#خاطرات | #پای_مکتب_شهدا
وقتی رسیدم دستشویۍ ، دیدم
آفتابه ها خالـے هستن. باید تا هور میرفتم .
زورم اومد. یک بسیجی اون طرف بود
گفتم: دستت دردنکنه این آفتابه
رو آب میکنی؟!رفت و اومد،
آبش کثیف بود. گفتم برادر جان!
اگخ از صدمتر بالاتر آب میکردۍ
تمیزتر بودا🙄
دوباره آفتابه رو برداشت و رفت .
بعدها شناختمش.زینالدین بود؛
فرماندھلشکر
ــــــــــــــــــــ
#شھید_مھدی_زین_الدین
🆔 @koolebar_esf