❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍حسن آقا هر موقع که روز های آخر هفته به محل می رفتند به بهانه ی جلسه #حلقه_صالحین برای بچه های محل هدیه تهیه می کردند ، اعم از خوراکی،هدیه مادی و... .
ایشون پنجشنه غروب ها در محل جلسه ی حلقه صالحین برگذار می کردند وتا قبل از اذان مغرب همراه با بچه ها قرآن تلاوت می کردند و همینطور آن ها را به حفظ_قرآن تشویق می کردند و موقع اذان مغرب هم نماز_جماعت بر پا می کردند.
✍حسن اقا به این معتقد بودند که تنها راه رسیدن به سعادت ازراه قرآن واهلبیت به دست می آید به همین خاطر بچه هارا به قرائت وحفظ ،قرآن و احادیث ائمه تشویق می کرد.وهدف این بزرگوار از انجام این جلسات همین بود.
#شهید_حسن_رجایی_فر
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
آسمان بر خودش چه می بالد
میهمانش دلیر و خوش نام است
هـادی ما شــجاع و باغــیرت
وهـبی در سپاه اســـلام است
#سالروز_شهادت
#شهید_هادی_شجاع🌷
#شهید_تازه_داماد
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
آسمان بر خودش چه می بالد میهمانش دلیر و خوش نام است هـادی ما شــجاع و باغــیرت وهـبی در سپاه اســـل
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍عاشق اهل بیت بود ده دقیقه قبل از شهادت گفته بود جان زهرا من رو در روز تاسوعا خاکسپاری کنید، ودر شب شهادت حضرت قاسم هشتم محرم 94 به شهادت رسید.
✍نماز_اول وقت تو مسجد بود ما هیچ وقت اونو تو منزل نمیدیم خادم مسجد بود نوکری اهل بیت رو با جون و دل میکرد ، همیشه اگر میخواستیم ببینیم باید میرفیتیم تو مسجد میدیدیم.همش تکیه کلامش این بود توکل به خدا کن از بــنده هاش نخواه حتی ما نمیدونستیم تو سپاه چه مقامی داشت بعدا فهمــیدیم تکاور و تک تیرانداز بود.اصلا اهل غیبت با تهمت نبود، عصای دست پدر و مادرش بود نوکری برادر مریضش و میکرد هیچ وقت از ما توقع چیزی رو نداشت.
#شهید_هادی_شجاع
#وهب_سپاه
#نقل_از_پدربزرگوار_شهید
#نحوه_شهادت_اصابت_تیربه_پهلو
#محرم۹۴_شب_حضرت_قاسم
#دامادی_که_بعد_از_چهارروزپرکشید
#سالروز_شهادت 🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت1⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
نمايندگان صليب سرخ جهاني
عراقيها براي بستن دهان اسرا وعده دادند كه صدام دستور داده تا همة
شما را به زيارت كربلا ببريم و بعد از زيارت، شما را به كشورتان اعزام كنيم؛
بنابراين نبايد مسائل گذشته را دامن بزنيم و كار را سخت تر كنيم. ما يك كشور
مسلمان هستيم و همواره براي ايرانيها احترام قايل بودهايم. اگر كم و كاستي
بوده، گذشته و اكنون نزد خانوادههايتان بازميگرديد.
سرانجام پس از چند سال، تبادل اسرا آغاز شد و گزارش اولين گروه از
مجروحين و معلولين آزاد شده به ما رسيد. ايران نيز براي اثبات حسن نيت،
تعداد بيشتري از اسرا را آزاد كرده بود. همة اسرا مضطرب بودند؛ چون اوضاع
عراق بحراني بود. هر لحظه احتمال حملة نيروهاي غربي متصور بود كه اين امر
ميتوانست تبادل اسرا را قطع كند. روزها به سختي ميگذشت و ما براي آزادي
لحظه شماري ميكرديم. عراقيها تمام كابلها، باتومها و وسايل شكنجه را پنهان
كرده بودند تا نمايندگان صليب سرخ آنها را نبينند.
