eitaa logo
سنگر شهدا
2.2هزار دنبال‌کننده
85.2هزار عکس
5.9هزار ویدیو
74 فایل
یادوخاطره شهدا ورزمندگان دفاع مقدس ارتباط با ما https://eitaa.com/Madizadha
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 خانواده ام و بستگانم، اگر بدی و تندی و بدخلقی از من دیده اید حلال کنید تا روحم آزاد باشد. مرا در کنار دوستم انوش دفن کنید چون که قول و قرار ما دو نفر این بود که یک جا بخوابیم. از شما متشکرم امت گلوگاه. . 🛑 از وصیت نامه ی قاسم علی موجرلو ( ) سن ۱۶ سال ؛ ۵ ۱۳۶۵ _ام الرصاص 🕊 @sangareshohadababol
🌹 . ▪️شجاع و بود و نترس.امکان نداشت در عملیات ها و موارد سخت و خطرناک داوطلبی بخواهند و قربانعلی یکی از آن داوطلب ها نباشد.در عملیات کربلای 5 کمک آرپی جی زن بود.آن جا یک راهی داشت به نام سه راه مرگ که دشمن تمام تجهیزات خود اعم از تانک و غیره را در آن جا مستقر کرده و به سپاه اسلام حمله ور می شد. سردار منصور به آرپی جی زن ها گفته بود تمام تانک های دشمن را منهدم کنید اما بدلیل آتیش سنگین دشمن بچه ها ترسیده بودند و کسی جلو نمی رفت در این بین قربانعلی آرپی جی را گرفت به قلب تانکها حمله ور شد و با زدن 3 تانک از تانک های دشمن بچه ها روحیه گرفتند و تمام تانک ها را فراری دادند . دقایقی بعد هم در شلمچه بشهادت رسید. . 🌷 ۱۹ دی ماه قربانعلی کلبادی نژاد ( ) گرامیباد. @sangareshohadababol
💢 سید علی اکبر حجازی ( ) ۲۳ ۱۳۶۷ _سیدصادق () : . 🔖 انسان تعجب می کند از کسانی که با چشم باز می بینند که عراق با موشکهای 9 متری و بمبهای گوناگون نیمه شب آن هنگام که خداوند آنرا برای بشر آسایش قرار داده است. مردم مسلمان را در شهرهای دزفول، مسجد سلیمان و گیلانغرب و مریوان و غیره ... به خاک و خون می کشند و آن ناله کودکان و سالمندان و زنان باردار را می شنوند ولی مهر سکوت بر لب زده اند و هیچ حرفی نمی زنند آیا این خیانت به اسلام نیست، آیا این خیانت به مسلمانان نیست. شگفت که عده ای از بهترین جوانان این امت سینه های خود را برای دفاع از اسلام سپر گلوله های دشمن کرده اند و عده ای دیگر نسبت به این مسائل بی تفاوتند. . 👇 💠 @hafttapeh @sangareshohadababol
💢 شهباز جوادی ( ) ۵ ۱۳۶۷_ ، اسلام آباد غرب : . ▪️قطعنامه که اعلام شد ، گفت : « خدایا جنگ تمام شد پس ما چی!» مقصود شان شهادت بود . . 🦋فرزند شهید : تنها خاطره ای که از پدرم دارم این است که هنگام آخرین رفتن شان به جبهه  من رفتم و جلوی در ایستادم و دستهایم را روی در گذاشته و با گریه بسیار  از پدرم خواستم نرود و مادرم مرا در آغوش گرفت و گفت پدر می خواهد برایت شکلات بخرد و پدرم گفت :«دیگر برگشتی وجود ندارد.» . @sangareshohadababol