاني كه شیطان درست مي كند كشتي به دريا انداختن كار معصوم است. در مقابل ظلمتي كه او درست مي كند چراغ روشن كردن كار معصوم است که خيلي هم سخت است. دریای عمیق مواج طوفانی تاریکی است که بر فرازش ابر است و آدمی که می افتد در این دریا راه نجات ندارد و باید چراغی روشن بشود و کشتی ای باشد و الا نمی شود از این دریا نجات پیدا کرد. واقعاً یک دریای عمیق مواج طوفانی ظلمانی دیگری است که این فقط نسبت به او یک مثل است که هیچ نیست و اصل اوست. کشتی این دریا و چراغش معلوم است. کشتی و چراغ آن دریا هم این است «إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ»، اگر کسی اهل تقوا بود و با امام حسین راه رفت و اهل ایمان بود، نجات پیدا می کند. ما بقی همه غرق می شوند. در مقابل این بحر مواج دنیایی که سقیفه و دشمنان حضرت درست کردند هیچ نجاتی نیست. نمی¬شود بگویی که خودم می روم غریق نجات می شوم و یاد می گیرم و شنا می کنم، چون وقتی طول موج پنجاه متر است و گردابی که کشتی های بزرگ را می بلعد یک غریق نجات چه کار می خواهد بکند؟! فتنه هایی که درست می کنند چه کسانی را برده است، آنهایی که در احد و خیبر بودند رفتند ما که جای خود داریم.
حضرت این کشتی را در این دریا انداختند. با خون حضرت این کشتی حرکت می کند «إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی وسَفینَةُ النَّجاةِ» یعنی تنها پناهی که در عالم است همین است و هیچ پناه دیگری نیست؛ فقط اینها می مانند و نسلها می روند و ما بقی در حال غرق شدن هستند. کما اینکه آن هم مثل است؛ مگر غرق شدن در دریا چیست؛ خدای متعال یک نسلی را به نفرین حضرت نوح در دریا غرق کرد. واقعاً این دنیایی هم که اینها درست کردند از آن دریا بدتر است و در آن یک نسلهایی غرق می شوند، «إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِير» جلو اين طوفان ها و وسوسه هاي شيطان ايستادن كار معصوم است. در مقابل این بحر مواج دنیایی که سقیفه و دشمنان حضرت درست کردند هیچ نجاتی نیست. نمی¬شود بگویی که خودم می روم غریق نجات می شوم و یاد می گیرم و شنا می کنم، چون وقتی طول موج پنجاه متر است و گردابی که کشتی های بزرگ را می بلعد یک غریق نجات چه کار می خواهد بکند؟! فتنه هایی که درست می کنند(قانونی شدن ازدواج به قانون تبدیل شدن ازدواج سپید و همجنس‌گرائی و و برگشت به زمان حضرت لوط (ع) چه کسانی را برده است، آنهایی که در احد و خیبر بودند رفتند ما که جای خود داریم. ¬«إِنَّ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِير» آنها غرق شدند و رفتند و در لایه های تاریک این دریا هستند. یک عده نجات پیدا می کنند و به حیات طیبه می رسند و نمی میرند و غرق نمی شوند که به امام حسین می رسند جلو اين طوفان ها و وسوسه هاي شيطان ايستادن كار معصوم است. پس معصوم كار خودش را كرده است؛ او به وسط بلا رفته «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ» امام رفته وسط بلای عاشورا كه ما جهنمي نشويم، حال اگر خود انسان نمي آيد سراغ امام دیگر كاري نمي شود كرد، انسان مي تواند صفش را جدا كند زهير، مي شود حبيب، کم كمش مي شود حُر! آیا امام حسين علیه السلام خسارت مي كرد اگر حُر آن طرف مي ماند؟! اصلا می دانید تمام ناراحتی دستگاه شیطان همین است که ما علی و اولاد علی را داریم به همین خاطر است که تمام دعواها از ازل تا ابد سَرِ امیرالمؤمنین است در باب اصحاب سفياني يك روايت عجيب نقل شده، فرمود: اگر يك خشت طلا اين طرف باشد و يك طفل شيعه آن طرف، اصحاب سفیانی اين خشت طلا را ول مي كنند و مي روند آن طفل شيعه را مي كشند خیلی عصبانی هستند از علی علیسلام در کربلا چقدر ما می بینیم دستگاه شیطان عصبانی بودند از علی علیه السلام گریز به روضه ./. ......