💠اسير شمارة 32884 صليب سرخ جهاني
سرانجام نمايندگان صليب سرخ وارد اردوگاه ما شده، شروع به ثبت نام اسرا
در فهرست خودشان كردند. شمارة اسارت من نيز 32884 شد كه در پروندة
آنان درج گرديد. آنان به طور كامل به زبان فارسي مسلط بودند. خانم شانزلي
مارتين سرپرست گروه اعزامي اعلام كرد: «ما نمايندگان صليب سرخ جهاني
بوده، داراي اختيارات تام جهاني هستيم. شما اسراي صبور، براي كشورتان
جنگيدهايد و اكنون هم اينجا هستيد. ما براي رهايي اسراي هر دو كشور و ساير
كشورهاي درگير جنگ، تلاشهاي زيادي كردهايم. ما بايد گزارشي از رفتار مسئولان عراقي تهيه كنيم؛ بنابراين از شما ميخواهم بدون واهمه، هر آنچه كه
ميدانيد، بگوييد. از دوستان و يارانتان كه كشته شدند و كسي از سرنوشتشان
خبر ندارد، براي ما بگوييد. تبادل اسرا ادامه دارد و ما براي رهايي شما اينجا
هستيم. قول ميدهم تمام توانم را براي تسريع روند تبادل به كار ببرم. در ضمن
ما مأموريت داريم هر كدام از شما كه ميخواهد به ساير كشورهاي جهان كه
عضو سازمان ملل هستند و كنوانسيون ژنو را امضا كردهاند ـ براي زندگي جديد،
شغل جديد و در موطن جديد ـ برود، ثبت نام كنيم و به آن كشور اعزام كنيم.
البته اين كار، پناهندگي نيست؛ بلكه يك امتياز براي اسراي تمام كشورهاست و
هيچ كشوري نميتواند اعتراض داشته باشد؛ نه عراق و نه ايران. شما در كشور
جديد، تبعة آن كشور ميشويد و با اخذ ويزا به وطن خودتان هم سفر خواهيد
داشت. اگر كسي از شما دوست دارد، بلند شود تا نام او را بنويسيم و فردا ترتيب
سفر او را بدهيم».
سكوت همه جا را فرا گرفته بود. سخنان اين خانم همه را به فكر واداشته
بود. اگر به ساير كشورها برويم، آيندة ما چگونه خواهد بود؟ تكليف ما چيست؟
تعدادي كه وسوسه شده بودند، توسط دوستان توجيه شدند كه نبايد از
آرمانمان دور شويم. ما سختيهاي بسياري را تحمل كردهايم. اكنون مردم و
خانوادهها انتظار ديدن فرزندانشان را دارند. زندگي در كشوري بيگانه، شايستة ما
نيست. ما بايد به آغوش ملت خود برگرديم و قدر مملكت خود را بدانيم.
نمايندگان صليب سرخ هر چه منتظر شدند، كسي داوطلب نشد؛ سپس
گفتند: «هر گزارشي داريد، بگوييد. اين حق تمامي اسراي جنگي دنياست.
تقاضا ميشود از گزارشهاي كذب و خصمانه خودداري كنيد». فرماندهان بلند
مرتبة عراق كه اين گروه را همراهي ميكردند، در مقابل اختيارات تام اين خانم،
خجالت ميكشيدند و حرفي براي گفتن نداشتند. آنان ملتمسانه ما را نگاه
ميكردند و انتظار داشتند گذشته ها را فراموش كنيم. عدهاي از اسرا از جا
برخاستند و اجازة صحبت گرفته، پرسيدند: «اگر ما همة مسائل را گزارش كنيم، عراقيها ميتوانند جلوِ تبادل اسرا را بگيرند؟» كه خانم مارتين جواب داد: «به
شما قول ميدهم كه نميتوانند.» آنگاه همه يكي پس از ديگري از جا بلند
شده، تمام جنايات عراقيها را بازگو كردند. مجروحين جاي زخمهاي متورم
شده را نشان ميدادند. تعدادي نيز آثار كابلها را روي بدنشان نشان دادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت2⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت3⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
برخي نيز آمار شهدايي كه غريبانه در اثر تشنگي، گرسنگي و شكنجه كشته
شدند، به آنان دادند. اسرا در صفهاي طولاني براي افشاي جنايات عراقيها
ايستاده بودند و هر كدام گزارشي ميدادند و نمايندگان نيز همة موارد را
مينوشتند.
