🌹#با_شهدا|شهید امیر لطفی
✍️ پابوس مادر
خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذرهای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست میآورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یک وقت خجالت نکشه.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 💐
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای شهدا!🌷
در این شلوغی دنیا فراموشتان نکردیم،
در شلوغی قیامت فراموشمان نکنید،
دستمان را بگیرید :))
#شهیدانه🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#دلتنگی
#عاشقانه_شهدا❤️❤️
🌹گل های عاشقی...
🌟جمعه ها با دوستاش می رفت کوهنوردی . یک بار نشدکه دست خالی برگرده. همیشه برام گل های وحشی زیبا با بوته های طلایی می آورد معلوم بود که از میون صد ها شاخه و بوته به زحمت چیده شدند . بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلش رو ببینم و جمع کنم.دیدم گوشه اتاقش یه بوته خاره طلایی گذاشته که تازه بود.جریانش رو پرسیدم،گفت:از ارتفاعات لولان عراق آورده بود.شک نداشتم که برای من آورده بود.
#شهید_حسن_آبشناسان🌷
یاد شهدا با صلوات🌸
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#شهیــدانہ
#شهیدمحمدمعماریان🥀
وقتی هفت ساله شد، خیلی خاص دل به نماز می سپرد.
بدون اینکه کسی به او تذکر بدهد،
تا صدای اذان را می شنید، بازی اش را رها می کرد، وضو می گرفت و به نماز می ایستاد.
حتی مقیّد شده بود که نماز صبحش را هم بخواند. می گفت: باید بیدارم کنید.
اگر یک روز دیر صدایش می کردم،
می زد زیر گریه و می گفت: چرا این قدر دیر بیدار شدیم؟
مگر خواب مرگ گرفته بودمان؟ ببینید، آفتاب دارد در می آید.
محمد شده بود #زنگنماز اهالی خانه.
📚 خاطرهای از مادر شهید ؛ امتداد شماره 34، ص33.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
43.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢معجزه
🔹روایتی از سرباز قهرمان اسوه مقاومت سوسنگرد
🌷 شهید محمد رضا سبحانی
🔸عامل شهادت : شکنجه و آتش زدن وی
شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن محمدرضا سبحانی از سربازان ژاندارمری هنگام ورود ارتش بعث عراق به سوسنگرد و منطقه خزعلی با تهیه سلاح به تنهایی با آنان مبارزه کرد. مورخ 1359/07/05 هنگامی که گلوله هایش تمام و خودش زخمی شده بود به اسارت نیروهای بعثی درآمد، پس از شکنجه بسیار درحالی که هنوز زنده بود او را به درخت خرما بستند و با بنزین آتش زدند؛ تا در سخت ترین شرایط به شهادت برسد پیکر پاک شهید پس از 4 روز در مورخ 1359/07/09 به خوانواده اش تحویل شد و به آغوش خاک سپرده شد.
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
نثار روح مطهرشان صلوات ❤️
#شهید_مدافع_حرم
🌹شهید_سعید_کمالے
#خان_طومان #شهادت۹۵/۲/۱۶
#مادرش_میگفت
هنوز #مدرسه نمیرفت که تو مسجد شنید که حاج آقا رومنبر گفته آدم خوبه #دائم الوضو باشه. تو خونه روزی سه بار وضو میگرفت ومیگفت " آدم خوبه #دائم_الوضو باشه" از بچه گی #فوری کارهای #خوب رو یاد میگرفت و انجام میداد.
#پدرش_میگفت:
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت :که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز #ظهور آقا امام زمان باشیم.
#زن و #زندگیمون و #مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون..
اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم.
در همین راستا #عروسی خودشو همزمان باسفر #حجش برگذار کرد. جشن با ولیمه حج یکی شد.....
آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه... این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند.
با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...💔
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#امام_زمان
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی
🔰روایتگری حاج حسین یکتا راز دلبری شهدا😍😭
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
🌹شهید علیرضا کریمی
#تاریخ تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵
#تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲
#محل تولد: اصفهان ، سیچان
#محل شهادت: فکه
راوی ← از کودکی بیماری داشت کلی دوا و درمون اما فایده نداشت،دکترا گفتن دیگه زنده نمیمونه، نذر حضرت ابوالفضل(ع) شد و به طور معجزه آسایی شفا پیدا کرد
علیرضا بزرگتر که شد به جبهه جنگ رفت در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح شد اما دوباره به جبهه بازگشت.
مسئولیت دسته دوم از گروهان حضرت ابوالفضل(ع) را به او میدهند در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر میگوید: ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: به امید دیدار در کربلا.
او در منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغُریب هر دو پایش مورد هدف تیرهای دشمن قرار گرفت در جواب فرمانده اش که میخواهد او را به عقب بیاورد میگوید، شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند
علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی میخواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد میشوداو فقط ۱۶ ساله بود که شهید و مفقودالاثر شد
۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد طبق حرفش درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا شدند پیکرش پیدا شدو شب تاسوعای حسینی به شهرش بازگشتـــ .
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#شادی_روح_شهدا_صلوات ❤️
⚘به ناصر گفتم: شما با این سن کمت میخوای بری جبهه ومملکت رو نجات بدی؟
گفت: من میرم و مملکتم را نجات میدم، سالهای اول جبهه میروم و سالهای آخر هم شهید میشم..
⚘گفتم: اگه شهید بشی من چه کار کنم؟
گفت: اگه جواهرات بسیار غیمتی به شما بدن و بعد بخوان پس بگیرن شما بهشون تحویل نمیدی؟
گفتم: بله تحویل میدم،
گفت: حالا منم امانتم، فکر کن میخوای به صاحبش تحویل بدی، مامان راضی باش به رضای خدا.
⚘سرانجام ۳۰ اسفند ماه سال۱۳۶۶ در عملیات والفجر۱۰ در منطقه عملیاتی دشت خرمال به شهادت رسید.
#ﺷﻬﻴﺪ_ﻧﺎﺻﺮ_ورامینی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#شادی_روح_شهدا_صلوات 😭
🌹 قوطی خالی کمپوت
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.»
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.
📚نقل از شهید حسین خرازی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#شادی_روح_شهداصلوات
💌کلام شهدا
جهان، مــعرکهیِ امتحان است برادر؛
و بهترینِ ما کســـی است که از بهترینِ
آنچه دارد در راه خدا بگـــذرد ..
#شهیدسیدمرتضـیآوینی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
🔸️هر جا که بود اذان میگفت
در دوران دبیرستان یک موتور گازی داشت، موقع اذان هر جا که بود می رفت بالای موتور و اذان می گفت، اگر در خانہ بود می رفت پشت بام، همین عملش شور و شوق در بچه های محله انداخته بود، حتی موقعی که مشغول فوتبال بودیم، دست از بازی می کشید و اذان می گفت.
شهادت: 5 دیماه 65، عملیات کربلای 4
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان