eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 فرار از تبعید بازگشت به تکریتـ۳ ...آقای انتظاری که به هنگام فرار و سقوط از بلندی دستش می‌شکند موفق به استتار کامل خود نشده و پس از شناسایی وی ، محل اختفای آقای چلداوی نیز لو می‌رود. پس از دستگیری و ضرب و شتم که جزء اصلی و لایفنک اسارت است آقای چلداوی در صندوق عقب همان تاکسی جهت انتقال به پاسگاه جای داده می‌شود و از شانس خوبش از این فرصت استفاده کرده لیست بلند بالایی از اسامی اسرای مفقود اردوگاه ۱۱ که به همراه دارند را ریز ریز کرده از سوراخ موجود در صندوق عقب به بیرون هدایت می‌کند. لیست دیگری که در کفش آقای انتظاری مخفی بوده نیز به هنگام پرش وی از سیم خاردار از پای وی جدا می‌شود. آقای چلداوی را به علت ضعف و سرمای شب گذشته با آمبولانس به همان بیمارستان محل فرار منتقل می‌کنند نگهبانان شب قبل حسابی از خجالتش در می‌آیند. شب بعد هر سه نفر را به بخش ملحق اردوگاه ۱۸ بعقوبه منتقل و سپس به اتاقکی نزدیک اتاق نگهبانی بعثی‌ها منتقل می‌شوند نگهبانان بعثی که در نتیجه فرار آنها تنبیه شده‌اند بساط شکنجه را پهن می‌کنند. بازجویی‌ها و ترفندهایی جهت شناسایی افراد دخیل در این ماجرا اعمال می‌شود چندی بعد آنها را به اردوگاه ۱۱ تکریت منتقل می‌کنند. اردوگاهی که از سوی خود بعثی‌ها اردوگاه وحشت نامگذاری شده و یکی از امنیتی‌ترین اردوگاهاست. آقای چلداوی خدا خدا می کند که به تکریت ۱۱ برگردانده نشوند و آرزو می‌کند به جای اردوگاه ۱۱ به مسلخ اعدام برده شوند. خلاصه اینکه سه الی چهار ماهی در انفرادی و زندان معروف اردوگاه ۱۱ زندانی و شکنجه می‌شوند و در تیر ماه سال ۶۹ به ملحق ب اردوگاه ۱۱ منتقل می‌شوند همانجایی که در تیر ماه سال گذشته در هیات ۷۲ نفر از اردوگاه به آنجا منتقل شده بودند. زمانی که تازه آنها را به اردوگاه ۱۱ منتقل کرده بودند بیاد دارم در یک روز سرد آقای چلداوی را به بند یک آوردند و ما در حالی که در حالت آمار نشسته بودیم تا به داخل منتقل شویم ایشان کنار جمع آسایشگاه یک نشاندند و به گمانم عدنان* در حالی که چند کابل بر پشت وی نواخت گفت " احمد عربستانی چند کابل تا حالا خورده‌ ای" و احمد هم در جواب گفت: بیش از یک میلیون .... بعثی ها او را آورده بودند تا زهر چشم بگیرند . تا کسی دوباره فکر فرار در سر نداشته باشد * عدنان در آن ایام در اردوگاه ۱۱ حضور نداشت ولی گاه وقتی بنا به ضرورت به اردوگاه رفت و آمد داشت. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿 26📿 29 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
dcc_478b9580ce11ba2c9691cd7945a402a5.mp3
4.09M
✾طرح تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے✾ (تندخوانے) جزء دوازدهم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے زمان : 35دقیقہ ✨ڪلام حق امروز هدیه به روح✨ ✾شهید،‌‌⇦ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
خوشا بہ حال آن ڪسانے ڪہ رفتند و ڪلمہ لا برلب داشتند. لا بہ همہ زندگانے، لا بہ هواے نفس، لا بہ احساسات مادر، لا بہ عواطف✨ و لبيڪ بہ هَل مِن ناصر ينصرنے. 🌷 @sangarshohada🕊
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 خسته ام ای ! گرفته است هوای ... دستم را بگیر و مراهم ببر... با خودت... تا ... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🏴 اِنّا لله وَ اِنّا اِلیه راجعون پاسدار بانو ژیلا اردلانی، همسر یکی از جانبازان معزز دفاع مقدس آقای ، بر اثر شدت جانبازی و بعد از تحمل سال ها رنج این جراحت جانبازی، دعوت حق را لبیک گفتند. ایشان در اواخر دهه ۱۳۸۰ در شهری اهل سنت نشین در حین فعالیت مذهبی و فرهنگی، و تربیت نیروهای مذهبی؛ توسط گروهک منحوس پژاک مسموم شدند و در ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۰ دعوت حق را لبیک گفتند... 🌷 @sangarshohada 🕊🕊