عراقيها از اين كار ما بسيار خشمگين شده بودند. سربازان عراقي از هر سو
اسرا را فرا ميخواندند كه دست از اين كارها برداريد. فرماندهانشان نيز سعي
كردند كه جلو اين كار را بگيرند كه خانم مارتين با تذكري محكم و كوتاه، آنان
را سرجايشان نشاند. آمارگيري تمام شد؛ چون هر روز بايد 990نفر مبادله
ميشدند. عراقيها اسامي 990نفر اول را خواندند. نام هر كس كه خوانده
ميشد، اسرا برايش كف ميزدند و قرار شد از فرداي آن روز، اسراي اردوگاه ما ـ
اردوگاه مخوف 15تكريت ـ تخليه شوند.
💠آخرين شب اردوگاه
شب آخر تمام نميشد. همه بيدار بودند و به هر سو نگاه ميكرديم تا
اردوگاه را فراموش نكنيم. ديوارها و فضاي اردوگاه، خاطرههاي بزرگ مرداني را
در سينه داشت كه مظلومانه در اسارت شهيد شدند و اكنون پيكرشان در ديار
فرمودند: «تربت پاك شهيدان، (ره) غربت باقي ميماند؛ همانگونه كه امام خميني
تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود».
زمين تفتيده و خاكي اردوگاه، زخم دستهاي پينه بسته و رنجور اسرا را
فراموش نخواهد كرد. به هر سو نگاه ميكرديم، خاطرات تلخ، اما غرورآميزي به
يادمان مي آمد. همگي به فرمانده اردوگاه ميگفتيم: «حالا كه صلح شده، ما را از زيارت كربلا محروم نكنيد.» كه در جواب ميگفت: «يادتان رفته كه ديروز چه
گزارشهايي به صليب سرخيها ميداديد؟ دور شويد. در ضمن فرصت نداريم.
كشور ما در حال آماده باش است و شما تقاضاي زيارت رفتن ميكنيد؟» صبح
روز بعد، اتوبوسها همان جايي كه چند سال پيش ما را پياده كرده بودند، براي
برگرداندن ما حاضر شدند. براي هر اسير يك دست لباس سربازي به رنگ
خاكي دادند تا بپوشيم. صدام حسين نيز براي ظاهرسازي، يك جلد قرآن براي
هر يك از اسرا فرستاده بود كه حين سوار شدن به اتوبوس، به ما تحويل
ميدادند.
از دوستانمان خداحافظي ميكرديم و شماره تلفن ميداديم تا وقتي چند
روز قبل از ما به ايران ميروند، وضعيت ما را به خانوادههايمان اطلاع بدهند. در
هرگوشه اي همديگر را در آغوش ميگرفتيم و گريه ميكرديم. وقتي دوستان
رفتند، همه جاي اردوگاه ساكت شده بود. اي كاش ميشد كه جنگي ميان
ملتها رخ نميداد و اين اردوگاهها براي هميشه بسته ميشدند. روز سوم، نوبت
آخرين گروه بود و من نيز به اتفاق ساير دوستان سوار اتوبوسها شديم.
هيچكدام باور نميكرديم كه دوباره از سيمهاي خاردار خارج شويم. با دقت تمام
به اردوگاه نگاه كردم تا براي آخرين بار از اين مكان جهنمي خداحافظي كنم.
لحظاتي بعد اتوبوسها به راه افتادند. در حال حركت، به ساير اردوگاههاي اسرا
كه با فاصله هاي كمي از ما قرار داشتند، نگاه ميكرديم و از دور، اردوگاههاي
تخليه شده و اردوگاههايي كه هنوز نوبت آنها نشده بود را نظاره ميكرديم.
