eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
3هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪوچہ‌های عاشقے شبگرد مےخواهد رفیق طاقٺ وظرفیتے پردرد مےخواهد رفیق چون شهیدان درجوانے دسٺ از دنیا بشوے ترڪ لذتهاے دنیا مرد مےخواهد رفیق 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#پنجشنبہ_های_دلتنگی بايد ڪہ گلی مثل تو پرپر شده باشد تا باد بدين گونہ معطر شده باشد #یادڪنید_شهدا_را_باصلوات🌷 #شهید_رسول_خلیلی ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
hosseinsibsorkhi-@yaa_hossein.mp3
7.8M
🎧 #بشنوید🎧 #شب_جمعه 🎵کی میتونه غیر از تو، مرهم غم ها باشه.. 🎙حسین #سیب_سرخی #شور ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#شب_جمعہ شب جمعه حرم محترم ظل الله محضر شمس ضُحی،بَدرِ دُجی نورالله دلم از طوس سفرکرده به بین الحرمین هرڪه دارد هوس ڪربُبلا بسم الله #شب_زیارتے_ارباب❤️ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۱۹ خبرچینی 🍃یکی از بچه ها آمد پیش حبیب الله و برای اینکه خود شیرینی کند گفت: حبیب الله فلانی داشت پشت سر تو حرف می زد. یک مشت حرف پشت سرهم ردیف کرد که آن نفر درباره حبیب الله زده بود. علی القائده باید حبیب الله خیلی ناراحت می شد و از آن نفر تشکر می کرد که در جریان قرار داده اش. اما حبیب الله اخم کرد و گفت: فلانی اگه پشت سر من این حرف را زده تو چرا خبرچینی می کنی و اسم اون طرف را میاری و میگی چی گفته. می خوای رابطه ما دو تا را بیشتر بهم بزنی؟ عوض اینا سعی کن کاری کنی که رابطه ی دو نفر رو به هم جوش بزنی نه با سخن چینی رابطه ها رو بیشتر خراب کنی. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 126 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۲۰ آرزوی شهادت 🍃حبیب الله همیشه محاسنش را بلند نگه می داشت. من و خانواده اش همیشه بهش گیر می دادیم که این چه کاریه حبیب الله؟ چرا اینقدر ریشت را بلند می ذاری؟ می گفت برای یک روزی لازم دارم. می خوام روزی شهید شدم، محاسنم را با خونم رنگین کنم. آن موقع من و خانواده اش و هیچ کس دیگری نمی فهمید که او چه می گوید. واژه شهادت هنوز برای ما گنگ بود. اما او آرزویش را داشت و برایش برنامه ریزی می کرد. یه روز به من و بچه ها و با حالت خاصی گفت: من سه روز دیگر به شهادت می رسم.سه روز بعدش به شهادت رسید. دقیقا سه روز بعد! 🍃یه روز توی پارک رد میشدم. پارک خلوت بود. دیدم نوجوانی دارد گریه می کند. آرام رفتم به سویش. دیدم داره میگه خدایا: شهادت را نصیبم کن. مرا در خونم بغلتان. تعجب سراپای وجودم را گرفت. نمی دانستم آن نوجوان کیست. فقط چهره اش را دیدم. چند روز بعد عکسش را دیدم. پایینش نوشته بود: شهید حبیب الله جوانمردی. تازه سرّ راز و نیازهای آن شبش را فهمیدم. دعایش چه سریع مستجاب شده بود. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 130 الی 131 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۲۱ شهادت 🍃23 مرداد مصادف با نهم رمضان با حبیب الله رفتیم تظاهرات. رئیس شهربانی آقای امیری بود که نه خدا و نه پیامبر را قبول داشت. با اسلحه اش بلندگوی مسجد را هدف قرار داد. دستور داد ماموران به داخل مسجد حمله کنند. مأموران از مسجد در حالی که دستشان قرآن و مفاتیح بود آمدند بیرون. بعد با تفنگ به قرآن شلیک کردند. با فندک قرآن را آتش زدند. 🍃حبیب الله با دیدن این صحنه ها همچون پروانه ای بال بال می زد. با همه وجود فریاد می زد: بی مذهب ها. شما اگر با ما دشمن هستید، چکار دارید به کتاب خدا. بزنید به سینه های ما. حبیب الله مدام جلوتر می رفت. گفتم برگرد عقب خطرناکه. گفت مگه نمی بینی دارند قرآن را آتیش می زنند. سنگهایش را پرتاب می‌کرد به سمت ماموران. 