کفش کتونی اورکت کره‌ای پیرهن سفید یقه آخوندی موتور یاماها .... همه نوستالژی‌ها را جمع کرده ツ 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از سنگرشهدا
سلام دوستان متاسفانه ۶ساله هست مبتلا شده به .. تک فرزند هست من برای شفا زینب خانم چله یاسین گرفتم به مدت ۴۰روز.. هرکی میتونه کمکم کنه تو این چله همراهیم بکنه بهم پیام بده.. @FF8141 این چله سوره یاسین و به نیت شهید محمدرضا تورجی زاده میخونیم.. ازهمگی خیلی خیلی التماس دعا دارن..🙏 🔹شروع چله ۵ اردیبهشت و پایان چله ۱۳خرداد میباشد
✨يا رب ز تو امشب عـطا می طلبم ✨هشیاری و بخشش خطا می طلبم ✨مقبولی روزه و نماز و طاعـــات ✨از درگه لطفت به دعــا می طلبم ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 🔆 نوروز ۶۹ و گروهبانی بنام معروف سال ۶۸ نیز با همه فراز و نشیبهایش به پایان رسید و عید ۶۹ از راه رسید نوروزی که تفاوت چندانی با ایام عید سالهای جنگ نداشت. تبعید مخالفین به آسایشگاه ۱۰ هر چند در ایام رحلت حضرت امام ره به زعم نگهبانان بعثی همه مخالفین و افراد پر درد سر اردوگاه را به ملحق تبعید کرده بودند لیکن باز رویش جدیدی ایجاد شده بود و جو اردوگاه همان جو صمیمیت و یکدلی و مملو از شور و نشاط مومنانه بود اواخر سال ۶۸ گروهبانی به نام معروف که وصف او در قسمت ۱۶۹ گذشت مسوولیت بند یک و دو را به عهده می‌گیرد معروف اصالتا کرد بود و چشمان نافذی داشت و در جمع بچه ‌ها حضور می‌یافت و به درد و دل آنها گوش می‌داد در ظاهر چهره ترسناکی نداشت . از آن نترس که های و هوی دارد . از آن بترس که سر به زیر دارد . قصد او از نزدیک شدن به بچه‌ها شناسایی آنها بود ـ او جاسوس پرور بود و عجله‌ای برای اقدام و برخورد نداشت. در زمان مسوولیت وی انتقال به آسایشگاه هایی که در یک محوطه واقع شده بودند بنا به درخواست خود فرد آزاد و مورد موافقت قرار گرفت همچنین افراد می‌توانستند به هنگام شب جایشان را با دوستان دیگر برای یکی دو شب عوض کنند مثلا اگر بنده دوستی در آسایشگاه یک داشتم می توانستم با هماهنگی مسوول آسایشگاه با فردی از آسایشگاه یک که او هم دوست و رفیقی در آسایشگاه ما داشت موقتا برای یک شب جایمان را عوض کنیم به شرطی که در آمار رسمی آسایشگاه تغییری ایجاد نشود. با این آزادی ظاهری معروف هم ماهی مقصودش را می‌گرفت و در خلال آن ، افراد جاسوس و دست پرورده خود را در آسایشگاه‌های مختلف نفوذ می داد به هر حال ترفند معروف نتیجه داد و تعدادی از بچه‌های بند یک شناسایی و مورد ضرب و شتم قرار می‌‌گیرند و نتیجتاً اینکه در روز چهارم عید سال ۶۹ همه افرادِ شناسایی شده از بند یک و دو به بند سه منتقل و با تخلیه آسایشگاه ده و سر شکن کردن آنها در سایر آسایشگاه ها آنها را در آن آسایشگاه جای می‌دهند. توضیح اینکه آسایشگاه ده دقیقا قرینه آسایشگاه سه در بند یک است که روبروی اتاق استراحت نگهبانها واقع شده و به علت سهولت در نظارت بر آن از دیرباز محل نگهداری افراد به اصطلاحِ بعثی‌ها پرخطر بوده و در این نقل و انتقال نیز تعدادی از همین افراد به اضافه مخالفین بند سه و چهار در این آسایشگاه نگهداری می‌شوند. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 8 📿 9 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿 26📿 29 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