ستون اتوبوسهاي حامل اسراي اردوگاه شمارة15 ،از پادگان صلاح الدين
خارج و به اتوبان وارد شدند. هوا گرم بود. همگي يكبار ديگر بعد از ساليان دراز
و براي آخرين بار، به اردوگاه جهنمي خود نگاه كرديم. هر لحظه كه از زندان دور
ميشديم، احساس آرامش ميكرديم و افكارمان را به كشور و خانوادة خود
معطوف ميكرديم. كسي حرف نميزد. هر كس از مونس و دوست سالهاي رنج
و اسارتش جدا ميشد؛ دوستاني كه از خانواده هم نزديكتر بودند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_ویکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 5 📿 6 📿 7 📿8📿 9 📿10📿11📿12📿 14 📿 15 📿 16 📿 17📿18 📿19 📿 20📿 23📿 24📿26 📿 27📿 28📿 29📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_572_984)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
ڪم ڪم هجمه سلبریتیها و بایڪوت رسانهای علیه مهدی ترابی شروع میشه .
اما به قول شهید اهل قلم #شهید_آوینی
" حزباللهی اهل اطاعت و ولایت است و قدر نعمت میشناسد ، فداڪار است و از مرگ نمیترسد و گوش به فرمان اطیعواالله و اطیعواالرسول واولیالامر منڪم سپرده است ، چه شرفی از این بالاتر ."
#دمت_گرم_دلاور
#درود_به_غیرتت_مَرد
#مهدی_ترابی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#خاطرات_شهید
شب آخر جورابهای همرزمانش را میشسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید میگوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشود و یا اینکه پاک میشود. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت.
یک تیر به بازوی سمت چپش خورد، دستش را پاره کردو سه تا از تکفیریها را کشت ، سه یا چهار تیر به سینه و پهلویش خورد و شهید میشود . محل شهادتش جنوب #حلب، خان طومان، باغ زیتون است.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🔰شهیدی که در قبر #اذان گفت
🌷 #شهید_عبدالمهدی_مغفوری
💠شهیدی که مزارش بارها توسط #رهبر زیارت شده است.
🌸پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در #عملیات_کربلای۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به #کرمان آورده بودند.
🌺خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
🌼مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه #کوثر مترنم است
🔹و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
🔸وقتی میخواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم.
✅مزار #شهید_عبدالمهدی_مغفوری در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان #کرمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و #شهادت بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند.
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
May 11
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت3⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت4⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
از كنار شهرهاي عراق يكي پس از ديگري عبور ميكرديم تا اينكه به
شهرهاي مقدس كربلا، كاظمين و سامرا رسيديم. ديدن آن گنبدهاي طلايي
رنگ و آن گلدسته هاي بلند، غم سالهاي سخت را از بدنمان زدود. از اينكه
نميتوانستيم به زيارت برويم، اشك از چشمانمان جاري بود. يكي دو نفر كه
مداحي كردند؛ اما عراقيها (ره) صداي زيبايي داشتند، چند بيتي در مدح امام
حتي براي چند دقيقه هم اجازة توقف به ما ندادند. از كنار اين شهرهاي مقدس
ميگذشتيم. شهرها هيچ فرقي نكرده بودند. فضايي نظامي بر اطراف شهرها
حاكم بود كه نشان از بروز اتفاقاتي در آينده ميداد. همگي تشنه و گرسنه بوديم
و با سرعت به سمت مرزها در حركت بوديم. عراقيها اعلام كردند كه آماده
باشيد، به مرز خسروي رسيديم. اتوبوسها يكي پس از ديگري وارد محوطهاي
شدند كه مملو از خبرنگاران، عكاسان و فيلمبرداران عراقي و خارجي بودند. دور
تا دور آن محل پر از نظاميان عراقي و نفربر و زرهپوش بود.