🍃پاسبانی صدا زد از اینجا برو. دلت به حال خودت بسوزه. آن پاسبان به سمت حبیب الله شلیک کرد. تیر به ران حبیب الله خورد و افتاد توی بغل من. حبیب الله دستانش را به خونش زد و به محاسنش کشید و بریده بریده گفت: رحمان... رحمان... بهت نگفتم... یه روزی... محاسنم... رو به خونم... آغشته می کنم...؟! گفتم چیزی نشده الان می بریمت بیمارستان. گفت: نه رحمان. دارم به آرزویم می رسم. مطمئن باش شهید می شوم. 🍃آب برایش آوردند بخورد. حبیب الله گفت: نه دوست دارم مثل امام حسین (ع) تشنه شهید شوم. کسی نمی دانست آن موقع برای غریبی امام حسین (ع) گریه کند یا حال و روز حبیب الله را دریابد. بردیمش بیمارستان. خانواده اش را خبر کردیم. رفتیم بیمارستان. اما پزشک گفت: حبیب الله شهید شد. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 132 الی 141 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷6🌷7🌷8🌷11🌷12🌷13🌷15🌷16🌷26🌷27🌷28🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 336 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمد_صاحبکرم ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
. . همہ مےگویند: خوش بحآل فلانے " شهید شد " ، اما هیچ کس حـواسـش نیست ڪہ فلانے برایِ شهیـد شدن ، شهید بودن را یاد ڱرفت ... . #شهید_حسین_معز_غلامی #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
21 تیرماه، سال‌روز قیام خونین #مسجد_گوهرشاد، در دفاع از #عفاف و مقابلہ با ڪشف حجاب رژیم سفاک پهلوی، گرامے باد.🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شـ‌هدا ‌ 🌷شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ 🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ 🌷موقع نماز صبح، از خواب #پرید. نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او #خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. 🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه #دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. 🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید #شهید_محسن_حججی🌷 #سالرروز_ولادت ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• سلام همسنگری های عزیز... خواهر یکی از خادمین سنگر شهدا بیمار هست وحالش مساعد نیست التماس دعا داره...برای سلامتیشون ختم ذکر و گرفتیم هدیه میکنیم به روح .ان شاء الله که به حق ۳ساله امام حسین ع شفای عاجل پیدا کنه..لطفا تعداد ذکر های خودتون به ای دی زیر بفرستید... @FF8141 تا الان ذکرختم شده 1210 امن یجیب 210 ایت الکرسی التماس دعا🌹🌹
در پی یک #معجزه بودند تا زندگی شان را دگرگون سازد به جبهه رفتند.. حالا سالهاست که مردم به یکدیگر میگویند؛#معجزه میکنند از #شهدا #معجزه بخواهیم چون آنها جایگاه رفیعی داند... #شهدا_گاهی_نگاهی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۲۲ دفن شهید 🍃فردای شهادت حبیب الله رفتیم بیمارستان جنازه اش را تحویل بگیریم. گفتند دیشب ساواک جنازه را بردند. مستقیم رفتیم قبرستان. از مسئول آنجا پرسیدیم کسی را به تازگی اینجا دفن کردند. گفت: نه، من چیزی نمی دانم. نمی دانستیم چه کنیم. خواهر شهید رفت داخل غسال خانه. یکدفعه چشمش خورد به لباسهای خونین حبیب الله. رفتیم پیش غسال قبرستان. اول خودش را زد به اینکه من خبر ندارم و چیزی نمی دانم. پسرش به پدرش تشر زد که راستش را بگو. محاله که تو ندانی. غسال گفت اگه جایش را نشانتان بدهم. ساواک مرا می کشد. بالاخره محل دفن را نشانمان داد. 