💠 #آستين_خالى_فرمانده
🔹رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی(فرمانده سپاه) آمد و فرمانده های ارتش و دیگران آمدند و کی و کی.. امام جمعه اصفهان هم هر چند روز یک بار سر می زد بهش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان.
🔸هر كس می فهمید من پدرش هستم، دست می انداخت گردنم و ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می گفتم: چه می دونم والله ! تا دو سال پیش که میگفت بسیجیام . ... انگار حالا فرمانده لشکر شده!!
▪️خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می کردم. او حرف می زد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بی دست؟! یک نگاه می کرد به من، یک نگاه به دستش، می خندید😄
▫️می پرسم: درد داری؟ می گوید: نه زیاد. می خوای مسکن بهت بدم؟ نه. می گم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم می گویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.
—(راوى: پدر جانباز شهید حسین خرازی)
✅ @sangareshohadababol
سنگر شهدا
▫️برای سرکشی به قسمت انبار رفته بود ... مسئول انبار که او را نمیشناخت ، به او گفت ، که با ایستادن و
💠 #آستين_خالى_فرمانده
🔹رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی.. امام جمعه اصفهان هم هر چند روز یک بار سر می زد بهش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان.
🔸هر كس می فهمید من پدرش هستم، دست می انداخت گردنم و ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می گفتم: چه می دونم والله ! تا دو سال پیش که بسیجی بود. انگار حالا ها فرمانده لشکر شده!!
▪️خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می کردم. او حرف می زد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بی دست؟! یک نگه می کرد به من، یک نگاه به دستش، می خندید.
▫️می پرسم: درد داری؟ می گوید: نه زیاد. می خوای مسکن بهت بدم؟ نه. می گم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم می گویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.
—(راوى: پدر جانباز شهید حسین خرازی)
🆔 @sangareshohadababol