بر اساس برنامه ريزي قبلي، عراق تعداد 990نفر اسير را با هماهنگي
نمايندگان صليب سرخ به ايران تحويل ميداد و همان مقدار اسير عراقي را نيز
تحويل ميگرفت. از دور نظاميان كشورمان را ديديم كه منتظر آمدن ما بودند.
در همين زمان اتفاقي افتاد كه چيزي نمانده بود تبادل اسرا قطع شود. زمان
ايستادن اتوبوس ها، چند نفر پاسدار به عنوان نمايندگان ايراني و در پوشش
احوالپرسي، به طور مخفيانه مقداري عكس و پوستر به اسرا دادند و گفتند:
«شعار فراموش نشود؛ چون تمام دوربينهاي جهان از شما فيلم تهيه ميكنند.
در ضمن نبايد زمين را ببوسيد؛ چون تا فاصلة 50متري در خاك دشمن
هستيم. خبرگزاريهاي عرب از بوسيدن زمين عراق بهره برداري سياسي
ميكنند و اينگونه تفسير ميكنند كه آنقدر به اسراي ايراني در عراق خوش
گذشته كه در حين ترك عراق، زمين و خاك عراق را به پاس قدرداني
ميبوسند؛ غافل از اينكه اسرا نميدانند هنوز به خاك ايران وارد نشده اند.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت4⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت5⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
درواقع اين برادر ميخواست مسئله را براي ما مشخص كند تا بهره برداري سياسي
از اين عمل صورت نگيرد.
يكي از عراقيها اين كار برادر پاسدار را ديد و فوري به فرماندهاش خبر داد.
يك سرهنگ عراقي همراه چند نفر آمدند و به طرف آن برادر پاسدار حمله ور
شدند و ميخواستند درگير شوند. در بيرون سر و صداها بالا گرفت و درگيري
پيش آمد. ما هم در حمايت از هموطن خود، به زور از اتوبوسها پياده شديم و
به سوي عراقيها حملهور شديم. عراقيها با اسلحه هاي خود سر رسيدند و تعداد
زيادي از اتوبوسها را به داخل خاك عراق بازگردانده، در فاصلهاي بسيار دور نگه
داشتند. همگي ناراحت و عصباني شده بوديم. تصميم گرفته بوديم در حضور
دوربين هاي خبرنگاران يك شورش به راه بيندازيم و به سوي مرز خودمان فرار
كنيم؛ چون حدود 200متر بيشتر با خاك ايران فاصله نداشتيم. در همين لحظه
نمايندگان صليب سرخ ميانجي گري كردند و از هر دو طرف خواستند خيلي
سريع دور شوند. نمايندة صليب سرخ رو به افسر عراقي كرد و گفت:«چرا مانع
تراشي ميكنيد؟ من اين عمل شما را گزارش خواهم كرد.» كه آنان نيز ايرانيها
را نقض كنندة كار تبادل معرفي كردند. پس از مدتي كوتاه، نمايندگان صليب
سرخ به عراقيها دستور دادند كه خيلي سريع كار تبادل را شروع كنيد؛ سپس
رو به مقامات عراقي كردند و ادامه دادند: «ما اين حركت شما را گزارش خواهيم
كرد؛ زيرا اين اولين بار نيست كه در نقطة صفر مرزي و بعد از آن همه تلاش و
زحمت، موجب درگيري و خشونت ميشويد. اين رفتار در اين برهه از زمان و
وضعيت كنوني، شايستة انسانهايي فهيم نيست. اين رفتار شما غيراصولي و غير
قابل درك است. چرا مانع روند تبادل اسرا ميشويد؟» در مقابل سخنان منطقي
نمايندگان صليب سرخ، همة مقامات عراقي ساكت بودند و كسي جوابي نداشت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_ویکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 5 📿 7 📿8📿 9 📿10📿11📿12📿 14 📿 15 📿 16 📿 17📿18 📿19 📿 20📿 23📿26 📿 27📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_572_984)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
💠 #روشنگری_برای_رای_درست 3
🔰 قصد داریم در چند شماره با عنوان " روشنگری برای رای درست، به معرفی کسانی بپردازیم که روزی رای این ملت را برای محلس آوردند اما جز خیانت و پشت به مردم کردن ، چیزی از آن ها دیده نشد.
