eitaa logo
|مُقّلِــدِآویــنی|
637 دنبال‌کننده
949 عکس
965 ویدیو
15 فایل
¦↫سنگــــر رسانه،رسانه چی 🎬 •• اینجا جهاد با تفنگ شناخته شد و کسی به ما نگفت مگر دوربین روی شانه ات قلم توی دستت و اخلاص حل شده در وجودت کم از گلوله اثر داشت روی افکارِ دشمن!؟ -سید مرتضی آوینی
مشاهده در ایتا
دانلود
-رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. کنار درس ومشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال دربیاورد. -هتل کسری نیرو می خواست. هنوز یکی دوهفته نگدشته، به چشم همه آمد. رئیس هتل نَه به اندازه یک گارسون، که بیشتر از چشم‌هایش به او اعتماد داشت. -بعد انقلاب خیلی‌ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت می‌کرد. از همکارانش در هتل کسی به یاد ندارد که حتی یکبار غذایی را مزه کرده باشد. 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf
اهل‌بیت‌را‌ازجان‌و‌دل‌مے‌خواست اما‌سروسرے‌داشت‌با‌حضرت‌زهرا(س) نام‌بے‌بےاز‌دهانش‌نمے‌افتاد آنقدر‌یازهرا‌یازهرا‌مے‌گفت‌که‌شده‌بود ملکه‌ذهنش وقتے‌ترکش‌خورد همین‌ذکر‌روے‌لب‌هایش‌بود لحظه‌هاے‌آخرهم‌یازهراگفت خندید‌و‌شهید‌شد...🌸 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf
-حاج حسین می‌خواست بره فاو، ماشین رو برداشت و رفت. ساعتی بعد دیدم پیاده داره برمی‌گرده! گفتم: چی شده؟ چرا نرفتی؟ ماشینت کو؟ حاجی گفت: داشتم رانندگی می‌کردم که اطلاعیه ای از رادیو پخش شد؛ مثل این‌که.... -مثل این‌که مراجع تقلید فرمودند؛ رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی حرامه، منم یک دستم قطع شده و رانندگی کردنم خلاف قانونه!! تا این حکم شرعی رو شنیدم ماشین رو زدم کنار جاده و برگشتم یه راننده پیدا کنم که منو ببره فاو.... خاطره ای به یاد جانباز 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf
يادگاران ۲۲ ، نويسنده: رمضان بعد از سال‌ها دیدمش. خیلی با هم حرف زدیم. ناراحت بود که چرا بچه‌ها هر کدامشان رفته‌اند یک جایی و مشغول شده‌اند و از هم بی‌خبرند. بعضی از رفقا یا کار نداشتند یا زده بودند توی کارهایی که ربطی به رشته‌شان نداشت یا رفته بودند خارج. می‌گفت «من این چند سال با کلی شرکت‌های داخلی و خارجی ارتباط داشته‌م. تجربه دارم. هرکداممون با مجموعه‌هایی ارتباط داریم. ظرفیتمون خیلی بالاست. یه مجموعه درست کنیم، باهم مشغول کار می‌شیم، تولید می‌کنیم، هوای هم رو داریم و دیگه تکی نمی‌ریم توی سیستم که همرنگ سیستم بشیم.» حرف هم را خوب می‌فهمیدیم. بعد از آن افطار چند بار تلفنی حرف زدیم. یک بار هم آمد دفترم. می‌گفت «زودتر جمع بشیم و کار اقتصادی راه بندازیم.» خودش هم کارهایی را شروع کرده بود. برای صنایع خودروسازی قطعه تولید می‌کرد. می‌گفت «چرا حوزه‌ی اقتصادی برای ما شده حوزه‌ی ممنوعه؟ الان باید کاری کنیم که بچه‌ها محتاج نون شبشون نباشن.» 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf
•هوا خیلی سر بود. حاج همت اومد، مثل بید میلرزید. گفتم: اورکت داریم، بدم تنت کنی؟ گفت: هر وقت دیدم تن همه هست، من هم تنم میکنم..!🌿 (شهیدمحمدابراهیم‌همت) 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf
●سعید بود. شهید زهره وند که همشهری مان بود همزمان با برادرم به رسید. سعید چون تیربارچی بود نمی توانستند او را بزنند. همرزمانش می گفتند تک تیراندازها تند و تند به طرفش شلیک می کردند. فرماندهشان تعریف می کرد ظهر که عملیات شروع شد، تا شب وهابی ها به طرف ما خمپاره شلیک می کردند. موقع اذان که شد سعید گفت حاجی بیا نمازمان را نوبتی بخوانیم. ●فرمانده شان می گفت به خودمان گفتیم این جوان 24 ساله وسط آتش جنگ فکر نماز است. آخر آتش زیاد بود. نماز را نوبتی خواندیم. فرمانده اش می گفت از نحوه دقیق شهادت برادرم اطلاع نداریم اما همرزمش میگفت سعید 200 متر از ما جلوتر بود. همان جا به شهادت رسید و پیکرش مدتی در منطقه ماند و بعد از آزادسازی آن منطقه پیکرش را برای ما آوردند. سعید که شد ما سه ماه خبری از او نداشتیم. ● یک شب خواب دیدم جمعیت زیادی به سمت بهشت زهرا می روند. سعید روی دوش جمعیت بود. تیشرت مشکی تنش بود و یا زهرا روی آن نوشته شده بود. به من گفت به خدا من می آیم و با وعده ای که در خواب به من داده بود بعد از سه ماه پیکرش برگشت. -شهید سعید مسلمی🌿 🔰|سنگر رسانه| 🆔 @koolebar_esf