#عکس_یادگاری_با_تخریبچی_شهید👆👆👆
#مجتبی_اکبری
#شهادت_آبانماه_66
#منطقه_عمومی_سردشت
✍️✍️ راوی : #محمد_سادات
قبل از شروع بکار #زیارت_عاشورا خواند و بعد حرکت کرد.
ما از طرف #گردان_المهدی(ع) مامور بودیم که برای #تامین_بچه_های_تخریب داخل #میدون_مین نگهبانی بدهیم .فاصله ما با عراقی ها حدود ۳۰۰ متر بود و روی قله ای بودیم #شهید_اکبری به همراه سایر #بچه_های_تخریب داخل میدون مین مشغول خنثی کردن #مین_های_والمری بودند که یکدفعه صدای انفجار اومد.با صدای انفجارو با هدایت #بچه_های_تخریب بالای سرش رسیدیم و داخل پتو پیچیدیم و از #میدون_مین بیرونش آوردیم.ترکش های فراوانی به سفید رونش خورده بود و خون بدنش تخلیه شده بود و همان جا پرکشید
من هم دوربین همراه داشتم و آخرین عکس یادگاری رو با این #تخریبچی_شهید انداختم
@sangareshohadababol
#عکس_یادگاری_با_تخریبچی_شهید👆👆👆
#مجتبی_اکبری
#شهادت_آبانماه_66
#منطقه_عمومی_سردشت
✍️✍️ راوی : #محمد_سادات
قبل از شروع بکار #زیارت_عاشورا خواند و بعد حرکت کرد.
ما از طرف #گردان_المهدی(ع) مامور بودیم که برای #تامین_بچه_های_تخریب داخل #میدون_مین نگهبانی بدهیم .فاصله ما با عراقی ها حدود ۳۰۰ متر بود و روی قله ای بودیم #شهید_اکبری به همراه سایر #بچه_های_تخریب داخل میدون مین مشغول خنثی کردن #مین_های_والمری بودند که یکدفعه صدای انفجار اومد.با صدای انفجارو با هدایت #بچه_های_تخریب بالای سرش رسیدیم و داخل پتو پیچیدیم و از #میدون_مین بیرونش آوردیم.ترکش های فراوانی به سفید رونش خورده بود و خون بدنش تخلیه شده بود و همان جا پرکشید
من هم دوربین همراه داشتم و آخرین عکس یادگاری رو با این #تخریبچی_شهید انداختم
@sangareshohadababol
#از_دربندیخان_تا_مشهد
#تخریبچی_شهید
#ابوالفضل_دهقان
ابوالفضل دهقان روز یازدهم فروردین سال 67 در اطراف دریاچه #دربندیخان عراق با بمب شیمیایی دشمن مصدوم شد همه ی بچه هایی که اونجا بودند به فاصله چند ثانیه ویا چند دقیقه به شهادت رسیدند. و تنها #تخریبچی بود که با گاز شیمیایی در دم شهید نشد.
این شهید رو برای مدوا به #بیمارستان_امام_رضا_علیه_السلام در مشهد بردند.
پدرش نقل میکرد که : شنیدم ابوالفضل مجروح شده و به مشهد بردن.
رفتم مشهد و خیلی تلاش کردم تا پیداش کردم.
چند روزی دکترا مشغول مداواش بودند.
حالش خیلی خوب شده بود.
درخواست کردم که به تهران منتقل بشه و ادامه درمان در تهران باشه.
دکترها هم قبول کردند.
مقدمات انتقالش رو پیگیری کردم و آماده رفتن شدیم
ابوالفضل به من گفت: حالا که قراره بریم تهران شما برو زیارت امام رضا(ع) و برگرد تا با هم بریم
من رفتم حرم..
وقتی برگشتم دیدم همه چیز به هم ریخته.. گفتند ابوالفضل توی کما رفته..و هرچه تلاش کردند نفسش بالا نیومد
و دیگه به تهرون نرسید و ازآغوش #امام_هشتم به معراج رفت.
@sangareshohadababol