🔰 این روشنگری ها باید صورت بگیرد تا مردم بدانند به افرادی با این تفکر رای ندهند.
👈 در جلسه 2 ، به بررسی جناب #نورالدین_پیرموذن پرداختیم.
شماره 3 : #اکبر_اعلمی
🔰از نمایندگان سابق اصلاحطلب تبریز در مجلس ششم و مجلس هفتم شورای اسلامی
🔰 اعلمی : امروز هم انتقاد ميكنم، من يك معيار دارم آقاي خاتمي كه ببخشيد، امام حسين (ع) هم فردا بيايد اينجا كابينه تشكيل بدهد،براساس معيارهايي كه خودم دارم و به تشخيص خودم، چون قسم خوردهام كه از حقوق ملت و از منابع ملي دفاع كنم، مقلدوار عمل نميكنم.
وي يادآور شد: اگر به اين نتيجه رسيدم كه كادر كابينه امام حسين (ع) تشكيل شود و از آن معيارهايي كه من در نظر دارم و در قانون اساسي آمده عدول كرده، كابينه امام حسين (ع) را ميكشم ميآورم مجلس.
🔰او به خاطر رد صلاحیتش هم در انتخابات مجلس هشتم و هم در ریاست جمهوری دوره دهم، شدیدا به شورای نگهبان تاخت. ( سیاستی که به احتمال زیاد ، امسال هم دنبال می شود و باید حساس بود و آگاه برای روشنگری)
🔰
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#فرازے_از_وصیت_نامہ
دوست دارم مثل حضرت زهرا سلام الله علیه مفقود بمانم .شرمنده ام مزاری داشته باشم . ایشان فاطمه وار شهید شد وپیکر ایشان به تعداد سالهای عمر مادرسادات ۱۸ روز مفقود بود.
در این ایام خانواده ایشان دائما دست به دعا و متوسل به اهل بیت علیهم السلام بودند. تا اینکه یکی از دوستان شهید خواب می بیند که ایشان محل آرمیدن خود را نشان می دهد بافرستادن هلی شات به آن منطقه به یقین می رسند که پیکر شهید در همان منطقه می باشد. وطی چند عملیات وپس از ۱۸ روز پیکر ایشان به وطن باز می گردد.
#خواب_صادقه
دو روز قبل از شهادت مادرش خواب می بیند که درون منزل یک شهید آوردند و امام حسین علیه السلام خطاب به ایشان می فرمایند: پارچه سبزی که از سوریه برایت آوردند را بر سر این شهید ببند. از امروز پسرت سید شده است. شب شهادت شهید شیبانی طی تماس تلفنی از مادر می پرسد خوابی ندیدی ؟ و با اصرار ایشان مادر خواب را برایش تعریف می کند و صدای خنده و خوشحالی ایشان بلند می شود. ودر نهایت تاکید می کند که حتما فردابه مراسم تشییع پیکر همرزمش شهید ترمیمی بروند. همزمان با تشییع پیکر شهید ترمیمی در گرگان خود محمدرضا نیز به شهادت می رسد. گویی سفارش به پدرو مادر برای رفتن به تشییع دوستش پیامی برای آمادگی آنها بود. پیکر پاکش ۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ در زادگاهش شهر فاضل آباد تشییع ودر گلزار شهدای امامزاده هارون بن موسی بن جعفر علیه السلام علی آباد کتول به خاک سپرده شد..
