✍️ #کتابخوانی
✅«نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمهها را میشنیدیم که میخواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین (ع) درمیآورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودند، برای دفاع آمده بودند، مردم عادی هم بودند؛ اما نیاز به یک فرمانده خیلی احساس میشد.
همان روزها سر و کلّه حاجی پیدا شد. با دشداشه عربی آمده بود مقرمان، نزدیک حرم امام علی (ع). باورم نمیشد. پرسیدم: «حاجی چهطور خودت رو به اینجا رسوندی؟» چطورش را نگفت، ولی گفت: «اومدم این آمریکاییها رو از نجف بیاندازم بیرون...».
#سلیمانی_عزیز
@sangareshohadababol
🔅«جای ترکش»
♦️هر ملاقاتی که مقامات سیاسی یک کشور با آقا داشتند و به حوزه مأموریتی حاجقاسم مربوط میشد خودش هم میآمد؛ فرقی نمیکرد رئیس جمهور فلان کشور باشد یا یکی مقامات کشور فلان. وقتی از گیتهای بازرسی X-RAY رد میشد دستگاه حسابی قاطیپاطی میکرد؛ صدا پشت صدا، بوق پشت بوق. از بس که ترکش توی بدن حاجی بود. خودش میگفت: «لحظهای نیست جایی از بدنم بهخاطر این ترکشها درد نداشته باشد.»
از شدت درد گاهی مسکن میخورد، بلکه از درد زیادش، قدری کم کند.
✍ حسین امیرعبداللهیان
📍#سلیمانی_عزیز، ص۷۴
🇮🇷 @sangareshohadababol
🔅«جای ترکش»
♦️هر ملاقاتی که مقامات سیاسی یک کشور با آقا داشتند و به حوزه مأموریتی حاجقاسم مربوط میشد خودش هم میآمد؛ فرقی نمیکرد رئیس جمهور فلان کشور باشد یا یکی مقامات کشور فلان. وقتی از گیتهای بازرسی X-RAY رد میشد دستگاه حسابی قاطیپاطی میکرد؛ صدا پشت صدا، بوق پشت بوق. از بس که ترکش توی بدن حاجی بود. خودش میگفت: «لحظهای نیست جایی از بدنم بهخاطر این ترکشها درد نداشته باشد.»
از شدت درد گاهی مسکن میخورد، بلکه از درد زیادش، قدری کم کند.
✍ حسین امیرعبداللهیان
📍#سلیمانی_عزیز، ص۷۴
🇮🇷 @sangareshohadababol