eitaa logo
سنگر شهدا
2.5هزار دنبال‌کننده
97.3هزار عکس
7.6هزار ویدیو
90 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را کم دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @sangareshohadababol
شهید نوجوان ۱۳ ساله که دراشغال خرمشهر درشهر ماند وآنقدر رزمنده ها رایاری کرد تابدیدار یارشتافت. روزهایی که شهردست عراقی هاافتاده بودودشمن درهرخانه کمین کرده بود،موهایش راآشفته میکرد وگریه کنان به بهانه ی اینکه بدنبال مادرم میگردم برای رزمنده ها اطلاعات جمع میکردوبرای نیروها و میاورد. چندبار بدست عراقیها میفتد وباگریه به آنهامیگوید که دنبال مادرش است وآنها که تصور نمیکردند چنین نوجوانی برای برود،اورا رها کرده بودند. یکبارسیلی ای به صورتش زده بودند که جای دستشان روی صورتش مانده بود واو دستش را روی سرخی جای سیلی گرفته بودو چیزی نمیگفت فقط بااشاره مکان دشمن رابما نشان میداد. سیدصالح میگوید: خانواده اش شهرراترک کرده وبه اهوازرفته بودنداما او برای کمک ما برگشته بود... ...وقتی ترکش خوردم مراپشت وانتی انداختند که ناگهان دیدم بهنام هم غرق خون کف وانت افتاده وترکشی کوچکش را شکافته.باگریه صدا کردم بهنام .. با شنیدن صدای من سرش را تکان داد و برای همیشه چشمان الهیش را بست. 📚 سوی دیار عاشقان @sangareshohadababol
‍ میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را کم دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @sangareshohadababol
شهید نوجوان ۱۳ ساله که دراشغال خرمشهر درشهر ماند وآنقدر رزمنده ها رایاری کرد تابدیدار یارشتافت. روزهایی که شهردست عراقی هاافتاده بودودشمن درهرخانه کمین کرده بود،موهایش راآشفته میکرد وگریه کنان به بهانه ی اینکه بدنبال مادرم میگردم برای رزمنده ها اطلاعات جمع میکردوبرای نیروها و میاورد. چندبار بدست عراقیها میفتد وباگریه به آنهامیگوید که دنبال مادرش است وآنها که تصور نمیکردند چنین نوجوانی برای برود،اورا رها کرده بودند. یکبارسیلی ای به صورتش زده بودند که جای دستشان روی صورتش مانده بود واو دستش را روی سرخی جای سیلی گرفته بودو چیزی نمیگفت فقط بااشاره مکان دشمن رابما نشان میداد. سیدصالح میگوید: خانواده اش شهرراترک کرده وبه اهوازرفته بودنداما او برای کمک ما برگشته بود... ...وقتی ترکش خوردم مراپشت وانتی انداختند که ناگهان دیدم بهنام هم غرق خون کف وانت افتاده وترکشی کوچکش را شکافته.باگریه صدا کردم بهنام .. با شنیدن صدای من سرش را تکان داد و برای همیشه چشمان الهیش را بست. 📚 سوی دیار عاشقان @sangareshohadababol
شهید نوجوان ۱۳ ساله که دراشغال خرمشهر درشهر ماند وآنقدر رزمنده ها رایاری کرد تابدیدار یارشتافت. روزهایی که شهردست عراقی هاافتاده بودودشمن درهرخانه کمین کرده بود،موهایش راآشفته میکرد وگریه کنان به بهانه ی اینکه بدنبال مادرم میگردم برای رزمنده ها اطلاعات جمع میکردوبرای نیروها و میاورد. چندبار بدست عراقیها میفتد وباگریه به آنهامیگوید که دنبال مادرش است وآنها که تصور نمیکردند چنین نوجوانی برای برود،اورا رها کرده بودند. یکبارسیلی ای به صورتش زده بودند که جای دستشان روی صورتش مانده بود واو دستش را روی سرخی جای سیلی گرفته بودو چیزی نمیگفت فقط بااشاره مکان دشمن رابما نشان میداد. سیدصالح میگوید: خانواده اش شهرراترک کرده وبه اهوازرفته بودنداما او برای کمک ما برگشته بود... ...وقتی ترکش خوردم مراپشت وانتی انداختند که ناگهان دیدم بهنام هم غرق خون کف وانت افتاده وترکشی کوچکش را شکافته.باگریه صدا کردم بهنام .. با شنیدن صدای من سرش را تکان داد و برای همیشه چشمان الهیش را بست. 📚 سوی دیار عاشقان @sangareshohadababol
‍ میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را کم دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @sangareshohadababol
شهید نوجوان ۱۳ ساله که دراشغال خرمشهر درشهر ماند وآنقدر رزمنده ها رایاری کرد تابدیدار یارشتافت. روزهایی که شهردست عراقی هاافتاده بودودشمن درهرخانه کمین کرده بود،موهایش راآشفته میکرد وگریه کنان به بهانه ی اینکه بدنبال مادرم میگردم برای رزمنده ها اطلاعات جمع میکردوبرای نیروها و میاورد. چندبار بدست عراقیها میفتد وباگریه به آنهامیگوید که دنبال مادرش است وآنها که تصور نمیکردند چنین نوجوانی برای برود،اورا رها کرده بودند. یکبارسیلی ای به صورتش زده بودند که جای دستشان روی صورتش مانده بود واو دستش را روی سرخی جای سیلی گرفته بودو چیزی نمیگفت فقط بااشاره مکان دشمن رابما نشان میداد. سیدصالح میگوید: خانواده اش شهرراترک کرده وبه اهوازرفته بودنداما او برای کمک ما برگشته بود... ...وقتی ترکش خوردم مراپشت وانتی انداختند که ناگهان دیدم بهنام هم غرق خون کف وانت افتاده وترکشی کوچکش را شکافته.باگریه صدا کردم بهنام .. با شنیدن صدای من سرش را تکان داد و برای همیشه چشمان الهیش را بست. 📚 سوی دیار عاشقان @sangareshohadababol
‍ میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را کم دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ مهر ۱۳۵۹ 🥀مزار شهید : قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان @sangareshohadababol