#شهید_محمدرضا_شیبانی_مجد🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ
⭕️ حال عجیب این پیرمرد عراقی را ببینید، اشک ریزان می گوید بنوش به یاد حسین که تشنه کشته شد😔
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت5⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت6⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
برگرداندن اسراي ايراني
خبرنگاران حاضر، همة اين صحنه ها را ثبت كردند. هنگامي كه از اتوبوسها
و در مقابل خبرنگاران سراسر جهان پياده ميشديم، عكس امام
را از زير (ره)
پيراهنمان بيرون مي آورديم و رو به دوربين ها گرفته و ميبوسيديم و فرياد
ميزديم «االله اكبر، خميني رهبر». دوربينهاي حامي دولت عراق اين صحنه ها را
ثبت نميكردند. پس از اينكه مطمئن ميشديم كه وارد خاك كشورمان
شدهايم، زانو زده و خاك وطنمان را به نشانة علاقه و وفاداري ميبوسيديم.
آنگاه سيل هموطنان از هر سو براي ديدار ما به طرفمان ميدويدند. همه از
خوشحالي گريه ميكردند. توصيف آن صحنه هاي زيبا، كار بسيار دشواري است.
سپاه پاسداران مأموريت داشت تا اسراي ايراني را از عراق تحويل بگيرد و ارتش
نيز مأموريت داشت ضمن نگهداري اسراي عراقي از اول جنگ تا آن روز، آنان را
تحويل مقامات عراقي بدهند.
ما را سوار اتوبوسهاي سپاه كردند و به داخل شهر قصرشيرين حركت
كرديم. ديديم كه ستون اتوبوسهاي ارتش كه حامل اسراي عراقي بودند، منتظر
تحويل اسرا به كشور عراق هستند. دولت ايران به همة آنان كت و شلوار و انواع
هدايا براي خانوادهشان داده بود؛ در حاليكه وضعيت ما به گونهاي ديگر بود و با
وضع بسيار نامناسبي به وطن بازميگشتيم. مقامات بلند پاية كشورمان از ما
استقبال كردند و پيام رهبر و مسئولان كشور را به ما رساندند.
💠ورود منافقين به ايران در لباس اسرا
در هنگام تبادل اسرا، متوجه يك اتوبوس حامل اسرا شديم كه وضع بدني و
چهرة آنان به اسرا نميخورد. به دليل اينكه لباس آنان مانند ما بود، تشخيص آنها
مشكل بود. بعضي از اسرا ميگفتند كه شايد در اردوگاههايي بوده اند كه شرايط
زيستي بهتري داشته اند؛ اما موضوع چيز ديگري بود. عراقيها در هر نوبت تبادل
990نفره، 30نفر منافق نيز به ايران اعزام ميكردند. منافقين براي اهداف مختلفي وارد ايران ميشدند و قصد كارهاي خرابكارانه و جاسوسي داشتند.
عراق با اين كار دنبال چند هدف بود: اول اينكه منافقين را براي ايجاد آشوب و
ناامني به ايران ميفرستاد؛ دوم اينكه به همان تعداد كه منافق وارد ايران
ميشدند، همان تعداد اسير عراقي مبادله ميشدند و كسري تعداد اسرا به اين
شكل جبران ميشد و سوم اينكه عراق به دنبال اين بود تا تعداد زيادي از آنان را
از اين كشور بيرون كند.