🍃باور نمی کردیم داخل آن قبر حبیب الله باشد. آنها روی قبر را حسابی خاک مالی کرده بودند تا چیزی مشخص نباشد. قبر را شکافتیم و حبیب الله را آوردیم در جایی که هم اکنون قبرش هست دفن کردیم. پدرش مثل ابر بهاری اشک می ریخت می گفت خدایا خودت دادی، خودت گرفتی. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 142 الی 143 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۲۳ قاتل شهید 🍃قاتل حبیب الله، همسایه مان بود. او از فعالیت ها، مبارزات و تظاهرات حبیب الله خبر داشت. برای همین هم حبیب الله را در خون خودش غلطاند. حساب کنید من و مادرش باید هر روز قاتل فرزندمان را در کوچه می دیدیم و هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. نمی خوام تشبیه کنم. اما آدم بی اختیار یاد مولا امیرالمومنین (ع) می افتاد که هر روز قاتل همسرش را می دید و هیچ نمی توانست بکند. 🍃چند وقتی از این جریان گذشت تا اینکه جوانان انقلابی شهر «ه.م» قاتل حبیب الله را به قصد کُشت زدند و مجروحش کردند. او را به بیمارستان بردند. بعد از آن شهربانی انگشت اتهام را به سمت خانواده ما برد و من و دامادمان را زندان انداخت. حتی مرا به درختی در شهربانی بستند و کتک می زدند. خانواده ام گوسفندی نذر کردند که بلایی سر «ه.م» قاتل پسرمان نیاید. چون معلوم نبود ساواک بعدش چه بلایی سرمان می آورد. چند وقت بعد اقوام آمدند و گفتند بیا برو از قاتل پسرت عذرخواهی کن تا او رضایت بدهد و شما آزاد شوید. راهی نداشتم. رفتم از کسی که پسرم را در خون خودش غلطانده بود عذرخواهی کردم. حتی آنها بخاطر شلیک تیر به سوی حبیب الله، شهربانی از ما هزار تومان حق گلوله گرفت. بعد از آن هم هر وقت در شهر تظاهراتی میشد. ما را دستگیر می کردند و می گفتند هر چی هست زیر سر شماست. دیگر مرگ برایم یه منجی شده بود. 🍃پس از انقلاب تعدادی از قاتلان شهدای انقلاب و همین «ه.م» را اعدام کردند. پدرمان می گفت: اگر «ه.م» پس از قطعی شدن حکم اعدامش، حتی یک معذرت خواهی هم می کرد، به خدا می بخشیدمش. اما او تا آخرین لحظه ی آخر عمرش به شهید کردن برادرمان افتخار می کرد. حتی شب اعدام، تمام قاتلان و جنایتکاران رژیم، همه شان به ظاهر هم که شد گفتند می خواهیم نماز بخوانیم. اما تنها کسی که نمار نخواند همین «ه.م» بود. انگار که دل سنگ ترین فرد، مامور به شهادت رساندن حبیب الله شده بود! 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 144 الی 146 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
سنگرشهدا
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید #حبیب_الله_جوانمردے سن شهادت: 16 سال اهل
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 📌خاطرات شهید سن شهادت: 16 سال اهل شهرستان بهبهان ۲۴ سیب سرخ 🍃یکدفعه با اقوام و آشنایان که از سر مزار حبیب الله بر می گشتیم. داخل کوچه «ه.م» و چند نفر از دور بری هاش همراهش بودند. یکدفعه همگی چشم در چشم شدیم. مادر حبیب الله بهش گفت: فلانی با کدوم دست تونستی حبیب الله من را بزنی؟ او هم دست راستش را با قلدری برد بالا و گفت با همین دست. او در جواب بقیه حرف‌های مادر حبیب الله، با عصبانیت فحش و دشنام داد. آن مردان قوی هیکل به زنان حمله کردند. یکی از اطرافیان «ه.م» دست یکی از برادران حبیب الله را گرفت و گفت این را هم می بریم می کُشیم. 🍃من در حالی که پنج ماهه باردار بودم، رفتم جلو و در آن دعوا، دست پسرخاله ام را گرفتم و نجاتش دادم. یکدفعه در همین حین یکی از مردها مشتش را به کمرم کوبید که حس کردم تبری بر کمرم فرود آمد. چشمام سیاهی رفت و بی حال شدم. حالم شب بدتر شد. رفتم دکتر ، بچه ام سقط شد. ناراحت شدیم. به حبیب الله تو دلم گفتم بخاطر تو، بچه ام را ازم گرفتند. بعد از آن هم یکی دوبار باردار شدم اما بچه برایم نمی ماند. 