🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_دویست_و_شصت_و_نهم
🔆 نسیم رهایی۶
باتوجه به تبعید چند نفر طلبهای که در اردوگاه داشتیم ، فکر کنم آقای ناصر تقی زاده از بچههای خطه شمال تقبل نمودند و به عنوان امام جماعت جلو ایستادند.
نگهبانها مضطرب بودند و این پا آن پا میکردند تا زودتر نماز تمام شود.
با عنایت به وقایع چند روز قبل اردوگاه ۱۸ مفقودین که منجر به شهادت شهید پیراینده شده بود بعثیها سعی داشتند مدارا کنند.
اردوگاه در اختیار بچهها بود و هیج کاری از دست نگهبانها ساخته نبود.
دست اندرکاران نماز جماعت هم البته موقعیت را درک کرده و بلافاصله نماز عصر هم اقامه گردید.
در پایانِ هر نماز هم طبق معمول ، بچهها صلوات بلندی فرستادند که تلافی این چند سال را سر بعثیها خالی کردند.
با فرستادن صلوات افسر عراقی که در آن لحظات حضور یافته و شاهد ماجرا بود با تعحب به یکی از نگهبانها میگوید؛ شنهو های(چیه این) نگهبان میگیه؛ سیدی بس واحد (قربان همین یکبار بود و تمام).
بعد از نماز در همان مکان ناهار خوردیم و بعد از شستشوی ظروف و نظافت کلی منتظر آمدن اتوبوسها شدیم .
قبل از آمدن اتوبوسها بچهها با استفاده از قلم و کاغذهایی که صلیب سرخ ارائه داده بود اقدام به ثبت و ضبط آدرس و شماره تلفن منازل خود میکردند و برای یکدیگر دلنوشته و یادداشت مینوشتند و...
حدودا ساعت دو بعد از ظهر سر و کله اتوبوسها پیدا شد هرچه ثانیهها میگذشت امید ما بیشتر میشد.
حدودا ساعت دو به بعد عصر روز دوشنبه دستور سوار بر مرکب آزادی صادر شد.
به هنگام سوار شدن به هر نفر یک جلد قرآن کریم چاپ وزارت اوقاف و شئون دینی عراق تحویل دادند .
مصحف شریفی که در صفحات اول و آخر آن از صدام به عنوان ارتشبد ستاد و رییس جمهور عراق تمجید شده بود .
البته چند نفری از تحویل قرآنها خودداری کردند و توجیه اشان این بود که در طول اسارت داغ یک جلد قرآن را بر دل ما گذاشتند بعد هم که به هر آسایشگاه یک جلد دادند با چه سختی و مشقتی اجازه بهره برداری از آن را داده و چه آزار و اذیت هایی که در این راستا نکردند و حالا برای تبلیغات میخواهند سوءاستفاده کنند .
البته حق به جانب آنها بود ولی این یک مقوله تنها نبود که بعثیها در حق اسرا کوتاهی کرده بودند و آنها آنقدر روسیاه بودند که اهدای قرآن هیچ تاثیر مثبتی بر وجهه منفی آنها نداشت.
به هنگام سوار شدن علاوه بر آن به ظاهرِ افراد و وسایل همراه هم نیم نگاهی داشتند .
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