ايران در استقبال از اسراي خود، نهايت قدرداني را انجام ميداد و ما انتظار
آن همه مهرباني و ابراز محبت از طرف مردم را نداشتيم. در طول مسير، وقتي
به شهر قصرشيرين نگاه ميكردم، خاطرات دوران دفاع مقدس برايم تداعي
ميشد. تمام اين خانه ها، مساجد و... جولانگاه جنگ بيامان عراق عليه
كشورمان بود. با ديدن نخلها، ياد شهداي بزرگواراي افتادم كه همراه با آنان،
روزها در زير اين نخلها براي به دام انداختن دشمن كمين ميزديم. اكنون
ديگر آن ويرانه ها آباد شده بود و مسجد بزرگ اين شهر، بازسازي شده و محل
نيايش مردم مؤمن اين شهر شده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت6⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت7⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
چهرة شهر به كلي عوض شده بود و دشمن از روي ارتفاعات اين منطقه، به
مرز بين المللي عقب نشيني كرده بود. محوطهاي بزرگ براي اسكان موقت اسرا
آماده كرده بودند كه تعداد زيادي چادر گروهي در آنجا برپا بود. اين مكان را
براي استراحت كوتاه اسرا آماده كرده بودند تا قرنطينة اسرا خالي شود و ما به
جاي اسراي قبلي وارد قرنطينه شويم. اهميت ديگر اين محل اين بود كه
منافقين و نااهلان، قبل از ورود به ايران، شناسايي و دستگير شوند. آنجا امكانات
رفاهي كامل و مناسبي براي اسرا تدارك ديده بودند. ساعتي از اسكان ما
نگذشته بود كه يكي از برادران پاسدار جلو آمد و گفت: «شما تسويه حساب
نداريد؟» متوجه منظورش نشديم. او گفت: «اسراي قبلي حساب خبرچين ها و
خائنين رو رسيدن و اونا رو براي ما شناسايي كردن. شما هم اونا رو شناسايي كنين. اين آمبولانسها براي همين اينجان.» هدف آن برادر اين بود كه خائنان
و جاسوسان مشخص شوند و براي توضيحات بيشتر دستگير شوند.
در بين ما افرادي بودند كه تمام اسرار اسرا را براي عراقيها فاش ميكردند.
آنان باعث شهيد شدن بسياري از ياران ما در زندانهاي عراق شده بودند.
چشمهاي زيادي در اثر خبرچيني هاي آنان به زمين ريخت و يا معيوب شد و
دست و پاهاي بسياري شكسته شد. اسرا براي پيدا كردن اين افراد، از چادرها
بيرون رفتند و آنان را يكي يكي شناسايي كردند. بر حسب اتفاق، در بين گروه
ما، بهروز ـ مترجم عرب زبان ـ هم با ما بود. او را يافتم. او قبل از تبادل اسرا، از
عراق تقاضاي پناهندگي كرده بود؛ شايد ميدانست كه در ايران چه سرنوشتي
در انتظارش است. او هم مرا ديد و با گريه گفت: «منو ببخش! خودم پشيمان و
نادم هستم. من فريب خوردم و در اثر فشار مجبور بودم براي عراقيها كار كنم.
به خدا توبه كردم.» من او را معرفي نكردم. فقط به او گفتم: «تو چه قدر به
دشمن اعتماد داشتي كه همة دوستان و هموطنانت رو به دشمن فروختي؛ در
حاليكه دشمن تو را براي نوكري هم قبول نكرد. خجالت نميكشي به روي ما
نگاه كني؟»
ساير اسرا او را شناختند و ميخواستند او را به سزاي اعمالي كه منجر به
شهادت پاكترين فرزندان اين سرزمين بود، برسانند. او را بعد از تنبيه، تحويل
مقامات امنيتي دادند تا مشخص شود چه كارهاي ديگري عليه كشور انجام داده
است.
برخي اسرا تعدادي از منافقين را شناخته بودند كه سريع به مسئولان اطلاع
دادند. مأموران امنيتي نيز در محل حاضر شدند و آنان را يكي پس از ديگري
دستگير و براي بازجويي همراه خود بردند. چند ساعت بعد، ما را دوباره سوار
اتوبوسها كرده، به شهر اسلام آباد غرب و پادگان االله اكبر كه محل قرنطينة
اسراي ايراني بود، اعزام كردند. در بين راه، مردم قدرشناس در صفهاي طولاني
ايستاده بودند تا از ما استقبال كنند. همة خودروها چراغهايشان را روشن كرده بودند و همه جا مملو از شادي بود. همه از شدت خوشحالي گريه ميكردند.
مردم، صدها متر راه را همراه با اتوبوسها ميدويدند. مارش نظامي در شهرها
نواخته ميشد و مردم شيريني پخش ميكردند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صد_و_شصت_ویکمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 5 📿 7 📿8📿 9 📿10📿11📿12📿 14 📿 15 📿 16 📿 17📿18 📿19 📿 20📿 23📿26 📿 27📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_572_984)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