🍃تا اینکه یه شب شوهرم خواب دید: «رفته بالای سر قبر حبیب الله، یکدفعه قبر باز شده و شوهرم بی اختیار به درون قبر می رود. توی قبر حبیب الله را می بیند. حبیب الله به شوهرم می گوید جلو بیا تا جایم را در آن دنیا برایت نشان بدهم. همان طور که داشته توی قبرش می رفته، دور تا دورش باغ و بوستان و چشمه و میوه و... بوده است. شوهرم می گفت با دو چشم خودم بهشت را دیدم و صحنه هایش آنقدر عجیب و شگفت آور بود که زبانم بند آمده بود. بعد حبیب الله سیب سرخی به شوهرم می دهد و می گوید نصفش را تو بخور و نصفش را همسرت. بعد از قبر با هم خارج می شوند. چون شب بوده است، حبیب الله شوهرم را با اسب سفیدی تا نزدیکی مقبره آیت الله مرتضوی می آورد.» چند ماهی گذشت. باردار شدم و چندین ماه بعدش هم بچه ام بدنیا آمد. آن موقع تعبیر آن سیب سرخ را که هدیه ی حبیب الله بود فهمیدم. 📚کتاب حبیب خدا ، صفحه 151 الی 153 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷13🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ 🌸🍃 337 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_مجید_قربانخانی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مردان حقيقت ڪہ بہ حق پيوستند از #دام_تعلقات دنيارستنـد.. چشمے بہ تماشاے جهــــان بگشودند ديدند،ڪہ ديدنے نـــدارد،بستـــند... #شهید_سید_علیرضا_مصطفوی #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
من به ترکشهای چشمان تو عادت کرده ام بی محابا میزنم اینگونه بر میدان مین #شهید_ابراهیم_هادی❤️ #شهید_هادی‌_ذوالفقاری🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
مــــدافعان حرم خانه های کناریت را چند می فروشی؟؟ با بعضی ها آدم فقط یاد #ترکمانچای میفتد اما ما با شما داریم #کربلای_پنج را سرچ میکنیم و #والفجر_هشت را دانلود میکنیم تا مثل سریال های کره ای بنشینیم قسمت به قسمت صد بار ببینیم تا تازه یادمان بیفتد یتیمی بچه دو ماهه یعنی چه! تا یادمان باشد #عباس مدافع حرم است مدافع حرم که نباید دست داشته باشد تا با #نتانیاهو دست بدهد!! دلخوشم شما حالتان خوب است هر هفته حسیینه "#عباس_بابایی" با نوای "#حجت "*4 روضه می گیرید برای شهدا و "#حمید" میاندار است*5 برای هیئت خودتان کفش جمع کن نمیخواهید؟ چقدر تشنه ام بدانم قبرهای بعدی برای کیست؟ خانه های کناریت را چند می فروشی حجت؟ #همسایه بد نمی خواهی؟ هر بار امدم سر مزارتان یک فاتحه به خودم بدهکار شدم که شما زنده اید و ما مرده بگذریم.... اینجا هنوز حرف #ملک_ری است!!! می خواهم بروم اسپند دود کنم برای نامتان بعضی ها حتی چشم دیدن نامتان را هم ندارند و شمع روشن کنم برای حال دل خودم که می دانم عجیب از بهشت شما دور است...... 4-شهید #حجت_اسدی از ذاکران مخلص و مداحان شهیر قزوین در هیئت حسین جان بود 5-شهید #حمید_ سیاهکالی_مرادی میاندار و موسس #هیئت_خیمه_العباس قزوین است ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
عاشق زیارت کربلا بود، درآخرین دیدار به مادرش گفت: میروم وتا راه کربلا باز نشه برنمیگردم! و درست روزیکه اولین کاروان بطور رسمی راهی کربلاشد، پیکر مطهرش به میهن بازگشت. #هنیئا_لک_الشهداء ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#امام_رضا_علیه_السلام عاشقان دور حرم عشق و صفا را دیدند عارفان چلہ گرفتند و خدا را دیدند ای فقیری کہ بہ طوس آمده ای دقت کن اغنیاء مکہ کہ رفتند رضا را دیدند #گداتو_دریاب ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