جلوے مادر با ادب مینشست و می گفت
من رو بیشتر دوست دارے یا خدا؟!
مادر : خب معلومہ خدا
-امام حسین رو بیشتر دوست دارے یا خدا رو؟!
مادر : امام حسین رو هم براے خدا میخوام
-پس راضی هستی من شهید بشم فداے امام حسین بشم؟!
اینجورے مادرش رو راضی کرد♥:)
#شھیدردانیپور🌿
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
بهش گفتم بابک!
من به خاطر خانوادم
نمیتونم بیام دفاع از حرم!👀
گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود!
یکی گفت خانوادم یکی گفت کارم
یکی گفت زندگیم؛ اینطور شد که
امام حسیـــݩ(؏) تنها موند💔...!
#خاطره_شهید
#شهید_بابک_نوری :)
🆔 @koolebar_esf
استعداد بالایی در فرماندهی نیروها داشت
و بخاطر اخلاق حسنهاش افراد زیادی را
جذب خود کرده بود♥️(:
از محبوبیت بالایی میان نیروهایش برخوردار بود،
بسیار متواضع و تا زمان شهادتش، نزدیکانش هم نمیدانستند که فرمانده بود...
آخرسر، مثل حضرت عباس سر و دستش را
فدا کرد و پیکرش بعد از دو سال برگشت!🌱
#شهید_محمد_جنتی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
🔸وقت درجه اش رسیده بود،
آن روزها داشت آماده میشد دوباره برگردد #سوریه، هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای ترفیع و بیشتر آنها درجه شان روی دوششان نشسته بود، یک بار یکی از دوستان صمیمیاش پاپی اش شد که چرا نمیرویسراغکارهایدرجه ات؟
گفت: عجله نکن عبدالله! درجه دادن و درجه گرفتن؛ بازی دنیاست، اصلش آن است که درجه را #خدا به آدم بدهد، خدا بخواهد، میبینی که درجهام را توی سوریه از دست خود خدا میگیرم.🍃
#شهید_حامد_جوانی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
همیشه میگفت
از در انداختنت بیرون از پنجره بیا تو!
بجنگواسهخواستههات!ناامیدنشو...!✨
خدا ببینه سفت و سخت چسبیدی به خواستهات...
بهتمیدهخواستترو!🖐🏻🌿♥️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
میگفت:آدمی که بدهکار باشه هیچ موقع بدهی هاشو یادش نمیره.شما اگه به یه مغازه بدهکار باشی ،کل شب و روز فکر میکنی که چطوری بدهیت رو پرداخت کنی.چه رسد به اینکه خودت رو بدهکار خدای متعال بدونی که این همه نعمت بهت داده :)
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
🌿🕊
همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود.👀
حسین آمد، نشست روبه رویش.
گفت: " آزادت می کنم بری." به من گفت: " بهش بگو."
ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
حسین گفت: "بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم ."
خودش بلند شد دست های او را باز کرد.♥️
افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.🌱
#شهید_حسین_خرازی
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
کاغذی توی دستش بود. به نوشتۀ روی کاغذ که نگاه میکرد،
گاهی غمگین میشد و گاهی خوشحال.
نتوانستم طاقت بیاورم.
پرسیدم: آقا رشید! چه توی آن کاغذ هست که اینقدر حالت را دگرگون میکند؟
گفت: حساب کارم است.
هر کاری از صبح انجام میدهم، مینویسم.
گفتم: عجب حوصلهای داری!
مگر سن تو چقدر است که باید حساب کار خوب و بدت را داشته باشی؟!
جواب داد: اگر بدانیم داریم چه کار میکنیم، کمتر گناه میکنیم.
📕کتاب طلایهداران نور
🖋خاطره ای از #شهید_رشید_جعفری
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
دائم درحال انجام ڪار بـود
حسیـن خستگے رو هم خستہ ڪرده بود❗️
وقتے بھش میگفتیم نڪن خستہ میشے میگفت:
من فقط از یہ چیز خستـھ میشم 👇
اونم اینہ ڪہ #پاسدار یا #بسیجی ببینم
ڪہ حرف میزنہ امـا در عمل توخالی باشه...
مومـن باید حرف و عملش یڪے باشہ :)♥️
#شهید_حسین_ولایتی_فر
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
همه دور هم نشسته بوديم.
اصغر برگشت گفت«احمد،تو که کاري بلد نيستي.
فکر کنم تو جبهه جاروکشي ميکني،ها؟😁»
احمد سرش رو پايين انداخت،لب خند زد و گفت:
«اي… تو همين مايه ها.»
از مکه که برگشته بود،يک دسته گل بزرگ
فرستاده بودند در خانه👀.
يک کارت هم بود که رويش نوشته شده بود:
«تقديم به فرمانده رشيد تيپ بيست و هفت
محمد رسول الله،حاج احمد متوسليان.»
#خاطره_شهید
#حاج_احمد_متوسلیان
#دفاع_مقدس
🆔 @koolebar_esf
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از مدافعان حرم از
حاج قاسم پرسید:
جنگ سوریہ تموم شد
ولی ما #شهید نشدیم💔
#حاج_قاسم گفت...
#خاطره_شهید
🆔 @koolebar_esf
#خاطره_شهید
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت:
"من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه
مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله
این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد...
منم برم قم!"
سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!
بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊
بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) "
بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!"
دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش!
برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟ بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻
تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!
من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!"
غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!"
همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
راوی:#شهید_مرتضی_عطایی
🆔@koolebar_esf