فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️#بمناسبت_یوم_الله_22_بهمن🇮🇷
⏯ #شور #حماسی #انقلابی
🍃ما پای انتخابمون انقلابمون میمونیم
🍃ما پای اعتقادمون اتحادمون میمونیم
🎤 #جواد_مقدم
✌️#دهه_فجر
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
ما مسلح ،
به اللہ اکبریم . . .
📎 فریاد الله اکبـر ،
به نیابت از شهــ🌷ــدا
@sangarshohada
چه زیباست
طنین الله اکبر
بر گلبانگ پیروزی ...
اللهاکبر ، اللهاکبر ، اللهاکبر
#مسجد_فاو
#عملیات_والفجرهشت
@sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صدو_هفتاد_و_هشتم
🔆 بالاتر از عمار۲
.... گر نصیب ما نشد آن مرگ سرخ با شرف .
در اسارت اینچنین غوغا و محشر میکنیم.
گر به زیر چکمهی دشمن شویم آزرده جان
یادی از آن درد دندان پیامبر میکنیم.
گر دل ما را برنجانند به درد روزگار
سر به چاه صبر چون سلطان خیبر میکنیم.
گر شود از ضربت سیلی کبود رخسار ما
یاد سیلی خوردن زهرای اطهر میکنیم.
گر شود مهر خموشی مونس لبهای ما
نهضتی چون مجتبی فرزند حیدر میکنیم .
گر زند دست نوازش خیزران بر پشت ما
یاد لعل تشنه سبط پیامبر میکنیم.
نیمه شب گر بشنویم ما ناله و فریاد و آه
یاد یارب یارب موسی ابن جعفر میکنیم*
... ما ده پانزده نفر را نگه داشتند و بقیه اسرا را داخل آسایشگاهها فرستادند
نگهبان های بعثی که تعدادشان کمی کمتر از ما بود ، کابل به دست امادهی شکنجه ما شدند.
گروهبان ماضی جلو آمد و گفت ؛ اگه نویسندهی این شعر جلو بیاد ما کاری به بقیه نداریم و الّا همه شما را شکنجه میکنیم . حتی اجازه داریم. چند نفرتون رو بکشیم.
نادر از او وقت خواست تا کمی فکر کنیم . او هم رفت و ما را تنها گذاشت. بعد از رفتن او ، نادر که مسوول بند بود رو به بچهها کرد و گفت : باید یکی خودش رو فدای بقیه بکنه و نوشتن شعر را گردن بگیره . البته این رو هم بدونه که ممکنه سالم به آسایشگاه برنگرده و شهیدش کنند.
یکی از اسرای بی سر و صدا که به خاطر آرامش خاصش کمتر به چشم میآمد بلافاصله بلند شد و گفت ؛ من گردن میگیرم.
او کسی نبود جز قهرمان دوران اسارت یعنی علی قزوینی پاسدار. او چون اهل قزوین بود به این نام معروف شده بود.
صحنه ای که او دستش را به سرعت بالا برد تا رقیب دیگری برایش در این عملیات شهادت طلبانه پیدا نشود ، تا خود شکنجه شود و ما شکنجه نشویم ، به قدری باشکوه بود که تا سالهای سال از خاطرم نمیرود.
این صحنه من را به یاد روزهای عملیات میانداخت که برای عبور از میدان مین ، بچهها از هم سبقت میگرفتند.
عراقیها ....
.....ادامه دارد
* این شعر توسط یکی از آزادگان در یکی از اردوگاههای صلیبی (احتمالا بچههای عملیات خیبر) سروده شده و در ملاقاتی که بعضاً بچههای همه اردوگاه ها در بیمارستان یا زندانهای اختصاصی بغداد با هم دارند به یکدیگر منتقل و در حافظه خود نگهداری نموده و هرگاه قلم و کاغذی گیر می آماده اقدام به مکتوب نمودن آن مینمایند و بدین شکل در اغلب اردوگاهها انتشار مییابد و شور و شعف و انرژی مضاعفی به اسرا تزریق مینماید.
اولین روز آزادی که یک جلد قرآن کریم هدیه دادند و در صندلی اتوبوس جای گرفتیم آقای محمد رضا مظفری دوست و همسنگرم که آن را از حفظ بودند در صفحه اول همان قرآن این قطعه شعر را یادداشت نمودند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وسی_سومین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 1 📿 2 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿 17 📿 18 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_902_666)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
265
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_ابراهیم_هادی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