🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_دویست_و_چهل_و_چهارم
🔆درگیری و تبعید۲
بنده حدودا در صفهای آخر نشسته بودم و شاهد بودم که دو نفر از همین افراد بی تفاوت که کنار هم نشسته بودند از اتفاق پیش آمده اظهار خوشحالی نموده و یکی از آنها که چشمان درشتی هم داشت سرش را چرخاند و لبخندی تحویل رفیقش داد .
در این لحظه آقای اسد الله توحیدلو که شاهد ماجرا بود خونش به جوش امد و یک سیلی حواله طرف کرد و گفت برای چی میخندی ؟
سیلی زدن همانا و به هم ریختن آسایشگاه همانا
دوستان طرف به حمایتش برخاستند و
سایر بچهها هم که منتظر همچون لحظهای بودند ریختن رو سر اون چند نفر و حسابی دعوا بالا گرفت .
این اتفاق درست لحظهای واقع شد که بعثیها در حال انتقال تبعیدیها به خارج از اردوگاه بودند و تقریبا بیشتر آنها در دسترس نبودند .
بنده که بنیهای نداشتم سریع خود را به ابتدای آسایشگاه و دور از منطقه دعوا رساندم.
بیاد دارم یکی از دوستان بنام م ـ الف که از ناحیه پا مجروح بودند یک پایی و به اصطلاح لنگان لنگان خودش را رساند به انتهای آسایشگاه و مشت محکمی به فک یکی از آنها زد که فک طرف از جای در رفت و بلافاصله خود را به ابتدای آسایشگاه رساند
آنها هرچه فریاد میزدند که عراقیها به دادشان برسند فریادشان به جایی نمیرسید
دعوا و بزن بزن همچنان ادامه داشت تا اینکه یکی از آنها همان فردی که رییسشان بود چاره کار را شکستن شیشه پنجره دید و با مشت شیشه پنجره آخر را شکست و دستش نیز جراحت برداشت و با تکه پارچهای آن را بستند .
عراقی ها از صدای شکستن شیشه متوجه قضیه شدند و به دادشان رسیدند.
در آن ایام گروهبان امجد تازه مسوولیت بند یک و دو را به عهده گرفته بود که حقیقتا دل خوشی از این افراد خصوصا هواداران منافقین نداشت .
بعثیها که به خیال خودشان چشم فتنه را در آورده بودند و تازه از ضرب و شتم مخالفین خسته و کوفته بازگشته بودند برایشان سخت بود باور کنند که خروج این چند نفر به عنوان لیدر و رهبر بچهها هیچ تاثیری بر جو آسایشگاه نداشته است.
لذا لازم دیدند یا مجبور شدند یک گوشمالی حسابی نیز به افراد بیتفاوت در راستای ایجاد آرامش در آسایشگاه بدهند.
لذا در ابتدا گروهبان امجد شروع کرد به نصحیت که " بابا شینوُ حزب الله شینو مسعود رجوی" (سر کرده منافقین ) یعنی چیه یک عده میگویید حزب الله یک عده طرفدار مسعود رجوی البته یک بار میگفت حزب الله سه بار میگفت مسعور رجوی و کاملا واضح بود که کلا منظورش آنها بود نه حزب اللهی ها .
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